معرفی عارفان
944 subscribers
31.6K photos
11.5K videos
3.14K files
2.6K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
الهی! از نزدیک نشانت می‌دهند و برتر از آنی. و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی. تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی: موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.
الهی! جز از شناخت تو، شادی نیست، و جز از یافت تو، زندگانی نه. زنده بی‌تو، چون مرده زندانی است، و زنده به تو، زنده جاویدانی است.
الهی! فضل تو را کران نیست، و شکر تو را زبان نیست.
الهی! گرفتار آن دردم که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوار آنی. من در تو چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت. من ثنای تو را نتوانم شمرد، آن گونه که تو خود بر نفس خویش ثنا گفتی.
الهی! جمال توراست، باقی زشت‌اند، و زاهدان مزدوران بهشت‌اند!
در دوزخ اگر وصل تو در چنگ آید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
ور بی ‌تو به صحرای بهشتم خوانند
صحرای بهشت بر دلم تنگ آید

#خواجه_عبدالله_انصاری
الهی! همه از "حیرت" به فریادند، و من از حیرت شادم. به یک "لبّیک" درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمی‌دانستم تا لطف تو را دریازم. الهی! چون حاضری چه جویم؟ و چون ناظری، چه گویم؟
الهی! هر روز که برمی‌آید، ناکس‌ترم، و چنان که پیش می‌روم، واپس‌ترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! هر که را خواهی برافتد، گویی با دوستان تو درافتد.
من بی ‌تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

#خواجه_عبدالله_انصاری
#خواجه_نصیر_الدین_طوسی   برای آسان‌تر کردن علوم برای دانشجویان بعضی از مباحث علمی را به صورت شعر (نظم) بیان می‌کرد.

فرق بین دال و ذال معجم

آنانکه به فارسی سخن می‌راننددر موضع دال - ذال را ننشانندماقبل وی ار ساکنِ جز وای بوذدال است و گرنه ذال معجم خوانند

تشریح ۷ پردهٔ چشم و سه گونه آب که در آنهاست

کرد آفریدگار تعالی به فضل خویش چشمت به هفت پرده و سه آب منقسم صلب و مشمیه و شبکه، زجاجیه و جلیدپس عنکبوت و بیض و عنب، قرن و ملتحم
باب یَقظه(بیداری) :


   خداوند عزّ و جلّ مى‌فرمايد:
    «ای پیامبر بگو: من شما مردم را
  به یک چیز پند می‌دهم و آن اين‌ كه
براى خدا قيام كنيد و به پاخيزيد.»

        برخاستن و قيام براى خدا
همان بيدارى از خواب غفلت و برجستن
     از ورطهٔ سستى و تنبلى است
یعنی انسان، تن پرورى و خمودى را کنار نهد
و برخيزد و جنبش و حركت و تلاش
                 را آغاز نماید
  و اين نخستین روشنايىِ قلبِ بنده
     به زندگانى حقيقى است كه
  به سبب ديدنِ نور تنبيه و هوشياری
             حاصل مى‌شود.




               #منازل_السائرین
         #خواجه_عبدالله_انصاری
(بر اساس شرح شیخ عبدالرزاق کاشانی)
ترجمه، شرح و تصحیح:  علی شیروانی
نه هر که راه دید، در راه برفت و نه هر که رفت، به مقصد رسید.

#خواجه_عبدالله_انصاری


الهی ...
نگاه دار تا پشیمان نشویم
و براه آور که سرگردان نشویم
تو بساز که دیگران ندانند
و تو نواز که دیگران نتوانند.
الـهی ...
دلی ده که طاعت افزون کند
و توفیق طاعتی که به بهشت رهنمون کند.


#خواجه_عبدالله_انصاری
دی ، آمد و ، هیچ نآمد از من کاری ،

وِامروز ، ز من ، گرم نشد بازاری ،


#دی = دیروز




فردا ، برَوَم ، بی خبر از اسراری ،

ناآمده ، بِه بُدی ازین ، بسیاری ،



#خواجه_عبدالله_انصاری
چون در تو نگرم از جمله تاج دارانم و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد…
الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو…
الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم…
الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم…
الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق…


#خواجه_عبدالله_انصاری
      اگر میخواهی ارزش خویش بدانی،
                بنگر که به چه چیز
                    دل بسته ای…

                   #شیخ_بهایی

                     ای طالب!
     تا تو بر جان ومال خود می‏لرزی
        حقّا که به دو جو نمی‏ارزی.
           بنگر که چه می‏ورزی،
          همان اَرزی که می‏ورزی.
        بنده‏ی آنی که دربند آنی

       #خواجه عبدالله انصاری

       تا در طلب گوهر کانی کانی
       تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

      این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
    هر چیزی که در جستن آنی آنی

            #مولانا رباعی
حلاج حقیقت را گفت و بر دار شد.

از خود بیرون آی؛
همچون مار که از پوست
خود بیرون می‌آید.

تا دوگانگی بر جاست،
نگاه در زندان است.
او در پرده نیست،
اما هر دیده را نیز عیان نیست.

#خواجه_عبدالله_انصاری
عشق، آتش سوزان است و بحر بیکران است،
همه جان است، قصه‌ی بی‌پایان است،
عقل و ادراک در وی حیران است و دل در یافتِ وی ناتوان است،
نهان کننده‌ی عیان است و عیان کننده‌ی نهان.
روح ِ روح است و فتوح ِ فتوح.
اگر خاموش باشد دلش چاک کند و از غیر خود پاک کند و اگر بخروشد وی را زیر و زبر کند و
شهر را خبر کند.

هم آتش است، هم آب؛
هم ظلمت است هم آفتاب.
عشق درد است لیکن به درد آرد، چنانکه علتِ حیات است، سببِ ممات است. هرچند مایه‌ی راحت است پیرایه‌ی آفت است.
           

#خواجه_عبدالله_انصاری
مناجات

الهی!

• گرفتار آن دردم که داروی آنی
بنده‌ی آن ثنايم که تو سزاوار آنی
من در تو چه دانم؟ تو دانی.

تو آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی آنی
تو آنی که مصطفی (ص) گفت من ثنای تو را نتوانم شمرد.
و آن گونه، که تو بر نفس خويش ثنا گفتی.

#خواجه_عبدالله_انصاری
الهی!
آفریدی رایگان
و بخشیدی رایگان،
بیامرز رایگان
که تو خدایی، نه بازرگان...


#خواجه_عبدالله_انصاری
الـهی
تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمه‌های مهر در سر ايشان روان کردی.تو پيدا و به پيدايی خود در هر دو گيتی ناپيدا کردی.
ای نور ديده آشنايان و سوز دل دوستان و سرور جان نزديکان، همه تو بودی و تويی، تو نه دوری تا تو را جوينده نه غافل تا تو را پرسند، نه تو را جز به تو يابند.
   
     #خواجه_عبدالله_انصاری


 
بدان
هركه ده خصلت را شعار خود سازد،
در دنيا و آخرت كار خود سازد:

با حق به صدق
با خلق به انصاف
با نفس به قهر
با بزرگان به خدمت
با خُردان به شفقت
با درويشان به سخاوت
با دوستان به نصيحت
با دشمنان به حِلْم
با جاهلان به خاموشی
با عالمان به تواضع



#خواجه_عبدالله_انصاری
آثار نقاشی فیگوراتیو هنرمند اسپانیایی ("جرمن اراسیل" _1965)
تکنیک #پاستل سبک #رئالیسم

بسی خود را در آب دیده چون ماهی وطن دیدم
که تا قلاب زلفش را به کام خویشتن دیدم


#خواجه_آصفی
ای رَسانَنده! به خودَم برَسان؛ که کَس، نَرَسید به خود.

#خواجه عبدالله انصاری
#خواجه بیا

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا
عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر
تشنه مخمور نگر ای شه خمار بیا
پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی
بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا
گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی
یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا
از نظر گشته نهان ای همه را جان و جهان
بار دگر رقص کنان بی‌دل و دستار بیا
روشنی روز تویی شادی غم سوز تویی
ماه شب افروز تویی ابر شکربار بیا
ای علم عالم نو پیش تو هر عقل گرو
گاه میا گاه مرو خیز به یک بار بیا
ای دل آغشته به خون چند بود شور و جنون
پخته شد انگور کنون غوره میفشار بیا
ای شب آشفته برو وی غم ناگفته برو
ای خرد خفته برو دولت بیدار بیا
ای دل آواره بیا وی جگر پاره بیا
ور ره در بسته بود از ره دیوار بیا
ای نفس نوح بیا وی هوس روح بیا
مرهم مجروح بیا صحت بیمار بیا
ای مه افروخته رو آب روان در دل جو
شادی عشاق بجو کوری اغیار بیا
بس بود ای ناطق جان چند از این گفت زبان
چند زنی طبل بیان بی‌دم و گفتار بیا

#دیوان شمس غزل شماره 36⚘
الهی! 
دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده تا در چاه نیفتیم.
دست گیر که دستاویزی نداریم،
بپذیر که پای گریزی نداریم.

#خواجه_عبدالله_انصاری
الهی!
تو آنی که از احاطت اوهام
بیرونی و از ادراک عقول مصونی،
نه مُحاطِ ظُنونی،
نه مُدرِکِ عیونی،
کارساز هر مفتون و فرح رسان
هر محزونی در حکم بی چرا و
در ذات بی چند و در صفات بی چونی،
تو لاله ی سرخ و لوءلوء مکنونی،
من مجنونم تو لیلیِ مجنونی،
تو مشتریانِ بابضاعت داری
با مشتریان بی بضاعت چونی؟

#خواجه_عبدالله_انصاری