کمال است در نفسِ انسان سَخُن
تـو خـود را به گفتار ناقص مَکُن...
#سعدی
سخن یکی از مَحَکهایی است که کمال یا نقصِ انسان را نشان میدهد.
نحوهٔ سخن گفتن؛ واژهها، عبارات و لحنِ هر کس بخشِ عمدهای است که شخصیّتِ او را مینمایاند.
یکی از دلایلی که #حضرت_مولانا نیز بر سکوت تأکید میکند همین است. سکوت تمرینی است که شخص در هر زمان و موقعیّت، هر مطلبی را بر زبان نیاورد. سنجیده و آگاهانه سخن بگوید و مراقبت و مهارِ زبانِ خود را به نیکی داشته باشد.
یکی از بهترین راهها برای شناختِ افراد، گوش کردن به سخنانِ آنان است. زیرا آنچه در ضمیر است دیر یا زود از طریقِ زبان بیرون میریزد و درونِ شخص را عیان می کند.
آدمی مخفی ست در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان...
#مثنوی_معنوی
تـو خـود را به گفتار ناقص مَکُن...
#سعدی
سخن یکی از مَحَکهایی است که کمال یا نقصِ انسان را نشان میدهد.
نحوهٔ سخن گفتن؛ واژهها، عبارات و لحنِ هر کس بخشِ عمدهای است که شخصیّتِ او را مینمایاند.
یکی از دلایلی که #حضرت_مولانا نیز بر سکوت تأکید میکند همین است. سکوت تمرینی است که شخص در هر زمان و موقعیّت، هر مطلبی را بر زبان نیاورد. سنجیده و آگاهانه سخن بگوید و مراقبت و مهارِ زبانِ خود را به نیکی داشته باشد.
یکی از بهترین راهها برای شناختِ افراد، گوش کردن به سخنانِ آنان است. زیرا آنچه در ضمیر است دیر یا زود از طریقِ زبان بیرون میریزد و درونِ شخص را عیان می کند.
آدمی مخفی ست در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان...
#مثنوی_معنوی
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان- بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
ساز و آواز
نوا و مرکب خوانی
آواز : استاد #محمدرضا_شجریان
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم....
حضرت #سعدی
نوا و مرکب خوانی
آواز : استاد #محمدرضا_شجریان
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم....
حضرت #سعدی
حکایت
درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و رقعه بر خرقه همیدوخت و تسکین خاطر مسکین را همیگفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن.
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت
#سعدی
#گلستان
درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و رقعه بر خرقه همیدوخت و تسکین خاطر مسکین را همیگفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن.
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت
#سعدی
#گلستان
حکایت
مهمان پیری شدم در دیاربکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی.
شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در آن پای درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی.
خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر؟
تا همان چشم داری از پسرت
#سعدی
#گلستان
مهمان پیری شدم در دیاربکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی.
شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در آن پای درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی.
خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر؟
تا همان چشم داری از پسرت
#سعدی
#گلستان