معرفی عارفان
922 subscribers
31.3K photos
11.4K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
خودفروشان ز پیِ گرمی بازارِ خودند
کار دین را همه بگذاشته در کار خودند

معنی قید بود بند شریعت و ایشان
نه گرفتارِ شریعت که گرفتار خودند

خانه‌ی شرع خراب‌ است که اربابِ صلاح
به عمارتگریِ گنبدِ دستارِ خودند

شانه در ریش دل اندر پیِ جمعیت مال
سُبحه در دست و در اندیشه‌ی زُنّار خودند

ابلهی کرده چو ابلیس به طراری جفت
ابله اندر نظر مردم و طرّار خودند


#طالب_آملی
بخت سیه به‌هاون تسلیم سوده‌ایم
واینک دهان سرمه‌فروشی گشوده‌ایم

در بار عام، بر سر میدان انتقام
امید را نشانده و تیغ آزموده‌ایم

با صد نوا و شور در این بزم پرخروش
زآن‌گونه بوده‌ایم، که گویی نبوده‌ایم

یا رب! چه نعمت‌ست غم او که ما و دل
این لقمه‌را ز دست و لب هم ربوده‌ایم

گردد نسیم خلد چو بر ما وزد سموم
گرما و سنبل تو یکی مشک بوده‌ایم

#طالب نمی‌رویم چو خلق از پی مراد
تا سر بر آستان وفای تو سوده‌ایم

#طالب_آملی
همین بس شاهد یکرنگی‌ام با دوست در معنی:
            
که او پیمانه می‌نوشد
                   که نوشش باد
                    و من مستم

                   #طالب_آملی
چه سان گردن فرازم ؟ آه کز اندیشه ی زلفش...

سر آشفته حال از روی زانویم نمی جنبد

#طالب_آملی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما که رندیم
قدح بر سر بازار کشیم

تو که در پردۀ زهدی
به نهانخانه بنوش !!!


#طالب_آملی


هر لحظه هزار نیش و نوشم زین قوم

از شـومی اینــکه صاحب یک دو فــنم



#طالب_آملی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون به پا رفتن میسّر نیست ما را سویِ دوست

نامه می‌گردیم‌ و با بالِ کبوتر می‌رَویم



#طالب_آملی
تبسمی اگرم رو دهد ز عیش، ندانی!
که گاهی آدمی از کثرت# ملال بخندد

#طالب_آملی
در آغوشم گلی دوشینه جا داشت
که هر برگش ، بهاری رونما داشت

به شمعی همنشین بودم شب دوش
که چون خورشید و مه پروانه ها داشت

نگاری کز غبار دامن زلف
عبیر فتنه در جیب صبا داشت

پریشان سنبلی کز تار هر موی
هزار آهوی چین را خونبها داشت

به دستی دسته گل را داشت چون صبح
به دستی دامن زلف دوتا داشت

به نعمت خانه وصلش که خورشید
درو کام حلاوت ، آشنا داشت

زبانم سیر بود از گفتگو ، لیک
لبم در بوسه خوردن اشتها داشت

بلورین ساعدی ، کز خون امید
کفش بوی گل و رنگ حنا داشت

حریرش بر تن از آب نزاکت
چو خارا سر به سر موج و صفا داشت

رخش کز باغ شوخی نو گلی بود
نقاب از پرده چشم حیا داشت

به تیغ غمزه از خیل شهیدان
به هر سو کربلا در کربلا داشت

ز چین طره بر ساق نگارین
چو بختم عنبرین خلخال ها داشت

نه بر آئین خوبان چشم بد دور
گل عهدش نسیمی از وفا داشت

هزاران شیوه بیگانگی سوز
نهان در هر نگاه آشنا داشت

ز جیبش نور می زد شعله گوئی
تن آئینه در زیر قبا داشت

به نرگس شیوه های عشرت افروز
بر ابرو ، عقده های دلگشا داشت

ز گرد دامنش ، تا دامن صبح
نظر داد و ستد با توتیا داشت

به رویش موج میزد حسن ، گوئی
گلش بر چشمه خورشید جا داشت

سخن کوته ، ز باغ شیوه هر گل
که بر کف داشت خاطر خواه ما داشت

به چشم  طالب  آن  آتش  سرا پای
چو آب روی گل ، موج صفا داشت

#طالب_آملی
مریدِ عشقم و از یمن این مقام رفیع

خرد که پیرِ جهانی بود مرید من‌ست


#طالب_آملی