معرفی عارفان
965 subscribers
31.8K photos
11.5K videos
3.15K files
2.61K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دی منجّم گفت دیدم طالِعی داری تو سعد
گفتمش آری وَلیک از ماهِ روزافزون خویش

مه که باشد با مه ما؟ کز جمال و طالعش
نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش

#غزل_مولانا

سعدی و نحسی، همه از وجود ما برمی خیزند. هیچ نحوستی در روزها وجود ندارد.

عدد 13 هیچ نحوستی ندارد، ما باید از نحوست خودمان بترسیم
چمنی که جمله گل‌ها به پناه او گریزد
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد

شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد

فلکی چو آسمان‌ها که بدوست قصد جان‌ها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد

گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد

#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸
Audio
من عاشق و مشتاقم
من شہره آفاقم

رحم آر و مکن طاقم
من خانہ نمے دانم

#غزل_مولانا
#هژیر_مهرافروز
چمنی که جمله گل‌ها به پناه او گریزد
که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد

شجری خوش و خرامان به میانه بیابان
که کسی به سایه او چو بخفت مست خیزد

فلکی چو آسمان‌ها که بدوست قصد جان‌ها
که زحل نیارد آن جا که به زهره برستیزد

گهری لطیف کانی به مکان لامکانی
بویست اشارت دل چو دو دیده اشک بیزد

#مولانا
#غزل_شماره۷۶۸
چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد
نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد

ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بی‌مر
پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد

نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی
دل تو چرا نداند به خوشی به لامکان شد

همه روز لعب کردی غم خانه خود نخوردی
سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد

تو بخند خنده اولی که روان شوی به مولی
کرمش روا ندارد به کریم بدگمان شد

#مولانا
#غزل_شماره۷۶۹
یاد داری چه شبی بود ؟
باد گرم نفس من
ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
و اندکی آنسوتر
جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
ماهی چشم مرا می برد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟
غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
خیره در آبی ژرف بی درد ؟
و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
یاد داری چه هراس انگیز
گرگ خاکستری ابری
کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
یاد داری چه شبی بود ؟

#منوچهر_آتشی
#غزل_شهری
#دیدار_در_فلق
بر کنده ی تمام درختان جنگلی
نام ترا به ناخن برکندم
اکنون ترا تمام درختان
با نام می شناسند
نام ترا به گرده ی گور و گوزن
با ناخن
پلنگان بنوشتم
اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
با نام می شناسند
دیگر نام ترا تمام درختان
گاه بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغ های خوشخوان
صبح بهار نام ترا
به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
ای بی خیال مانده
ز من دوست
دیگر ترا زمین و زمان
از برکت جنون نجیب من
با نام می شناسند
ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
در واپسین غروب بهار
نام مرا به خاطر بسپار

#منوچهر_آتشی
#غزل_کوهی
#دیدار_در_فلق
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم

می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم

چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم

زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بی‌اغیار چونت یافتم

ای دریده پرده‌های عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم

ای ز رویت گلستان‌ها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم

ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم

ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم

شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم

#مولانا
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
ای گزیده یار چونت یافتم
ای دل و دلدار چونت یافتم

می گریزی هر زمان از کار ما
در میان کار چونت یافتم

چند بارم وعده کردی و نشد
ای صنم این بار چونت یافتم

زحمت اغیار آخر چند چند
هین که بی‌اغیار چونت یافتم

ای دریده پرده‌های عاشقان
پرده را بردار چونت یافتم

ای ز رویت گلستان‌ها شرمسار
در گل و گلزار چونت یافتم

ای دل اندک نیست زخم چشم بد
پس مگو بسیار چونت یافتم

ای که در خوابت ندیده خسروان
این عجب بیدار چونت یافتم

شمس تبریزی که انوار از تو تافت
اندر آن انوار چونت یافتم

#مولانا
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_۱۶۶۰
#غزل شمارهٔ ۳۳۹

سماع آرام جان زندگانیست
کسی داند که او را جان جانست
کسی خواهد که او بیدار گردد
که او خفته میان بوستان‌ست
ولیک آن کو به زندان خفته باشد
اگر بیدار گردد در زیان‌ست
سماع آن جا بکن کان جا عروسیست
نه در ماتم که آن جای فغانست
کسی کو جوهر خود را ندیدهست
کسی کان ماه از چشمش نهانست
چنین کس را سماع و دف چه باید
سماع از بهر وصل دلستان‌ست
کسانی را که روشان سوی قبله‌ست
سماع این جهان و آن جهانست
خصوصا حلقه‌ای کاندر سماعند
همی‌گردند و کعبه در میانست
اگر کان شکر خواهی همان جاست
ور انگشت شکر خود رایگانست⚘
هله هش دار که در شهر دو سه طرارند
که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند

دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند
که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند

سردهانند که تا سر ندهی سر ندهند
ساقیانند که انگور نمی‌افشارند

یار آن صورت غیبند که جان طالب اوست
همچو چشم خوش او خیره کش و بیمارند

صورتی‌اند ولی دشمن صورت‌هااند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند

همچو شیران بدرانند و به لب می‌خندند
دشمن همدگرند و به حقیقت یارند

خرفروشانه یکی با دگری در جنگند
لیک چون وانگری متفق یک کارند

همچو خورشید همه روز نظر می‌بخشند
مثل ماه و ستاره همه شب سیارند

گر به کف خاک بگیرند زر سرخ شود
روز گندم دروند ار چه به شب جو کارند

دلبرانند که دل بر ندهد بی‌برشان
سرورانند که بیرون ز سر و دستارند

شکرانند که در معده نگردند ترش
شاکرانند و از آن یار چه برخوردارند

مردمی کن برو از خدمتشان مردم شو
زانک این مردم دیگر همه مردم خوارند

بس کن و بیش مگو گر چه دهان پرسخنست
زانک این حرف و دم و قافیه هم اغیارند

#مولانا
#غزل_شماره۷۷۵
یک دانه بِدو دادی صد باغْ مَزید آمد

#غزل_مولانا

وقتی که دانه ای را به خاک می دهیم صد برابر به ما می دهد. گاهی برخی تا چه حد نالایق و کمتر از خاک هستند که حتی خوبی را با بدی جواب می دهند.
با تَلْخیِ مَعزولی میری بِنِمی‌اَرْزَد
یک روز هَمی‌خندد، صد سال هَمی‌لَرْزَد

خَربَندگی و آن گَهْ از بَهرِ خَرِ مُرده
بَهرِ گُلِ پَژمُرده با خار هَمی‌سازد

#غزل_مولانا



ریاست و مالکیتی که هر روز ترس از دست دادن آن را داشته باشی، ارزشی ندارد. فقط روزی که آن را به دست می آوری خوشحال هستی ولی تا صد سال دلهرۀ از دست دادن داری.
( این نوع داشته ها) درست مانند آن است که  نگهداری یک خَر مُرده را بکنی. یا اینکه خارهای یک گل پژمرده را تحمل کنیم به دلخوشی داشتن  آن گل!
رهیدیم

خاموش
کزین عشق و
ازین عِلمِ لَدُنّیش

از مدرسه و کاغذ و تکرار
رهیدی
م

خاموش
کزین کان و از این گنج الهی

از مَکْسَبه و کیسه و بازار
رهیدی
م

هین، ختم بَرین کُن
که چو خورشید بَرآمَد

از حارِس و از دزد و شبِ تار
رهیدی
م

#غزل_مولانا
آن دل که گُم شُده‌ست
هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش
زِ جانان خویش جوی

از تخت تَنْ بُرون رو و
بر تخت جان نِشین
از آسْمان گذر کُن و
کیوان خویش جوی

#غزل_مولانا
چون گُل همه تَن خَندَم
نه از راه دهانْ تنها

زیرا که منم بی‌من
با شاهِ جهانْ تنها

#غزل_مولانا
سماع و تمرکز ذهنی

این تجلی و رؤیتِ خدا، مردانِ خدا را در سماع بیشتر باشد. ایشان از عالَم هستی خود برون آمده‌اند. از عالَم‌های دگر بیرون آرَدشان سماع و لِقای حق پیوندد.

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 61

پس غذایِ عاشقان آمد سماع
که دَرو باشد خیالِ اِجتِماع

#مثنوی_مولانا

سماع برای عاشقان غذای جان است و باعث تمرکز خاطر و افکار می‌شود.


واژۀ سماع در اینجا به معنای رقص سماع می‌باشد که اگر شرایط آن درست اجرا شود، نوعی تغذیۀ روانی و فکری برای سماع‌کننده است و باعث واردات قلبی می‌شود. و همچنین باعث تمرکز ذهنی انسان می‌شود و این تمرکز زمینه را برای آن واردات تقویت می‌کند.

البته در اینجا معنای لغوی سماع که به معنای شنیدن هست را نیز می توان در نظر گرفت که چون مولانا در ابیات قبل در مورد ارزندگی موسیقی صحبت می‌کرده‌اند، آن را به معنایِ گوش دادن به موسیقیِ ارزنده و فاخر هم در نظر گرفت که همین نیز می‌تواند تمرکزِ ذهنی برای انسان بیاورد و ذهنِ او را بیشتر و بهتر آمادۀ دریافت اندیشه‌هایِ الهامی کند.
پس کلاً مولانا در این بیت به اهمیتِ سماع و موسیقیِ صحیح و ارزنده برای تمرکزِ ذهنی و در نتیجه دریافت‌های شهودی تاکید می‌کند.

مولانا شخصاً سماع را به عنوان یک عادت و تمرین، بسیار انجام می‌داد و آن را بر بحث‌های بی‌فایده ترجیح می‌داد. این عادت هم از تاکیدات فراوان شمس به مولانا ایجاد شده بود و سماع نزد شمس نیز از مقام والایی برخوردار بود. و همانطور که در جملۀ بالا ذکر کرده‌اند، برای کسانی که از عالَم هستی خود بیرون آمده‌اند، سماع کمک می‌کند که از عالَم‌های دیگر نیز فراتر روند.

سَماع چیست؟ زِ پِنهانیانِ دل پیغام

#غزل_مولانا
پیش از تو خامان دگر، در جوش این دیگ جهان
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا

#غزل_مولانا


📘افراد خام طبع هنگام ابتلاءات روزگار به تب و تاب می افتند اما راه خلاصی و رهایی نیافتند، نجات و رهایی تنها راضی شدن به قضای الهی است
اگه با خودت دوست بشی, هرگز تنها نمی مونی..


هر کسی اندر جهان مجنون لیلیی شدند
عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش

#غزل_مولانا