مانگ میرزایی
567 subscribers
97 photos
6 videos
2 files
29 links
Download Telegram
«سم زدایی دوپامین» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/audiobook/145082
مانگ میرزایی
«سم زدایی دوپامین» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/audiobook/145082
این کتاب صوتی کوتاه رو دیروز گوش دادم. به نظرم مفید اومد. گفتم پیشنهادش کنم.
مطالب زیادی در این زمینه هست. کتاب‌های مختلفی که سعی دارم مطالعه کنم و تمریناشونو به کار ببرم.
مانگ میرزایی
«سم زدایی دوپامین» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/audiobook/145082
من دیروز و پریروز که از راهکارهای این کتاب استفاده کردم، تونستم عمیق و متمرکز تا ظهر درس بخونم. (بین کارهایی که تو کلینیک داشتم.)
امروز که این موارد رو رعایت نکردم و رفتم اینستاگرام، تمرکز خیلی سخت‌تره برام و نمیتونم روی یه کارگاه یا درس یا مطلب خاص بمونم و یادش بگیرم. بند بهانه‌م که حواسم پرت چیزای دیگه بشه!

دارم روی این موضوع مطالعه می‌کنم و بیشتر باهم درموردش حرف می‌زنیم.

اما همین کتاب کوچیک که گوش دادنش کمتر از ۲ ساعت وقت میگیره خیلی کمک کننده‌ست.
کیفیت رو فدای کمیت کردن فقط آقای مهدی قراچه داغی!
رکورددار تعداد ترجمه کتاب در ایران
که بیشتر از ۵۰۰ کتاب رو ترجمه کرده.
اما تا دلت بخواد عنوان زرد تو ترجمه‌هاش هست.
و تو ترجمه‌هاش اونقدر باگ و غلط و سوتی هست که اصن نگم 🚶‍♀️
یعنی متن زبان اصلی رو هم نخونی از ساختار جمله می‌فهمی ترجمه غلط و بی‌سر و تهه!
من که هر بار ترجمه‌ای از ایشون خوندم، کلافه شدم.
روشن در پادکست ناوکست چه قشنگ اشاره می‌کنه که
قدرت زبان در خلوصش نیست. در اختلاطشه!
مانگ میرزایی
روشن در پادکست ناوکست چه قشنگ اشاره می‌کنه که قدرت زبان در خلوصش نیست. در اختلاطشه!
ناوکست یه چیزیه بین کتاب صوتی و پادکست
اینجوریه که روشن کتاب انسان خرمند رو به زبان اصلی خونده و تو پادکستش واسه ما بدون سانسور و به زبان ساده و روون تعریف می‌کنه.
میخوام فیلم تقاطع رو که دوران نوجوونیم چند بار دیده بودم، دوباره ببیتم. یادمه اون زمان خیلی دوسش داشتم اما وقتی با خانواده می دیدمش، به اونجا که دختره از دوست پسرش حامله شده بود می‌رسید، من غرق شرم و خجالت می‌شدم. جوری که انگار من از دوست پسرم حامله شدم :/
الان داشتم فکر می ‌کردم این شرم و حس گناه (حتی گناه نکرده) چطور و تا کجا در روان ما نهادینه شده بوده اون زمان؟؟
این برگ‌هایی که زیر آب به دنیا اومدن، دچار جبر جغرافیان!
قبلاً تلاش کردم به مهاجرت یکی دوتاشون کمک کنم ولی شهید شدن. ترسیدم کل گلدون شهید بشه!
دیگه گذاشتم اونا که تو آبن، همون جا زندگی کنن.
حالا شایدم زندگیشون زیر آب قشنگ‌تر از بیرون آب باشه.
ما چه می‌دونیم؟
وقتی من یک اندوهی دارم،
تو می‌تونی منو درک نکنی
یا با خودت بگی اگر من جای این بودم، این حسو نداشتم!
اما نمی‌تونی منو قضاوت کنی،
بهم فشار بیاری،
مسخره‌م کنی
و بگی بیخیال بابا
اینا چیه بهش فکر می‌کنی!

وقتی اندوه منو نادیده بگیری،
انگار خودمو نادیده گرفتی،
و در نهایت این خودت هستی که برای من
تموم میشی.


#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
بخشی از وجود آدم، همیشه اندوهگینه به سبب اون حس تنهایی‌ای که وقت و بی‌وقت سراغش میاد.
اون بخشِ شنیده نشده، دیده نشده، طرد شده، سرکوب شده و یتیم وجودمون.
باید راهی پیدا کنیم برای تسکین اون آدمِ تنهای زخمیِ درونمون که حرفاش راز سر به مهره و همین حرفا که اسمش شده راز، مث یه غده سرطانی بیخ حلق آدم راه نفسشو می‌بنده.
باید برای کسی که گوشِ شنیدن داره حرف بزنیم. یا اگه ازش دوریم، براش نامه بنویسیم. براش بنویسیم از هر اندوهی که روی دلمون سنگینی می‌کنه تا بالاخره آروم بگیره اون موجودِ دیوونه‌ی تنهای درونمون که هی زدیم تو دهنش که هیس! ساکت شو بشین سر جات و اون بیشتر خودشو زده به در و دیوار که من اینجام‌ها! منو ببین.
بیا ببینیمش. بیا بشنویمش. بیا قصه‌شو بخونیم.
نوشتن میتونه یه قرار ملاقات باشه با همون دیوونه‌ی بیچاره‌ی تنهای گوشه‌ی وجودمون، میتونه تسکینش بده و آروم و قرار بشه واسه‌ش.
نوشتن به حرف آوردنِ یه بچه‌ی یتیم و ساکت و مظلومه!
سخته اما ارزششو داره.
لازمه‌ی نجات و شفاست.

#مانگ_میرزایی

@maangmirzaei
من هیچوقت والد خوبی برای خودم نبودم. یعنی بلد نبودم که باشم. بخشی از روند رشد منه اینکه یاد بگیرم چطور برای خودم یا کودک درونم والدگری کنم.
مثلاً اینکه اگر وجودم بوته‌ی رز سفیده، با تحکم و تغیر بهش نگم که باید رز سرخ بدی و اگر نتونی یعنی ناتوان و بی‌ارزشی! بیام همون رز سفیدو قدر بدونم. ببینمش. از وجودش لذت ببرم. و از وجود خودم تشکر کنم که این گل‌ها رو به ثمر رسونده.
میدونید؟ من خیلی وقتا توانمندی و استعدادمو نادیده گرفتم، اونچه که هستم رو زدم کنار، و بابت اونچه نیستم یا نمیتونم باشم، خودمو رنجوندم.
خیلیامون این کارو می‌کنیم. چون فقط همینو بلدیم. باید تمرین کنیم برای پذیرش اونچه هستیم و لذت بردن از عطر و رنگ گلی که از اصالتمون میاد و عاریتی و وصله ناجور زورکی نیست.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
ما یاد نگرفتیم حال بدمون رو تجربه کنیم. ماها حالمون که بد میشه، فکر می‌کنیم الانه که از اضطراب یا کلافگی یا دلتنگی یا غصه، دق کنیم و بمیریم و همین الان باید یه کاری کنیم که آروم شیم و حالمون خوب بشه. همش دنبال راه حل می‌گردیم یا اگر راه حلی پیدا نکنیم دنبال راه فراریم و یه چیزی که بهش پناه ببریم تا دردمون یادمون بره.
یک بخشی از درمان و رشد ما در تجربه کردن هیجاناتمونه. اینکه اندوهمون رو بشناسیم، بپذیریم و زندگیش کنیم.
خیلی وقت‌ها همین که بفهمیم حالمون از چی بده و بگیم اوکی من دلتنگم و دلتنگیم رو تجربه می‌کنم، ذهنمون آروم میگیره و باهاش کنار میاد.
مهمه که بدونیم تجربه کردن مودِ پایین یا اضطراب یا حس و حالای بد گاهی طبیعیه و برای همه پیش میاد و نباید فوراً برچسب افسردگی رو خودمون بزنیم.
می‌دونم سوشال مدیا و آدما بهمون حق حال بدی رو نمیدن و محکوممون می‌کنن به شادی و انرژی مثبت و بالا بودن اما ما آدمیم و زندگی سخت‌تر از اونه که خم به ابرومون نیاره.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
اینکه عزیزت درد بکشه و تو درد کشیدنش رو ببینی و کاری ازت برنیاد، سخته، می‌دونم. چه یه سردرد ساده و گذرا باشه، چه یه مریضی سخت، چه درد غیرجسمی مث یه شکست عشقی.
اما اینکه بهش بگی پاشو خودتو جمع و جور کن، گریه نکن، من حالم بد میشه، اعصابم خورد میشه، همین جمله‌ی اعصاب من خورد میشه یا حال من بد میشه‌ی تو، یه درد میذاره رو دردش.
تو دوسش داری که از حال بدش به هم می‌ریزی اما این حرفت به این معنیه که وقتی حالش بد باشه، دوسش نداری و فقط تو حال خوب میخوایش.
حس پس زده شدن، پذیرفته نشدن، حس طرد و تنهایی همراه این جمله‌ها می‌ریزه به جون اون آدمی که خودش حالش بده و نمی‌دونه با حال بدش چه کار کنه و حالا حس می‌کنه در برابر حال خوب بقیه هم مسئوله و مجبوره درد و رنجش رو سرکوب یا پنهان کنه که یه وقت خم به ابروی کسی نیاد و کسی حالش بد نشه.
می‌دونی؟ بیان درد و رنج، دریافت پذیرش و همدلی، بخشی از تسکین و درمان هر دردیه. اینکه تو بدونی حتی وقتی از هم پاشیدی، باز هم کسی هست که کنارته و دوستت داره و رهات نمی‌کنه به حال خودت.
آدمی که حالش، به هر دلیلی، بد شده، خیلی آسیب‌پذیرتر از همیشه‌ست. حواسمونو جمع کنیم که تو اون حال، چی داریم بهش میگیم.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
رابطه‌ی عاطفی، همیشه رابطه‌ی جلاد و قربانی نیست. در هر رابطه‌ای دیالکتیکی برقرار است بین دو طرف ماجرا و طی بالا و پایین‌ها و ماجراهای مختلف، هر دو طرف هم آسیب می‌بینند و هم آسیب می‌زنند. منتها قصه که تمام شد، هرکدام می‌نشیند از بدی‌هایی که دیده می‌گوید و جای زخم‌هایش را نشان می‌دهد بدون اینکه خاطرات خوب و شیرین را هم یادآور شود یا از اشتباهات خودش چیزی بگوید.
ما جماعت قربانی نیستیم و توسط یک مشت جلاد که از فضا آمده‌اند و حالا ناپدید شده‌اند، زخم نخورده‌ایم.
ما کاکتوس‌هایی بوده‌ایم که در طول رابطه یکدیگر را به آغوش کشیده‌ایم و تن یکدیگر را زخمی کرده‌ایم.
همه‌ی تلخ و شیرین ماجرا بین همین ماها که آدم‌های معمولی هستیم با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایمان، رخ می‌دهد.
هیچ چیز یک طرفه نیست. و ما نه آدم خوبه‌ی ماجراییم و نه قربانی. سفید نیستیم. سیاه هم نیستیم.
همانی هم که حالا شده آدم بده‌ی قصه‌ی ما یک روزی نیمه‌ی گمشده و هوای نفس و دلیل زندگی و انتخاب ما بوده.
واقع بینانه و صادقانه روایت کردن و حرف زدن، شرط اول احترام به خودمان است.

#مانگ_میرزایی

@maangmirzaei
"برای موفقیت، از خودت نپرس که میخوای از چه چیزی لذت ببری. از خودت بپرس که میخوای چه رنجی رو تحمل کنی‌."
من این رو چند سال پیش در کتاب مارک منسون خوندم و همیشه در ذهنم حک شد و بعد از اون بارها و بارها دوباره برام مرور شد و باز بهش رسیدم‌.
تو وقتی رویای شخصی خودت رو پیدا می‌کنی، پشن (passion علاقه و اشتیاق)، وقتی ارزش‌هاتو می‌شناسی، وقتی هدفت رو مشخص می‌کنی، زندگی نه تنها گل و بلبل نمیشه، بلکه چالش‌ها شروع میشن، موانع یکی یکی سر راهت سبز میشن و تو مدام مجبور میشی برای رسیدن به هدفت، برای حرکت در مسیر ارزش‌ها و معنای زندگیت، رنج‌هایی رو تحمل کنی. و تنها در صورتی خودت رو از تک و تا نمیندازی، که آگاهانه اون رنج‌ها رو انتخاب کرده باشی.
لذت همیشگی نیست. عشق و دوست داشتن یه جاهایی کافی نیست. مهمه که تو آگاهانه رنج پیش روت رو بشناسی و انتخابش بکنی و اجازه بدی اون رنج تو رو صیقل بده و بزرگت کنه نه اینکه ازت هیولا بسازه.

تا حالا بهش فکر کردی؟ رنج چه مسیری رو حاضری به جون بخری؟ برای رسیدن به چی حاضری سختی بکشی؟

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
تو یک نگاهم میشه عاشق شد؟
آره به نظرم! من خیلی وقتا تو همون نگاه اول دلو دادم رفته!
ولی می‌دونی ماجرا چیه؟ تو توی اون نگاهِ اول تقریباً هیچی از اون آدم نمی‌دونی و فقط داری یه تصویر زیبا و محسورکننده می‌بینی. یه نگاه نافذ که برقش می‌گیرتت و نمی‌تونی چشم ازش برداری. اما نمی‌دونی با کی و چی طرفی؟ اینکه اون آدم چه شخصیتی داره؟ چه اخلاقایی داره؟ چجوری زندگی می‌کنه؟ هیچیِ هیچی خلاصه!
یه وقتا قصه‌ی عشق تو یه نگاه تو همون خط اول تموم میشه و خیلی وقتاام ادامه پیدا می‌کنه و تو بعداً اون آدمو بیشتر می‌شناسی و می‌فهمی عادتاش چیه؟ به چیا فکر می‌کنه؟ هیجاناتشو چجوری بروز میده؟ ادبیات حرف زدنش چجوریه؟ و خلاصه بیشتر چجوری زندگی می‌کنه و چجور آدمیه؟
و به نظرم قصه‌ی عشق واقعی از اینجا شروع میشه که طرفو شناختی، جزئیات رفتارش رو دیدی، دوست داشتنش رو، دوست داشته شدن توسطش رو زندگی کردی، زبان عشقش رو چشیدی، رابطه داشتن باهاشو زندگی کردی و هنوز و حالا، انتخابته! اینه که "عشقه"! یه عشق واقعی که حتی اگه با هیجان و هورمون و غریزه شروع شده، الآن شده جزئی از جریان زندگیت.
عشق تو نگاه اول میتونه یه نشونه باشه از اینکه اون دو نفری که نگاهشون قفلِ هم میشه، میتونن شانسِ اینو داشته باشن که یه روزی عشق واقعی هم بشن اما ممکنه هم نشن‌. باید همو بشناسن که بدونن انتخابشون چیه؟



#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
می‌دونی رفیق؟
مهم‌ترین رابطه‌ای که داری، رابطه با خودته.
حالت که با خودت خوب نباشه، حالت با هیچ کس و هیچ چیز دیگه هم خوب نمیشه.

همیشه یه صدایی ته قلبت داره بهت میگه چی درسته و چی غلط؟
داره بهت میگه کدوم راهو بری بهتره؟
به حرفش گوش کن. لج نکن با خودت. نذار حالت بد بشه.
نذار جنگ شه تو دلت. که تاریک‌ترین جنگ جهانه.

صلح کن با خودت.
بذار آرامش تو وجودت جریان پیدا کنه🤍

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
ماها فکر می‌کنیم واسه اینکه تو روابطمون آدم جذابی باشیم، باید همه‌ش حرفی برای گفتن داشته باشیم. فکر می‌کنیم باید همیشه آسی برای رو کردن داشته باشیم، چیزی برای یاد دادن داشته باشیم، باید از اصطلاحات عجیب و غریب سر دربیاریم و خفن به نظر برسیم تا ذهن طرف مقابل درگیر ما بشه اما راستش یه لول (سطح) دیگه‌ای از جذابیت در اینه که شما خیلی ساده و خودمونی، در عین اینکه خود خودتی، بدون هیچ ادایی، آدمی باشی مشتاق شنیدن، با گوش‌هایی تشنه‌ی قصه‌ی آدما، با چشم‌هایی که با ذوق به کسی که رو به روشه نگاه کنه، با ذهنی که پر از اشتیاق کشف و یادگیری از اون آدمه. انگار که باعث میشی اون آدمِ رو به روت حسِ ارزشمندی کنه، حس کنه داره توجه می‌گیره و دیده میشه! و اینجوری تو یه جای دیگه از قلبشو تاچ (لمس) می‌کنی.
نه فقط تو روابط عاشقانه و دوستانه و خانوادگی! یالوم میگه حتی تو روابط درمانگر و درمانجو ما میتونیم از بیمار یا مراجعمون بیاموزیم. تا ابد مشتاق یادگیری و رشد باشیم. اون فرد که ویزیت می‌کنیم رو بشنویم نه که فقط مثل رادیو براش ورورورور یه سری حرفای تهی از معنا رو تکرار کنیم.
آره خلاصه! توی هر رابطه‌ای شاید شنیدن مهم‌تر از گفتن باشه.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
دنیای امروز طوری جلو میره که به تو حس ناکافی بودن بده. بهت این احساس رو بده که عقبی، کمی، باید تغییر کنی تا به یکسری استانداردها برسی و یکسری تیک‌ها رو بگیری تا "کافی"، "ارزشمند"، و احتمالاً "دوست داشتنی" باشی و روانت "احساس امنیت" کنه.
رسانه مهره اصلی این بازی کثیفه و بخش بزرگی از این حس ناکافی بودن رو ما داریم هرروز درمورد ظاهرمون می‌گیریم. و فکر می‌کنیم پر از عیب و نقصیم و لازمه که حتماً چندجور جراحی و تزریق و غیره انجام بدیم تا به اندازه کافی خوب به نظر برسیم و جذاب باشیم.
اونقدر همه غرق این بازی شدن که سخته همراهش نشدن. سخته بهش فکر نکردن. چون قطعاً شما هرروز تو فضای مجازی و واقعی داری درمورد بدن و چهره‌ت از آدم‌ها کامنت می‌گیری. مثلاً میای جلو دوربین که محتوا خلق کنی اما آدما فقط از دماغت ایراد میگیرن و تاکید میکنن که عمل کنی و خب سخته تو همچین فضایی تو باور خودت رو حفظ کنی و احتمال اینکه بری اون عمل رو انجام بدی و حالا تهشم بگی "بخاطر دل خودم بود یا انحراف داشت گفتم در کنارش زیبایی هم عمل کنه، اونم نچرال!" خیلی زیاده!
اما ما وقتی توسط رسانه و پیام‌هاش احاطه شدیم، چطور میتونیم ادعا کنیم که یک فکر، یک احساس و یک تصمیم خالص و اصیل مال خود ماست؟ ۵۰ سال پیش بود هم همین جوری فکر می‌کردیم و تصمیم می‌گرفتیم؟
به این بازی "تو ناکافی هستی!" فکر کنید. به هر کاری کردن و بازم کافی نبودن. به روی تردمیل دویدن. به هیچوقت نرسیدن. به هیچوقت آروم نگرفتن. به همیشه مضطرب بودن. به حال و اوضاعی که ما تو دنیای امروز داریم. چه درمورد ظاهرمون چه ابعاد دیگه‌ی زندگیمون.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
ممکنه فکر کنید اونی که همیشه ازش تعریف میشه و تو مقایسه‌ها میزننش تو سر بقیه، حتماً خیلی خوش به حالشه و خرذوقه!
در ظاهر آره خب اما در اصل اونم اسیر قفس شیشه‌ای اون تعریف‌ها میشه و فرصت خودش بودن، خطا کردن، گاهی گند زدن، کم بودن و حتی معمولی بودن رو انگار از دست میده.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei