سرگشته دلا به دوست از جان راهست
ای گمشده آشکار و پنهان راهست
گر شش جهتت بسته شود باک مدار
کز قعر نهادت سوی جانان راهست
#مولانای_جان ⚘
ای گمشده آشکار و پنهان راهست
گر شش جهتت بسته شود باک مدار
کز قعر نهادت سوی جانان راهست
#مولانای_جان ⚘
گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی
#مولانای_جان
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی
#مولانای_جان
ای لولیان ای لولیان
یک لولییی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما،
نک سوی مجنونخانه شد
میگشت گِرد حوض او،
چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان
در حوض ما ترنانه شد
#مولانای_جان
یک لولییی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما،
نک سوی مجنونخانه شد
میگشت گِرد حوض او،
چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان
در حوض ما ترنانه شد
#مولانای_جان
ای مرد دانشمند تو دو
گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون کهاو
ز افسون ما افسانه شد
زین حلقه نجهد گوشها
کاو عقل برد از هوشها
تا سر نهد بر آسیا
چون دانه در پیمانه شد
#مولانای_جان
گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون کهاو
ز افسون ما افسانه شد
زین حلقه نجهد گوشها
کاو عقل برد از هوشها
تا سر نهد بر آسیا
چون دانه در پیمانه شد
#مولانای_جان
بازی مبین بازی مبین اینجا تو جانبازی گزین
سرها زعشق جعداوبس سرنگون چون شانه شد
غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
کهاستون عالم بود او، نالانتر از حنانه شد
#مولانای_جان
سرها زعشق جعداوبس سرنگون چون شانه شد
غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
کهاستون عالم بود او، نالانتر از حنانه شد
#مولانای_جان
گر نقل و کباب و بادهٔ ناب خوری
میدان که به خواب در، همی آب خوری
چون برخیزی ز خواب باشی تشنه
سودت ندهد آب که در خواب خوری
#مولانای_جان
میدان که به خواب در، همی آب خوری
چون برخیزی ز خواب باشی تشنه
سودت ندهد آب که در خواب خوری
#مولانای_جان
هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند
که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند
دو سه رندند که هُشیارْ دل و سَرمستند
که فَلَک را به یکی عربده در چرخ آرند
#مولانای_جان
که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند
دو سه رندند که هُشیارْ دل و سَرمستند
که فَلَک را به یکی عربده در چرخ آرند
#مولانای_جان
سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند
ساقیانند که انگور نمیافشارند
یارِ آن صورتِ غیبند که جانْ صورت اوست
همچو چشم خوش او خیره کُش و بیمارند
#مولانای_جان
ساقیانند که انگور نمیافشارند
یارِ آن صورتِ غیبند که جانْ صورت اوست
همچو چشم خوش او خیره کُش و بیمارند
#مولانای_جان
صورتیاند ولی دشمن صورتهایند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند
همچو شیران بِدَرانند و به لب میخندند
دشمن همدگرند و به حقیقتْ یارند
#مولانای_جان
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند
همچو شیران بِدَرانند و به لب میخندند
دشمن همدگرند و به حقیقتْ یارند
#مولانای_جان
گوهر چه بود به بحر او جز سنگی
گردون چه بود بر در او سرهنگی
از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست
جز صبر که از صبر ندارم رنگی
#مولانای_جان
گردون چه بود بر در او سرهنگی
از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست
جز صبر که از صبر ندارم رنگی
#مولانای_جان
گوئی که مگر به باغ رز رشتهامی
یا بر رخ خویش زعفران کشتهامی
آن وعده که کردهای رها مینکند
ور نی خود را به رایگان کشتهامی
#مولانای_جان
یا بر رخ خویش زعفران کشتهامی
آن وعده که کردهای رها مینکند
ور نی خود را به رایگان کشتهامی
#مولانای_جان
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
#مولانای_جان
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
#مولانای_جان
به دست هجر تو زارم تو نیز میدانی
طمع به وصل تو دارم، تو نیز میدانی
چو در دل آمد عشق تو و قرار گرفت
نماند صبر و قرارم، تو نیز میدانی
#مولانای_جان
طمع به وصل تو دارم، تو نیز میدانی
چو در دل آمد عشق تو و قرار گرفت
نماند صبر و قرارم، تو نیز میدانی
#مولانای_جان
با سرکشی عشق اگر سرد آرم
بالله به سوگند که بس سر دارم
روزیکه چو منصور کنی بردارم
هردم خبری آرد از آن سردارم
#مولانای_جان
بالله به سوگند که بس سر دارم
روزیکه چو منصور کنی بردارم
هردم خبری آرد از آن سردارم
#مولانای_جان
گفت پیغامبر که جنت از اله
گر همیخواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر ترا
جنت الماوی و دیدار خدا
#مولانای_جان
گر همیخواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر ترا
جنت الماوی و دیدار خدا
#مولانای_جان