معرفی عارفان
905 subscribers
31.1K photos
11.3K videos
3.12K files
2.54K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جَنت دم صبح و باد بستان

بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا از لب پیاله بستان


#خواجوی_کرمانی
مرا ز مِهرِ رُخَت، کی ملال خواهد بود؟
که عشقِ لم یَزَل و لا یَزال، خواهد بود

در آن زمان که امیدِ بقا خیال بُوَد
خیالِ روی توام، در خیال خواهد بود

از آن طرف که توئی، گر فراق خواهی جست
ازین طرف که منم، اتصال خواهد بود

نظر به فُرقتِ صوری مکن، که در معنی
میان لیلی و مجنون، وصال خواهد بود

براستان که سرِ ما چنین که در سرِ ماست
بر آستان شما، پایمال خواهد بود

به هر دیار که محمل، رَوَد ز چشم مَنَش
گذار بر سرِ آبِ زلال خواهد بود

چو قطع بُعدِ مسافت، نمی دهد دستم
کجا ب منزل قربت، مجال خواهد بود

کسی که بر سر کوی تو، باشَدَش حالی
ز خاک کوی تو صبرش، محال خواهد بود

ز قیل و قال گذر کن که در چمن زین پس
حدیث بلبل شیرین مقال خواهد بود...

#خواجوی_کرمانی
تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت
رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت

تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر
فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت


#خواجوی_کرمانی

.
گر دست دهد شادی وصل تو زمانی

غمهای جهان جمله فراموش توان کرد

#خواجوی_کرمانی

‌    ‌‌‌
ای لبت باده‌فروش و ،، دلِ من ، باده‌پرست ،

جانم از جامِ مِیِ عشقِ تو ،، دیوانه و مست ،



تا ابد ، مست بیفتد چو من ،، از ساغرِ عشق ،

مِی‌پرستی ، که بُود بیخبر از جامِ الست ،



آنچنان در دلِ تنگم ، زده‌ای خیمهٔ انس ،

که کسی را ، نَبُود جز تو ، دَر او جایِ نشست ،



#خواجوی_کرمانی
غزلیات
از "غزل شمارهٔ ۱۲۶"

سلام
صبح بخیر
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش

جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش

هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش



#خواجوی_کرمانی
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش

جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش

هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش



#خواجوی_کرمانی
مستم ز دو چشم نیمه مستش
وز پای درآمدم ز دستش

گفتم بنشین و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش

آنرا که دلی بدست نارد
دادیم عنان دل بدستش

جان تشنهٔ لعل آبدارش
دل بستهٔ زلف پر شکستش

هستم بگمان که هست یا نیست
آن درج عقیق نیست هستش

در عین خمار چند باشیم
چون مردم چشم می پرستش

یاران ز می شبانه مستند
خواجو ز دو چشم نیمه مستش



#خواجوی_کرمانی
ای من ز دو چشمِ نيم‌مستت مست
وز دستِ تو رفته عقل و دين از دست

بنشين، که نسيم صبحدم برخاست
برخيز، که نوبتِ سحر بنشست

با روی تو رونق قمر گم شد
وز لعل تو ”قيمتِ شکر“ بشکست!...

#خواجوی_کرمانی
دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت
بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا

جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا

#خواجوی_کرمانی