معرفی عارفان
924 subscribers
31.3K photos
11.4K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نیست یک ساعت قرار این جان بی‌آرام را
یارب! آن آرام جان بی‌قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

#هلالی_جغتایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



ای که می‌پرسی ز مــــــــــن
کان مــــــــــاه را منزل کجاست؟

منــــــــــزل او در دل‌ست،
اما ندانم دل کجاســــــــــت!




#هلالی_جغتایی
قصد جان کردی که یعنی دست کوتَه کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را

گر برون آرند جانم را ز خلوت‌گاه دل
نیست ممکن جان من کز دل برون آرم تو را

#هلالی_جغتایی
جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا

من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا

جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا

تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا

بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا

قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟

هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا

#هلالی_جغتایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


عشقبازی چه بلا فکر خطایی بودست!
عشق خود عشق نبودست، بلایی بودست




#هلالی_جغتایی
#حجت_اشرف_زاده
ای رقیب! از منع ما بگذر که جانبازان عشق
از سر جان بگذرند، اما ز جانان نگذرند...

#هلالی_جغتایی
.
تا کی در آرزوی تو گردیم کو بکوی؟
تا کی بجستجوی تو گردیم در بدر؟

جان می کنیم و یار زما بی خبر هنوز
خواهیم مردن از غم او، تا شود خبر


#هلالی_جغتایی
چه خوش باشد که ما
در گوشه‌ای باشیم و او با ما...

#هلالی_جغتایی
چو از شوق تو یک شب خواب در چشمم نمی آید

اجازت ده که : شبها گرد کویت پاسبان باشم

غم هجر تو دارم، یک زمان از وصل شادم کن

چه باشد غم برآید، من زمانی شادمان باشم؟


#هلالی_جغتایی
تعجب چیست
گر من در وصالش فارغم از گل

کسی را پیش یوسف
یاد پیراهن نمی‌آید

#هلالی_جغتایی
دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟

چاره صبرست، ولی صبر ندارم، چه کنم؟

ای طبیب، این همه زحمت مکش و رنج مبر

زار میمیرم، اگر جان نسپارم چه کنم؟

#هلالی_جغتایی
دلا، صبری کن و زین سان مرو هر دم بکوی او

کزین بی طاقتی آخر تو رسوا می شوی، من هم

#هلالی_جغتایی
دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه
کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه

بعد مردن اگر از قالب من خشت زنند
آیم و باز شوم خشت در می خانه

خواستم کین دل سودا زده عاقل گردد
وه! که عاقل نشد و ساخت مرا دیوانه

#هلالی_جغتایی
جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا

من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا

جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا

تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا

بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا

قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟

هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا

#هلالی_جغتایی
ای گل تازه که دیر آمده‌ای پیش نظر
زود مگذر که تماشای بهار تو کنم

#هلالی_جغتایی
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوست‌تر دارم تو را

گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را

قصد جان کردی که یعنی دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را

گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را

یک دو روزی صبر کن، ای جانِ بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را

این چنین کز صوت مطرب، بزمِ عیشت پُر صداست
مشکل آگاهی رسد از ناله‌ی زارم تو را

گفته‌ای، خواهم هلالی را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست می‌دارم تو را.

#هلالی_جغتایی

📚 دیوان هلالی جغتایی
تصحیح، مقابله و مقدمه: سعید نفیسی
ناشر: سنایی ۱۳۶۸
غزلیات، ص ۳
ماه من عیدست و شهری را نظر بر روی توست
روی تو چون ماه عید و ماه نو ابروی توست

روشن آن چشمی که ماه عید بر روی تو دید
شادی آن کس که روز عید پهلوی توست

#هلالی_جغتایی
.
چون حل نمی شود بسخن مشکلات عشق
در حیرتم که: فایده قیل و قال چیست؟

#هلالی_جغتایی

.
ای گُل از شکلِ تو با ناز و خرامت گويم
هر چه گويم همه داری، ز کدامت گويم؟

تو پری يا مَلکی؟ يا مهِ اُوجِ فَلَکی
حيرتم سوخت، ندانم، به چه نامت گويم؟

قد برافراختی و سروِ بلندت گفتم
رخ برافروز، که تا ماهِ تمامت گويم

کی توانم که: کنم پيش تو آغازِ کلام؟
من که هرگز نتوانم که سلامت گويم

در مقامی که دم از افسرِ جمشيد زنند
بنده از خاک ِ کف ِ پای غلامت گويم

پاسبان ساز بدين دولت بيدار مرا
تا غم خود همه شب با در و بامت گويم

ساقيا، جام به کف‘ هوشِ
هلالی بردی
يارب! از جام لبت يا لب جامت گويم؟

#هلالی_جغتایی
دور از تـــو ، صبوری نتواند دل مــــن

وصل تو حیات خویــــش داند دل مــــن

آهستــه رو ای دوست ! که دل همره توست

زنهار ! چنان مــرو که مانَد دل مــــن

#هلالی_جغتایی