معرفی عارفان
937 subscribers
31.4K photos
11.4K videos
3.14K files
2.58K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش دوم     قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی می‌کند و با احترام هر چه تمام‌تر اسم او را می‌برد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در…
#ترانه‌های_خیام
بخش سوم


    اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباه‌آلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانه‌های مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.

    تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست می‌باشد، عبارتست از رباعیات سیزده‌گانه مونس الاحرار که در سنه ۷۴۱ هجری نوشته شده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. (رجوع شود به نمرات: ۱۰ ،۸، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۰۹ ، ۶۷، ۱۱۵ ،۱۲۷).  رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور می‌آیند و انتقاد مؤلف «مرصاد العباد» به آنها نیز وارد است. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی مرصاد العباد که یکی از آنها در هر دو تکرار شده نمره (۱۰) شکی باقی نمی‌ماند و ضمناً معلوم می‌شود که گوینده آنها يك فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان می‌دهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. ازین رو با کمال اطمینان می‌توانیم این رباعیات چهارده‌گانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسائی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.

    از اینقرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در اینصورت هر رباعی که يك كلمه و یا کنایه مشكوك و صوفی‌مشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که می‌گویند به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده، و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن می‌گیرد و کوزه شراب روی زمین می‌افتد و می‌شکند. آنوقت خیام بر آشفته بخدا می‌گوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را به بستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی،
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟


خدا او را غضب می‌کند، فوراً صورت خیام سیاه می‌شود و خیام دوباره می‌گوید:

ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.


خدا هم او را می‌بخشد و رویش درخشیدن می‌گیرد، و قلبش روشن می‌شود. بعد می‌گوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز می‌کند.

    این حکایت معجز‌آسای مضحک بدتر از فحش‌های نجم‌الدین رازی بمقام خيام توهین می‌کند. و افسانه‌ی بچگانه‌ای است که از روی ناشیگری بهم بافته‌اند. آیا می‌توانیم بگوئیم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خنده‌های تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک می‌ریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه می‌طلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد.

   


#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش سوم     اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباه‌آلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانه‌های مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام…
#ترانه‌های_خیام
بخش چهارم



  

     افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش می‌کرده و عجز و لابه می‌نموده، روح خیام در خواب باو ظاهر می‌شود و این رباعی را می‌گوید:

ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تا کی گوئی که بر عمر رحمت کن؟
حق را تو کجا برحمت آموختنی
؟

    باید اقرار کرد که طبع خیام در آن‌دنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانه‌ها درباره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست و اگر همه آنها جمع‌آوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی‌که مهم است، باین نکته بر می‌خوریم که تأثیر فکر عالی خیام در يك محيط پست و متعصب خرافات‌پرست چه بوده، و ما را در شناسائی او بهتر راهنمایی می‌کند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که باو حمله کرده‌اند، از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد بدست می‌دهد. کسانی‌که منافع خود را از افکار خیام در خطر می‌دیده‌اند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیده‌اند.

    ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلك او تقريباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری، شاعر پیرو يك فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت پشیمانی با تو به از خاطرش نگذشته است.

     در جوانی شاعر با تعجب از خودش می‌پرسد که چهره پرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند مخصوص خیام است:

هر چند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
!

از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار می‌دیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ می‌جسته:

امروز که نوبت جوانی من است
می‌نوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است


در این رباعی افسوس رفتن جوانی را می‌خورد:

افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد؟
حالی که و را نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد کی شد
!

    شاعر با دست لرزان و موی سفید قصد باده می‌کند. اگر او معتقد بزندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت می‌کرد تا بقیه عیش و نوش‌های خود را بجهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملا تأسف يك فیلسوف مادی را نشان می‌دهد که در آخرین دقایق زندگی سایه‌ی مرگ را

در کنار خود می‌بیند و می‌خواهد بخودش تسلیت بدهد نه با افسانه های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جستجو می‌کند.

من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپید، قصد می خواهم کرد
پيمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد
؟

اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر ساختمان و زبان و فلسفه گوینده این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته شده یکی است، پس می‌توانیم بطور صریح بگوئیم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی بدبین و ریبی بوده. و یا فقط در رباعیاتش اینطور می‌نموده و يك لحن تراژيك دارد که بغیر از گوینده‌ی همان رباعیات چهارده گانه سابق کس دیگری نمی‌تواند گفته باشد و قیافه ادبی و فلسفی او بطور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر يأس آلودى حوادث تغییر ناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش بینی بنظر می‌آید اتخاذ میکند. بطور خلاصه این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پر معنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی می‌ماند، باز هم می‌توانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسائل مهم فلسفی چه رویه‌ای را در پیش گرفته و می‌توانستیم طرز فکر او را بدست بیاوریم لهذا از روی میزان فوق ما می‌توانیم رباعیاتی که منسوب بخیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا اینکار آسان است؟

#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش چهارم         افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش می‌کرده و عجز و لابه می‌نموده، روح خیام در خواب باو ظاهر می‌شود و این رباعی را می‌گوید: ای سوخته سوخته سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی…
#ترانه‌های_خیام
بخش پنجم



     مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمی‌شود اعتماد کرد زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول اغلب اشتباه تذکره نویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کرده‌اند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم بدیگران نسبت داده‌اند. از طرف دیگر سلاست طبع، شیوائی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم بما اجازه می‌دهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است خیام شعر سروده که از بین برده‌اند و آنهایی که مانده بمرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده. عمدی که بدست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده می‌شود. مثلا:

شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.

تقریباً در همه نسخ نوشته شادی مطلب در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آنرا نشان می‌دهد. يك دليل ديگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه برین هر آخوندی که شراب خورده و يك رباعی درین زمینه گفته از ترس تکفیر آنرا بخیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقه‌بازی می‌زند بدون يك جنبه فلسفى و يا نكته زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است می‌شود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام باین رباعی بر بخوریم:

ای آنکه گزیده‌ای تو دین زرتشت
اسلام فکنده‌ای تمام از پس و پشت؛

تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جائی بنشین که خواهندت کشت.


این رباعی تهدید آمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و باو سوء قصد کرده‌اند؟ جای تردید است چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خيام بنظر میآید ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجه‌ی اختلاط ترانه‌های او را با رباعیات دیگران نشان می‌دهد. بهرحال، تا وقتيكه يك نسخه خطی که از حیث زمان و سنديت تقريباً مثل رباعیات سیزده گانه کتاب مونس الاحرار باشد بدست نیامده، يك حكم قطعی در‌باره ترانه‌های اصلی خیام دشوار است، بعلاوه شعرائی پیدا شده‌اند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساخته‌اند و سعی کرده‌اند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هر قدر هم کامل باشد اگر مضمون يك رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت می‌توانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانه‌های خیام با وضوح و سلاست کامل و بیان ساده گفته شده در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بی‌پرواست. ازین مطالب می‌شود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در يك قالب متكلف و غير منتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خيام مسلك فلسفی عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که می‌تواند معیار مسئله فوق بشود.

ما عجالتاً این ترانه‌ها را باسم همان خیام منجم و ریاضی‌دان ذکر می‌کنیم چون مدعی دیگری پیدا نکرده تا ببینیم این اشعار مربوط بهمان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای اینکار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بوده است.


#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش پنجم      مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمی‌شود اعتماد کرد زیرا…
#خیام_فیلسوف
بخش ششم



در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه‌ای که در ترانه‌هایش می‌آورد يك صورت عمیق و مرموز بخود می‌گیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی می‌کند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمت‌های کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمی‌باشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری می‌کند! از اینقرار کوزه يك زندگی مستقل پیدا می‌کند که شراب بمنزله‌ی روح آنست:

لب بر لب کوزه بردم از غایت آز .

این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.


    از مطالب فوق بدست می‌آید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگي يك عقيده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خط‌مشی و رویه‌ای را پیش می‌گیرد؟

    در صورتی‌که نمی‌شود به چگونگی اشیاء پی برد، در صورتی‌که کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا می‌آئیم و به کجا می‌رویم و گفته‌های دیگران مزخرف و تله‌ی خربگیری است، در صورتی که طبیعت آرام و بی‌اعتنا وظیفه خودش را انجام می‌دهد و همه کوشش‌های ما در مقابل او بیهوده است. و تحقیقات فلسفی غیر ممکن می‌باشد، در صورتی‌که اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیائی که در آن مسکن داریم پر از درد و شر همیشگی است و زندگی هراسناك ما يك رشته خواب، خیال، فریب و موهوم می‌باشد، در صورتی‌که پادشاهان با فرّ و شکوه گذشته با خاک نیستی هم‌آغوش شده‌اند و پریرویان ناکامی که به سینه‌ی خاك تاريك فرو رفته‌اند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا می‌شود و در نباتات و اشیاء زندگی دردناکی را دنبال می‌کند. همه اینها بزبان بی‌زبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را بما نمی‌گویند؟ گذشته بجز یادگار درهم و رؤیائی بیش نیست، آینده مجهول است، پس همین دم را که زنده‌ایم، این دم گذرنده كه بيك چشم بهم‌زدن در گذشته فرو می‌رود همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمی‌ماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا می‌توانیم باید غم و غصّه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خُرد بشویم!

برُبای نصیب خویش کَت بربایند.

        باید دانست هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. ازین رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی می‌کند امّا در حقیقت همه‌ی گل و بلبل، جام‌های شراب، کشتزار و تصویرهای شهوت‌انگیز او جز تزیینی بیش نیست مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثر‌آور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نه بینیم !

    چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده بهمین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یاس و حرمان است:

پیمانه‌ی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟


    این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رندِ کارکُشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زده شده و زندگی را می‌پرستد و نفرین می‌کند. در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غم‌انگیز می‌کند و کاملا فکر یکنفر فیلسوف مادی را نشان می‌دهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض دریابد!

     روی ترانه‌های خیام بوی غلیظ شراب سنگینی می‌کند و مرگ از لای دندان‌های کلید شده‌اش می‌گوید: «خوش باشیم

    موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگرچه خیام مانند ابن‌سینا در خوردن شراب زیاده روی نمی‌کرده ولی در مدح آنان تا اندازه‌ای اغراق می‌گوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل كتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی، منافع شراب را شرح می‌دهد و در آنجا اسم بوعلی‌سینا و محمد زکریای رازی را ذکر می‌کند، (ص ۶۰) می‌گوید: هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست خاصه شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آنست که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص۷۰) ... همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و از شراب نیست.» (ص ۶۱) ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهاء بهشت است. آیا می‌توانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتی‌که با تمسخر می‌گوید:

گویند: بهشت و حوض کوثر باشد

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#خیام_فیلسوف بخش ششم در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه‌ای که در ترانه‌هایش می‌آورد يك صورت عمیق و مرموز بخود می‌گیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی می‌کند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمت‌های کوزه تصغیر همان اعضای…
#خیام_فیلسوف
بخش هفتم
(پایانی)

ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه بجام باده می‌برد و با می ارغوانی می‌خواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم، مخصوصاً فراموش بکنیم چون در مجالس عیش ما يك سايه ترسناك دور می‌زند. این سایه‌ی مرگ است، کوزه شراب لبش را که بلب ما می‌گذارد آهسته بغل گوشمان می‌گوید: منهم روزی مثل تو بوده‌ام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی.

    بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی. بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آنکه این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا می‌زنند و دعوت به نیستی می‌کنند ومرگ با خنده چندش‌انگیزش بما می‌خندد.

زندگی یکدم است. آن دم را فراموش بکنیم!
می‌خور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت
خیام رباعیات_خداوندان اسرار
همایون شجریان
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

#خیام🌹
MTN SRYAL BVALY SYNA
SDYGH TARYF
بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،

شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ،
من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.

#خیام
معرفی عارفان
" نصب تندیس خیام نیشابوری در دانشگاه اوکلاهما آمریکا "
《شبی بر مزار خیام

#خیام ،بوی عشق دهد خاک کوی تو
امشب ز باده مست ترم کرده بوی تو

 امشب به باده خانه‏ی عالم رسیده‏ام‏
بیهوده منت از می و مینا کشیده‏ام‏

آری چو بخت رهبرم آمد به سوی تو
بس بود بهر مستی من خاک کوی تو

هرگز ز باده این همه مستی ندیده‏ام‏
وین سرخوشی ز باده‏پرستی ندیده‏ام‏

گیسوی سنبل این همه هرساله چین نداشت‏
سلطان گُل جمال و جلالی چنین نداشت‏

آری شگفت نیست چو این‏جا مزار تست‏
در این چمن به دیده‏ی نرگس غبار تست‏

ذرات این فضا همه مستند و بی‏قرار
گل‏های این چمن همه دارند بوی یار

***
امشب ز جای خیز که مهمان رسیده است‏
از ره، #عمادِ مست و غزل خوان رسیده است‏

با یک سری که شور قیامت در آن بُوَد
 با یک دلی که دشمن دیرین جان بُوَد

 با حالتی خراب‏تر از کار روزگار
افتاده مست یکه و تنها بر این مزار

مهتاب‏روی باغ سفیداب کرده است‏
از وجد غنچه خنده به مهتاب کرده است‏

مستانه باد زلف سمن شانه می‏زند
خود را به باغ سرخوش و مستانه می‏زند

از راه دور ناله‏ی مرغی رسد به گوش‏
مرغی چو من که داده ز کف عقل و صبر و هوش‏

البته عاشقی‏ست،جدا مانده از حبیب‏
وین ناله‏ها ز جور حبیب است یا رقیب‏

با ماه گرمِ درد دل عاشقانه‏یی‏ست‏
آهنگ او ز خانه خرابی نشانه‏یی‏ست‏

اینسان که او نوای غم‏انگیز سر کند
بسیار مشکل است که شب را سحر کند

مستانه سرگذاشته‏ام من به روی دست‏
با خویش گرم زمزمه‏یی سوزناک و مست‏

گردیده خاطرات مجسم برابرم
وز اشک خود ز هر شبه با آبروترم

***
ای دل به راه عشق، غم هست و نیست،نیست‏
هستیّ و نیستی به بر عاشقان یکی‏ست‏

امشب ز باده آتش دل باد می‏زنم‏
دیوانه می‏شوم به خدا داد می‏زنم‏

ای اوستاد و رهبرِ مستانِ هوشیار
برخیز می‏خوریم علی‏رغم روزگار

برخیز با #عماد دمی هم‏پیاله شو
و ز سیر و گشت مبهم گردون بناله شو

من یک غزل بخوانم از آن عاشقانه‏ها
تو یک ترانه سرکنی از آن ترانه‏ها

گاه از گلوی شیشه برآریم ناله‏یی‏
گاهی کشیم ناله و گاهی پیاله‏یی‏

باهم، نوای عشق و جنون ساز می‏کنیم‏
می می‏خوریم و مشت فلک باز می‏کنیم‏

آن‏قدر در میان قفس داد می‏زنیم‏
کآتش به آشیانه‏ی صیاد می‏زنیم

***
پروانه‏وار سوخته، شب را سحر کنیم‏
با بال‏های سوخته باهم سفر کنیم‏

برخیز باده دارم و این باغ خلوت است‏
ای میزبان مخواب که دور از فُتُوت است‏

اما نه، هرکه رفت دگر بار برنگشت‏
و ز سِرّ خاک تیره، کسی باخبر نگشت‏

این گیر و دار عمر به غیر از خیال نیست‏
معلوم نیست،حاصل این گیر و دار چیست‏

امشب عجب ز باده مرا فکرِ درهمی‏ست‏
با عالم خیال، مرا باز عالمی ست‏

ورنه چو خاک گشته دل و آرزوی تو
 بیهوده دل کند هوسِ جست‏وجوی تو

#خیامِ من بخواب که من هم بر آن سرم‏
کز این قفس به گلشن آزادگان پَرَم

#عماد_خراسانی




قطعه شعر" شبی بر مزار خیام"
از #عماد_خراسانی



بسیار شنیدی و لذت بخش
با خوانش زیبای #عماد_خراسانی
معرفی عارفان
‍ 《شبی بر مزار خیام》 #خیام ،بوی عشق دهد خاک کوی تو امشب ز باده مست ترم کرده بوی تو  امشب به باده خانه‏ی عالم رسیده‏ام‏ بیهوده منت از می و مینا کشیده‏ام‏ آری چو بخت رهبرم آمد به سوی تو بس بود بهر مستی من خاک کوی تو هرگز ز باده این همه مستی ندیده‏ام‏ وین…
◾️دمی با خیام...


خیام از آن طبایعی است که در خود فرو رفته و کمتر خویشتن را عرضه می‌کنند از آن مردمانی که در مقام بیان هر مطلب نخست از خود می‌پرسند آیا ضرورتی هست که آن را به دیگری باز گویند، آیا دیگران آن را درک نکرده‌اند، در این صورت آیا استعداد قبول آن را دارند، در صورت نداشتن استعداد ، چه فایده‌ای بر گفتن مترتب است؟
...خلاصه برای گروهی نوشتن و گفتن و سایرین را به دایرۀ فکر و عقیدۀ خویش کشاندن یک ضرورت روحی یا وسیلۀ تجلی و بروز است و گروهی چنین ضرورتی را احساس نکرده، یا لااقل بدان و به نشان دادن خود بی‌اعتنایند.
ظاهر قراین خیام را در گروه دوم قرار می‌دهد. از احترامی که به ابن سینا داشته و او را استاد خود و « افضل المتأخرین » می‌گوید چنین بر می‌آید که آراء فلسفی او را پذیرفته و مطالب او را مطابق ذوق و فهم خود یافته، پس دلیلی ندارد کتاب بنویسد و آراء او را تکرار کند‌.
از اینجا بدین نتیجه مسلّم و غیر قابل تردید می‌رسیم که اجتناب خیام از پرداختن به مباحث فلسفی، علاوه بر نکته‌ای که اشاره کردیم اوضاع اجتماعی محیط است. 
محیط اجتماعی قرن پنجم برای جولان افکار فلسفی به مراتب خراب‌تر و نامساعد‌تر از قرن سوم و چهارم شده و میدان برای واعظان و محدّثان فراخ‌تر گردیده بود.
...رواج عقاید تعبدی، بازار علم و فلسفه را کساد کرده است و تعصب‌های مذهبی بر آزادی فکر غلبه دارد. پس بهتر است به همان فن خود پرداخته، از فلسفه دم نزند؛ حوزۀ درسی دایر نکند و متاعِ کساد فلسفه را به بازار نیاورد تا مجبور نشود ضمن بحث کلّیات اندیشه‌های مکنون خود را بیرون ریزد. این روش را باید فرزانگی نامید نه « بخل در تعلیم ».
خورشید به گِل نهفت می‌نتْوانم
واسرار زمانه گفت می‌نتوانم
از بحرِ تفکّرم برآورد خرد
دُرّی که ز بیم سُفت می‌نتوانم

    با آنکه همه خیام را به دانش ستوده‌اند ولی وجه امتیاز او را بیشتر در سجایای وی باید جستجو کرد: فضایل خلقی، خیام را به صورت خردمندی ظاهر می‌سازد که فرانسویان بدینگونه اشخاص « sage » می‌گویند و در زبان قدیم خودمان حکیم می‌گفتند، ولی نه به معنی لغوی آن که فقط بر کسانی اطلاق می‌شد که به فن حکمت مشغول بودند، بلکه مفهومی وسیع‌تر و شامل‌تر. یعنی بر خردمندانی این عنوان را می‌نهادند که در تفکّر عمیق، در رای صائب، در امور زندگانی دور اندیش و در پیشامد‌های غیر مترقب روشن‌بین بودند. در تاریخ و افسانه‌های ما نمونۀ این خردمندان لقمان و بوذرجمهر زبانزدند.
خیام در ذهن من نمونه‌ای است از این اشخاصِ با فراست که از کنار حوادث گذشته، طوفان‌ها را با تدبیر و احتیاط، از خویش رد کرده‌اند. مکرّم و محترم بودن وی در تنگنای آن عصر متشنّج از تعصب، معلول خردمندی اوست.
      در اوایل و اواخر همین قرنی که خیام وفات کرد دو نفر از بزرگ‌ترین عارفان و فاضل‌ترین دانشمندان اسلامی به شکل ناسزاوار و فجیعی به قتل رسیدند زیرا مشرب فلسفی عین‌القضاة و شهاب‌الدین سهروردی با معتقدات تعبدی قشریان ناسازگار بود. پس سالم ماندن خیام و از دست ندادن احترام و اکرام معاصرین خود، معلول روش خردمندانۀ اوست...

[ از کتاب« دمی با خیام »، علی دشتی ]
#خیام
....
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

28اردیبهشت بزرگداشت
حکیم عمر #خیام_نیشابوری
گرامی باد