معرفی عارفان
924 subscribers
31.3K photos
11.4K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چون غنچهٔ گل قرابه‌پرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود

فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود

#حافظ
- رباعی شمارهٔ ۱۴
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

#حافظ
غزل شماره ۱۲۱
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

#حافظ
غزل شماره ۱۲۱
خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش

ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان جعفرآباد و مصلا
عبیرآمیز می‌آید شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش

که نام قند مصری برد آن جا
که شیرینان ندادند انفعالش

صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش

گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش

مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصالش

#حافظ
ده روز مهر گردون
افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران
فرصت شمار یارا...

#حافظ
ده روز مهر گردون
افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران
فرصت شمار یارا...

#حافظ
شمه‌ای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایت‌ها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کرده‌اند

ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده‌اند

در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهان‌بین کرده‌اند

نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین کرده‌اند

ساقیا دیوانه‌ای چون من کجا دربر کشد
دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند

خاکیان بی‌بهره‌اند از جرعهٔ کاس الکرام
این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده‌اند

شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده‌اند

#حافظ
دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد

ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد...

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا باز آمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از طَرْفِ هوا باز آمد

#حافظ
برو از خانهٔ گردون به در و نان مطلب
کآن سیه‌کاسه در آخر بِکُشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

ماه کنعانی من! مسند مصر آنِ تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را



#حافظ
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست

آرزو می‌بخشد و اسرار می‌دارد نگاه ...

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت

تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت


#حافظ
نوازندگیِ استاد #کیهان_کلهر
مولای درویشان علی (ع) ...

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت


#حافظ

سه تار و آواز : #جلال_ذوالفنون
غمِ زمانه ، که هیچش کران نمی‌بینم ،

دَواش ، جز میِ چون ارغوان ، نمی‌بینم ،




بِتَرکِ خدمتِ پیرِ مغان ، نخواهم گفت ،

چرا که مصلحتِ خود ، در آن نمی‌بینم ،




درین خُمار ، کَسَم جرعه‌ای نمی‌بخشد ،

ببین ، که اهلِ دلی ، در جهان نمی‌بینم ،




نشانِ اهلِ خدا ،،، عاشقی‌ست ، با خود دار ،

که در مَشایخِ شهر ( ملک ) ،،، این نشان نمی‌بینم ،





#حافظ
مایۂ خوشدلی آنجاست ، که دلدار آنجاست ،

می‌کنم جهد ( سعی ) ،که خود را ، مگر آنجا فِکَنم ،




حافظا ، تکیه بر ایّام ،،، چو سهو است و خطا ،

من ، چرا عشرتِ امروز ،،، به فردا فِکَنم؟ ،





#حافظ
صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز
که غوغا می‌کند در سر خیالِ خوابِ دوشینم

#حافظ
ساقیا ، جامِ می‌اَم دِه ، که نگارندۂ غیب ،

نیست معلوم ، که در پردۂ اسرار ، چه کرد ،




آنکه ، پُرنقش زد این دایرۂ مینایی ،

کس ندانست ، که در گردشِ پرگار ، چه کرد ،




#حافظ
ما را ، ز خیالِ تو ، چه پروایِ شراب است ،

خُم ، گو سرِ خود ، گیر ،،، که خُمخانه ، خراب است ،




گر ، خَمرِ بهشت است ، بریزید ،،، که بی دوست ،

هر شربتِ عِذبم که دهی ،،، عینِ عذاب است ،




افسوس ، که شد دلبر و ،،، در دیدۂ گریان ،

تحریرِ خیال و خط و نقشش ،،، به سراب است ،




بیدار شو ای دیده ،،، که ایمن نتوان بود ،

زین سیلِ دمادم ،،، که درین منزلِ خواب است ،




معشوقه ،،، عیان می‌گذرد بر تو ، ولیکن ،

اغیار ، همی بیند ،،، از آن ، بسته‌نقاب است ،




گُل ، بر رُخِ رنگینِ تو ، تا برگ و عَرَق دید ،

در آتشِ رشک ،،، از غمِ دل ، غرقِ گلاب است ،




#حافظ
عِذب = پاکیزه ، گوارا ، خوشگوار
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمار شد
عاقبت با اشک و غم کوه امیدم کاه شد؟

گفته بودی یوسف گمگشته بازآید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد

#حافظ