معرفی عارفان
921 subscribers
31.3K photos
11.4K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت

تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت


#خواجوی_کرمانی

.
گر دست دهد شادی وصل تو زمانی

غمهای جهان جمله فراموش توان کرد

#خواجوی_کرمانی

‌    ‌‌‌
ای لبت باده‌فروش و ،، دلِ من ، باده‌پرست ،

جانم از جامِ مِیِ عشقِ تو ،، دیوانه و مست ،



تا ابد ، مست بیفتد چو من ،، از ساغرِ عشق ،

مِی‌پرستی ، که بُود بیخبر از جامِ الست ،



آنچنان در دلِ تنگم ، زده‌ای خیمهٔ انس ،

که کسی را ، نَبُود جز تو ، دَر او جایِ نشست ،



#خواجوی_کرمانی
غزلیات
از "غزل شمارهٔ ۱۲۶"

سلام
صبح بخیر
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش

جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش

هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش



#خواجوی_کرمانی
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش

جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش

هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش



#خواجوی_کرمانی
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش

جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش

هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش



#خواجوی_کرمانی
ای من ز دو چشمِ نيم‌مستت مست
وز دستِ تو رفته عقل و دين از دست

بنشين، که نسيم صبحدم برخاست
برخيز، که نوبتِ سحر بنشست

با روی تو رونق قمر گم شد
وز لعل تو ”قيمتِ شکر“ بشکست!...

#خواجوی_کرمانی
دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت
بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا

جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا

#خواجوی_کرمانی
بر بویِ سرِ زلفِ تو ، چون عود برآتش ،

می‌سوزم و ، می‌سازم و ،، باد است به‌دستم ،



در حال ، که من دانهٔ خالِ تو بدیدم ،

در دامِ تو افتادم و ، از جمله بِرَستم ،



دیشب دلِ دیوانهٔ بُگسسته‌عنان را ،

زنجیرکشان بردم و ،، در زلفِ تو ، بستم ،



آهنگِ سفر کردی و ، برخاست قیامت ،

آن لحظه که بی قامتِ خوبت ، بنشستم ،



هر چند شکستی دلِ خواجو ، بدرستی ،

کآن عهد ، که با زلفِ تو بستم ، نشکستم ،




#خواجوی_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای پیک صبا حال پری چهرهٔ ما چیست
وی مرغ سلیمان خبر آخر ز سبا چیست

در سلسلهٔ زلف سراسیمهٔ لیلی
حال دل مجنون پراکندهٔ ما چیست


#خواجوی_کرمانی