معرفی عارفان
962 subscribers
31.8K photos
11.5K videos
3.15K files
2.61K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گر تو را حق آفریند زشت رُو
هان مشو هم زشت رُو ، هم زشت خُو

وَر بُرَد کفشت ، مَرو در سنگلاخ
ور دو شاخستت ، مشو تو چار شاخ

تو حسودی ، کز فلان من کمترم؟
می فزاید کمتری در اخترم

خود حسد نقصان و عیبی دیگرست
بلکه از جمله کمی ها بدترست

#مثنوی_مولانا

چندین نکته اخلاقی و آموزشی فوق العاده عالی از جناب شیخ بزرگ مولانا

اگر خداوند تورا زشت آفریده خودت   اخلاق بد را نیز به آن اضافه نکن
اگر کفشت پاره است در سنگلاخ نرو اگر دو نقص داری خودت دوتا دیگر نیز به آن اضافه نکن
تو از روی حسادت میگویی مگر من از فلانی کمترین که ستاره اقبالم کم فروغ تر است
حسد خود عیب و نقصی بزرگ است قبیح تر از همه معایب و نقص ها
" مهر ابله مهر خرس آمد پدید
   کین او مهر است و مهر اوست کین

   عهد او سست است و ویران و ضعیف
   گفتِ او زفت و وفای او نحیف "

#مثنوی_مولانا دفتردوم



مهربانی آدم نادان مثل مهربانی آن خرس است که از نادانی سنگ بر صورت یارش کوبید. مهربانی یا کینه اش از هم معلوم نیست. قول و قرار ابله سست است. حرف های بزرگ می زند، اما بی عمل است...
راهِ لَذَّت از دَرون دان نَز بُرون
اَبْلَهی دان جُستنِ قَصر و حُصون

#مثنوی_مولانا


شادی و زیبایی را در درون خودمان جستجو کنیمـ
جزو سوی کل دوان مانند تیر
کی کند وقف از پی هر گنده‌پیر

جان شرع و جان تقوی عارفست
معرفت محصول زهد سالفست

#مثنوی_مولانا
جزو سوی کل دوان مانند تیر
کی کند وقف از پی هر گنده‌پیر

جان شرع و جان تقوی عارفست
معرفت محصول زهد سالفست

#مثنوی_مولانا
" هر که بی من شد همه منها خود اوست
   دوست جمله شد چو خود را نیست
   دوست

   آینه بی نقش شد یابد بها
   ز آنکه شد حاکیّ جمله نقش ها "

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


هر که از منیت خود گذشت به همه چیزدست می یابد. اگر خود را بر همه چیز و همه کس ترجیح نداد, همه چیز و
همه کس می شود. آینه ارزش دارد, چون که از خود نقشی ندارد و نقش دیگران را
می نمایاند...
"در کمان ننهند الّا تیر راست
  این کمان را باژگون تیرهاست

  راست شو چون تیر و وارَه از کمان
  کز کمان هر راست بجهد بی گمان"

#مثنوی_مولانا دفتراول


📘تیر چون بخواهد از کمان به سوی
   مقصد صحیح پرتاب شود باید که
   خود راست باشد. تیری که راست
   نباشد به سوی زمین سقوط می کند.
   تو هم اگر می خواهی به سوی مقصد
   بروی, خود راست شو و راه راستی
   بگزین...
.
"نیست هر عقل حقیری پایدار
  وقت حرص و وقت خشم و کارزار"

#مثنوی_مولانا

آنکه عقل خویش را رشد و تعالی نداده در گاه حرص و آز و خشم و جدال به بی خردی رفتار می کند...
" چند بر عَمیا دوانی اسب را
   باید اُستا پیشه را و کسب را

   خویشتن رسوا نکن در شهر چین
   عاقلی جو خویش از وی در مچین

   آنچه گوید آن فلاطون زمان
   هین هوا بگذار و رو بر وفق آن "

#مثنوی_مولانا دفترششم


📘تا کی نادیده و ناشناخته در راه 
 می تازی؟ هر کاری و هر راهی به
 راهنمایی نیاز دارد.محضر دانایان را از دست نده و از ایشان بیاموز تا در میانِ مردم رسوا نشوی.
از خواسته های بیهوده ی خود بگذر
و به راهی برو که  آن صاحب دانش
می گویدت...
" این عجب نبود که کور افتد به چاه
   بوالعجب افتادنِ بینای راه "

#مثنوی_مولانا دفترششم


📘زمین خوردن و در چاه افتادن و به
   مقصد نرسیدنِ آنان که نمی دانند و
   نمی بینند, عجیب نیست. عجیب آن
   است که آگاهان و دانایان غفلت کنند
   و خود را به چاه بیندازند...
.
سماع و تمرکز ذهنی

این تجلی و رؤیتِ خدا، مردانِ خدا را در سماع بیشتر باشد. ایشان از عالَم هستی خود برون آمده‌اند. از عالَم‌های دگر بیرون آرَدشان سماع و لِقای حق پیوندد.

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 61

پس غذایِ عاشقان آمد سماع
که دَرو باشد خیالِ اِجتِماع

#مثنوی_مولانا

سماع برای عاشقان غذای جان است و باعث تمرکز خاطر و افکار می‌شود.


واژۀ سماع در اینجا به معنای رقص سماع می‌باشد که اگر شرایط آن درست اجرا شود، نوعی تغذیۀ روانی و فکری برای سماع‌کننده است و باعث واردات قلبی می‌شود. و همچنین باعث تمرکز ذهنی انسان می‌شود و این تمرکز زمینه را برای آن واردات تقویت می‌کند.

البته در اینجا معنای لغوی سماع که به معنای شنیدن هست را نیز می توان در نظر گرفت که چون مولانا در ابیات قبل در مورد ارزندگی موسیقی صحبت می‌کرده‌اند، آن را به معنایِ گوش دادن به موسیقیِ ارزنده و فاخر هم در نظر گرفت که همین نیز می‌تواند تمرکزِ ذهنی برای انسان بیاورد و ذهنِ او را بیشتر و بهتر آمادۀ دریافت اندیشه‌هایِ الهامی کند.
پس کلاً مولانا در این بیت به اهمیتِ سماع و موسیقیِ صحیح و ارزنده برای تمرکزِ ذهنی و در نتیجه دریافت‌های شهودی تاکید می‌کند.

مولانا شخصاً سماع را به عنوان یک عادت و تمرین، بسیار انجام می‌داد و آن را بر بحث‌های بی‌فایده ترجیح می‌داد. این عادت هم از تاکیدات فراوان شمس به مولانا ایجاد شده بود و سماع نزد شمس نیز از مقام والایی برخوردار بود. و همانطور که در جملۀ بالا ذکر کرده‌اند، برای کسانی که از عالَم هستی خود بیرون آمده‌اند، سماع کمک می‌کند که از عالَم‌های دیگر نیز فراتر روند.

سَماع چیست؟ زِ پِنهانیانِ دل پیغام

#غزل_مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نی به نیستان شتافت

سینه خواهم شَرحه شَرحه از فِراق
تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق

#مثنوی_مولانا

مثنوی خوانی استاد #محمدرضا_شجریان در کنار بارگاه مولانا
" این زمین چون گاهواره ی طفلکان
   بالغان را تنگ می دارد مکان "

#مثنوی_مولانا دفترششم

📘گویا که این زمین بیشتر جایگاه راحتی برای انسان های رشد نایافته است وبرای آموختگان و رشد یافتگان مکان آرامش نیست...
تو به یک خواری گُریزانی ز عشق
تو به جز نامی چه می‌دانی ز عشق؟

#مثنوی_مولانا


📘روابطِ عاشقانهٔ سطحی و ظاهری گاه به تلنگری فرو می‌ریزد. از نشانه‌های عمیق‌نبودنِ یک رابطهٔ عاشقانه، متزلزل‌شدن و فرو ریختنِ آن هنگامِ وقوعِ مشکلی کوچک است. به تعبیرِ مولانا تویی که به کوچکترین رنجی دست از عاشقی برمی‌داری، از عشق چه می‌دانی جز نامی؟ ادّعایِ عاشق بودن از سهل‌ترین کارهاست و هر کس از پس چنین ادّعایی بر‌می‌آید اما او که به حقیقت عاشق است، هنگام وقوعِ مشکلات نیز عاشقانه استقامت می‌کند و در یافتنِ راه حل می‌کوشد. در باب عشق به خداوند هم داستان دقیقاً همینطور است. بنده‌ای که به کوچکترین سختی و رنج خداوند را کنار می گذارد و طلبکارانه رفتار می‌کند بندهٔ حقیقی نیست.
" آینه ی دل صاف باید تا در او
   وا شناسی صورت زشت از نکو"

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘انسان اگر دل خود را از ناخالصی ها صاف کند، قدرت تشخیص خوب و بد را خواهد یافت...
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه که در وی عابث است

پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است

کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال

#مثنوی_مولانا  دفتر دوم


📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده    
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمی‌داند
یک پشه هیچگاه متوجه نمی‌شود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
  کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمی‌توانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند
پس چو آهن گرچه تیره‌هیکلی
صیقلی کُن، صیقلی کُن، صیقلی

تا دلت آیینه گردد پر صور
اندرو هر سو ملیحی سیم بر

آهن اَرچه تیره و بی‌نور بود
صیقلی آن تیرگی از وِی زُدود

#مثنوی_مولانا



📘اگرچه همانند آهن تیره، جسم و جانت تاریک شده، ولی با صیقل دادن آنها می‌توانی وجودت را تبدیل به آیینه‌ای کنی که از هر سوی آن صورتی (از بی‌صورتی) زیبا از آگاهی و خرد ظاهر گردد.
" حرف حکمت بر زبان ناحکیم
   حله های عاریت دان ای سلیم"

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘فرد خود نیاموخته، چون حرف های حکیمان را بگوید مانند کسی است که لباس زیبا از دیگری  عاریت گرفته و بر تن کرده باشد...
" آنکه در چَه زاد و در آب سیاه
   او چه داند لطف دشت و رنج چاه

   چون رها کردی هوا از بیم حق
   در رسد سَغراق از تسنیم حق "

#مثنوی_مولانا دفترششم


کسی که جز ظلمات و تاریکی را درک
   نکرده, چه می داند که دشت های فراخِ
   پر نعمت بر چاه ظلمانی چه برتری ها
   دارد.
   آدمی اگر از پیِ امر حق دست از هوا و
   هوس بردارد, به جام معرفت از چشمه-
   های حقیقت دست می یابد و سیراب
   می شود...

**"سغراق" به معنی کوزه
*
**"تسنیم" را نام چشمه ای در بهشت
 گفته اند.

  
گرندیدی سودِ او در قهرِ او
کَی شدی آن لطفِ مطلق قهرجو ؟

#مثنوی_مولانا


📘خدا لطف مطلق است
( هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین جمله تین کند) ببینید درخت انجیر همیشه انجیر میدهد آیا شده درخت انجیر یک بار لیمو ترش بدهد ؟ خیر ، انجیر نیز همیشه خاصیت دارد ، ترش و خشکش ، تازه و مانده اش ، خدا از درخت انجیر کمتر نیست ، خدا هم کاری کند خاصیت خودش را دارد آثار و برکات خودش را دارد ، منتها گاهی وقت ها خداوند لطف را در قهر میبیند و سود را در زیان میبیند و اگر کسی دچار قهر و زیان شود به آن لطف و سود راه پیدا میکند درست مثل آن برگ چایی که وقتی میریزی در آب جوش ، آن عطر و طعم و رنگش پدیدار و آشکار میشود .
پس اگر چه ظاهرش قهر است و قهر آمیز است اما در حقیقت لطف است نسبت به آن برگ چای ، یا مادری که بچه را از شیر میگیرد درست است که ظاهرش قهر آمیز است اما باطنش لطف است و میخواهد برابر او سفره ای از غذا باز کند.