در سِرّ ، به چشمم ، چشمِ تو ،
گوید بهوقتِ خشمِ تو ،
پنهان ، حدیثی ،
کو شود ، از آتشِ پنهانِ من ،
گوید : قوی کن دل ،،، مَرَم ،
از خشم و نازِ آن صنم ،
اولقدح ، دُردی بخور ،
وآنگه ، ببین پایانِ من ،
* مَرَم = رَم نکن ، فرار نکن ، عقبنشینی نکن
بر هر گُلی ، خاری بُوَد ،
بر گنج هم ، ماری بُوَد ،
شیرین ، مرادِ تو بُوَد ،
تلخی و صبرت ، آنِ من ،
گفتم : چو خواهی رنجِ من ،
آن رنج ، باشد گنجِ من ،
من ، بوهریره آمدم ،
رنج و غمت ، انبانِ من ،
#مولانا
گوید بهوقتِ خشمِ تو ،
پنهان ، حدیثی ،
کو شود ، از آتشِ پنهانِ من ،
گوید : قوی کن دل ،،، مَرَم ،
از خشم و نازِ آن صنم ،
اولقدح ، دُردی بخور ،
وآنگه ، ببین پایانِ من ،
* مَرَم = رَم نکن ، فرار نکن ، عقبنشینی نکن
بر هر گُلی ، خاری بُوَد ،
بر گنج هم ، ماری بُوَد ،
شیرین ، مرادِ تو بُوَد ،
تلخی و صبرت ، آنِ من ،
گفتم : چو خواهی رنجِ من ،
آن رنج ، باشد گنجِ من ،
من ، بوهریره آمدم ،
رنج و غمت ، انبانِ من ،
#مولانا
بد میکنی و نیک طمع میداری
هم بد باشد سزای بدکرداری
با اینکه خداوند کریم و است و رحیم
گندم ندهد بار چو جو میکاری
#مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶
هم بد باشد سزای بدکرداری
با اینکه خداوند کریم و است و رحیم
گندم ندهد بار چو جو میکاری
#مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶
کــو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب
گر چه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم
گـــرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب
#مولانا
وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب
گر چه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم
گـــرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب
#مولانا
مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد
#مولانا
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد
#مولانا
برخـیز و صبـوح را برانـگیـز
جان بخش زمانه را و مستیز...
مجلس چمنیست و گل شکفته
ای ساقی همچو سرو برخیز
#مولانا
جان بخش زمانه را و مستیز...
مجلس چمنیست و گل شکفته
ای ساقی همچو سرو برخیز
#مولانا
خون دل بر رخت افشان بسحرگاه از آنک
توشه راه تو خون دل و آه سحرست
دل پرامید کن و صیقلیش ده به صفا
که دل پاک تو آیینه خورشید فرست
#مولانا
توشه راه تو خون دل و آه سحرست
دل پرامید کن و صیقلیش ده به صفا
که دل پاک تو آیینه خورشید فرست
#مولانا
چمنی که جمله گلها به پناه او گریزد
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد
شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد
فلکی چو آسمانها که بدوست قصد جانها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد
گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد
#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
#مولانا
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
#مولانا