گر از تو یک دو سه روزی جدا شدیم مرنج
که گردش فلک و روزگار شد باعث
قرار در شکن زلف یار خواهم کرد
بدین قرار دل بیقرار شد باعث
#هلالی_جغتایی
که گردش فلک و روزگار شد باعث
قرار در شکن زلف یار خواهم کرد
بدین قرار دل بیقرار شد باعث
#هلالی_جغتایی
دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت
یار اگر اینست بالله میتوان از جان گذشت
از خیال آن قد رعنا گذشتن مشکلست
راست میگویم، بلی، از راستی نتوان گذشت
#هلالی_جغتایی
.
یار اگر اینست بالله میتوان از جان گذشت
از خیال آن قد رعنا گذشتن مشکلست
راست میگویم، بلی، از راستی نتوان گذشت
#هلالی_جغتایی
.
ای بیوفا چه چاره کنم؟ با جفای تو
تا کی جفا کشم بامید وفای تو؟
خواهم من از خدا بدعا صد هزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو
#هلالی_جغتایی
.
تا کی جفا کشم بامید وفای تو؟
خواهم من از خدا بدعا صد هزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو
#هلالی_جغتایی
.
نیست یک ساعت قرار این جان بیآرام را
یارب! آن آرام جان بیقرار من کجاست؟
سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟
#هلالی_جغتایی
یارب! آن آرام جان بیقرار من کجاست؟
سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟
#هلالی_جغتایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای که میپرسی ز مــــــــــن
کان مــــــــــاه را منزل کجاست؟
منــــــــــزل او در دلست،
اما ندانم دل کجاســــــــــت!
#هلالی_جغتایی
ای که میپرسی ز مــــــــــن
کان مــــــــــاه را منزل کجاست؟
منــــــــــزل او در دلست،
اما ندانم دل کجاســــــــــت!
#هلالی_جغتایی
قصد جان کردی که یعنی دست کوتَه کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممکن جان من کز دل برون آرم تو را
#هلالی_جغتایی
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممکن جان من کز دل برون آرم تو را
#هلالی_جغتایی
جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا
جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا
بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا
قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا
#هلالی_جغتایی
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا
جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا
بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا
قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا
#هلالی_جغتایی