مانگ میرزایی
568 subscribers
97 photos
6 videos
2 files
29 links
Download Telegram
عاشق یکی که میشی، شروع می‌کنی به کشف کردن زیر و بمِ علاقه‌ها و اخلاق و رابطه‌هاش. صفحه مجازی‌شو زیر و رو می‌کنی تا ببینی به چیا فکر می‌کنه؟ چه چیزایی خوشحال یا ناراحتش می‌کنه؟ کیا تو دایره دوستای نزدیکشن؟ وقتی پریشونه چی حالشو خوب می‌کنه؟ و هزارتا از این سوالا که هرروز می‌گردی و جواباشونو پیدا می‌کنی.
یاد می‌گیری که براش وقت بذاری، خوب به حرفاش و به تک تک کلماتش گوش بدی، سعی می‌کنی درکش کنی و با عشق و محبت زخماشو شفا بدی، براش آهنگایی که دوست داره می‌فرستی، می‌خندونیش، ازش تعریف می‌کنی و تصدقش می‌ری، نقطه ضعفاشو که متوجه بشی، تمام تلاشتو می‌کنی نذاری هیچکس هیچوقت به اون نقطه ضعفا ضربه بزنه.
عاشق که می‌شی، سنگ تموم می‌ذاری برای معشوق‌ت و حواست حسابی جمع اون میشه.
اونقدر عاشقی رو خوب بلدی که فکر می‌کنی اگر کسی بیرون از وجود خودت نباشه که بهش عشق بورزی، دنیا تاریک و تنگ‌تر از یه قبر میشه. اونقدری به عاشقی کردن معتادی که هروقت دلت از دنیا بگیره، نیاز داری دخترت رو به یاد بیاری تا با حرف زدن باهاش تو خیالاتت دلت آروم شه.
همیشه و همیشه در حال خرج کردن احساسات و فکر کردن و زمانت برای یکی جز خودتی و من میگم حالا بیا فکر کن تو وجود خودت یه نفر هست که اونم لایق عشق و محبتت هست، اونم ارزش‌شو داره بهش فکر کنی، اونم جذابه برای کشف کردن و خیلی میتونی باهاش عشق بازی کنی.
چه اشکالی داره برای خودت نامه بنویسی، برای خودت برقصی، برای خودت آواز مورد علاقه‌ت رو بخونی؟
بشینی فکر کنی ببینی خودتو کجا سفر ببری حال و هواش عوض شه؟ ببینی امروز با شیرینی ناپلئونی میشه خودتو خوشحال کنی یا چیپس و پنیر؟
برای خودت غذای مورد علاقه‌ت رو درست کنی، لباس محبوب خودتو بپوشی، خودتو بخندونی، آهنگای ترکی و فرانسوی قشنگ برای خودت پیدا کنی و گوش بدی، دست خودتو بگیری ببری کوه، سینما، شهربازی، استخر، کنسرت...
تو هرچه‌قدر هم به دیگران عشق بدی، تا وقتی خودتو خط بزنی، تا وقتی خودتو سرزنش و قضاوت کنی، تا وقتی چشماتو رو خودت ببندی حالت خوب نمیشه.
همیشه حواست هست به اینکه عشقت گریه کرده و برق چشماش کدر شده، که چروکای صورت مامانت بیشتر شده، که تو نگاه برادرت گاهی یه بغضی هست. اما اصلا حواست نیست اون کسی که تو آینه می‌بینی‌ش چه حالی داره و چی تو زندگی‌ش کم داره؟
من میگم تو توی زندگی‌ت خودتو کم داری که این همه احساس تنهایی و غربت می‌کنی. خودت پشت خودتو خالی کردی و پشت دنیا رو گرفتی.
من میگم گور بابای دنیا و آدماش. خیال کن تو تنها آدم رو زمینی و عاشق خودت شو و خودتو کشف کن و حال خوب خودت باش.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
میای به سمت رؤیات قدم برداری. لنگ می‌زنی. سختته. اشتباه می‌کنی. اعتماد به نفستو از دست میدی. کلافه و بیقرار میشی. بغض می‌کنی و میای که تسلیم ناامیدی بشی اما ...
رؤیاها همیشه قوی‌تر از همه چیزن!
امید برنده میشه. بغلت می‌کنه، اشکاتو پاک می‌کنه و میگه ادامه بده. تا آخرین نفس فرصت هست و تو یه روزی از پسش برمیای.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
همیشه معتقد بودم تو انتخاب‌ها باید به روزی فکر کنی که برمی‌گردی به عقب نگاه می‌کنی، به این فکر کنی که تو اون روز کدوم کارای کرده یا نکرده، کدوم مسیر رفته یا نرفته، حسرت می‌نشونه به دلت؟
فکر می‌کردم باید جوری بچینی و جلو بری که حسرت به دل نمونی!
اما کم کم فهمیدم حسرت یه اتفاق ناگزیره!
چون نمیشه همه چیو با هم داشت. چون همیشه یه ناکامیایی هست. یه از دست رفته‌ها و به دست نیومده‌هایی هست.
فهمیدم باید یاد بگیرم با حسرت کنار بیام و بپذیرم نمی‌تونم به همه‌ی اونچه می‌خوام برسم.
فهمیدم باید ارزش‌هامو بسنجم، حسابی جست و جو کنم و در نهایت بهترین مسیر ممکنو انتخاب کنم و بهش متعهد بمونم.
و قلبم و ذهنمو بیارم سمت اون چیزی که پشن منه و حاضرم براش بها بدم و وقتی قید بقیه چیزا رو می‌زنم، درد و رنج و حسرت و فقدانشم بپذیرم.
و یادم بمونه مسیر سخته، انتخاب خودم بود.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
آدما روش‌های مختلفی دارن برای ارتباط برقرار کردن و رابطه داشتن.
یکی تو چت کردن راحته و می‌تونه هرچی تو دلشه رو بیان کنه،
یکی اهل چت کردن نیست اصلا،
یکی دوست داره ساعت‌ها با تلفن حرف بزنه و از این کار لذت می‌بره،
یکی از تلفنی صحبت کردن بیزاره،
یکی دوست داره طرف مقابلش بشینه جلوش و تو چشماش نگاه کنه تا بتونه حرفاشو بزنه،
یکی موقع حرف زدن چشماشو می‌دزده از بقیه و اگر نگاش کنن هول میشه،
یا اصلاً ممکنه یکی ساعت‌ها بتونه با پارتنرش، رفیقش یا کسی که بهش نزدیکه حرف بزنه و از هر دری بگه،
اما تو جمع ساکت و کم حرف باشه.
دامنه‌ی این تفاوت در ارتباط حتی به رابطه‌ی ما با خودمونم می‌رسه.
ممکنه تو سرمون با خودمون دیالوگ برقرار کنیم، ممکنه حرفامونو رو کاغذ بیاریم یا حتی با صدای بلند با خودمون حرف بزنیم.
ممکنم هست حرفامونو مبدل کنیم به یه اثر هنری یا یه نوشته مثلا!
شاید نویسنده‌ها آدمایی‌ان که اینجوری میتونن با خودشون و جهان ارتباط برقرار کنن.
با چیدن کلمه‌ها کنار هم و روایت کردن.
شاید این نوع بودنشونه.
و غیر این جور دیگه‌ای بلد نیستن زندگی کنن.
هر شیوه‌ای از زیستن، بودن، تجربه کردن، حرف زدن و ارتباط برقرار کردن، ارزشمنده و قابل احترام.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
زندگی درمورد تحمل ابهامه.
این‌که بی‌قراری‌تو تاب بیاری و هم‌‌چنان ادامه بدی.
این‌که ندونی چی میشه اما بازم ادامه بدی.
هیچ‌کس هم هیچ راهی نداره که بیاد و همه چیزو برات روشن و آینده رو بر ملا کنه یا راه نشونت بده.
همه چیز احتماله، هر اتفاقی ممکنه بیفته و هیچ‌وقت همه چیز اون‌جور که پیش بینی کردی پیش نمیره.
همیشه اتفاقات غیرمنتظره‌ای هم میفته. حتی اگر تمام احتمالات ممکن رو در نظر گرفته باشی باز زندگی فراتر از ذهن توئه و بلده غافل‌گیرت کنه.
آخرش راهی نمی‌مونه جز این‌که توام هرروز به نیت کشف و شهود چشم باز کنی و زندگی کنی و جلو بری ببینی چه اتفاقایی منتظرته!
نمیگم روتین و برنامه‌ریزی نداشته باش. میگم سعی نکن اوضاع رو کنترل کنی. چون کنترل نمیشه. فقط خودت اذیت میشی.
بذار زندگی غافل‌گیرت کنه. بهت درس بده. بزرگت کنه.
شاید جوری که زندگی می‌چینه، بهتر از جوری باشه که مغز تو می‌چینه.
که اصلا شاید اگر این ابهام نباشه، زندگی جذابیت خودش رو از دست بده و معنی نداشته باشه ادامه دادن.
مثل قصه‌ای که بدونیم تهش چی میشه و دیگه مزه نمیده دنبال کردنش.


#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
بیا یه قرار بذاریم. با خودمون. خودمونو برداریم ببریم کافه یا کوه یا پیاده‌روی یا هرجایی که حال می‌کنیم.
بشینیم یکی دو ساعت پای سفره دل خودمون.
مث دیت اول از خودمون برای خودمون حرف بزنیم. انگار که میخوایم خودمونو به یه آدم جدید معرفی کنیم. از خودمون بگیم.
یا مث وقتی میریم پیش تراپیست، هرچی تو دلمونه بگیم.
روی کاغذ بنویسیم، یا وویس ضبط کنیم یا هیچی! فقط بهش فکر کنیم.
یه بار گوش شنوا بشیم برای خودمون!
یاد خودمون بیاریم که کی هستیم؟ تو کدوم مسیریم؟ چی میخوایم؟ چه حسی داریم؟ چه رنجایی کشیدیم؟
اعتبار ببخشیم به هر اونچه در وجودمون در جریانه.
وقتی بفهمیم چمونه، حالمون بهتر میشه.
قول میدم!

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
یه روز خوشحال و باغرور و افتخار رفتم نشستم به مامانم گفتم که
میدونی مامان؟! من تو هر چیزی که شروعش می‌کنم، میخوام بهترین باشم!
به معمولی بودن قانع نیستم. و دلم بهترین بودنو میخواد.
مامانمم با ذوق استقبال کرد و چشماش برق زد!
چون که خب کمال‌گرایی خیلی جذاب‌تر و خفن‌تر از وسواس و اضطراب و افسردگی پشتش به نظر میرسه و کسی نمیگه اوه خیلی بده که میخوای بهترین باشی! بیا یه فکری به حالت بکنیم :)))
آره خلاصه من از بچگی کمال‌گرا بودم با والدینی کمال‌گراتر از خودم و یه جاهایی مث شاگرد اول کلاس شدن (البته تا قبل از ورود به تیزهوشان) برام اوکی بود و از پسش برمیومدم و کیفم میکردم!
اما یه جاهایی برعکس جواب میداد :)
مثلاً ترانه‌نویسی رو شروع کردم و میخواستم توش بهترین بشم و خب چون خوب بودنم برام کافی نبود و تحمل ناکامیا رو نداشتم ادامه ندادم.
یا مثلاً گیتار خریدم کلاسم رفتم اما نتونستم مداومت به خرج بدم تا بتونم در حد آهنگ زدن و لذت بردن ازش ساز بزنم.
وقتی دنبال بهترین بودن باشی و توقعت بالا باشه، معمولی یا حتی خوب پیش رفتن راضیت نمی‌کنه و حس ناکامی خفه‌ت می‌کنه و اونقدر درگیر خشم و اضطراب میشی که خیلی بعیده جا نزنی!
کمال‌گرایی کاتالیزور نیست. مانعه!
نمیذاره جلو بری و از مسیرتم لذت ببری.
من تو این ۲۹ سال زندگی (هنوز ترسناکه برام این عدد) و تجربه مشاوره با آدما با ابعاد منفی کمال‌گرایی با رسم شکل مواجه شدم و با خودم قرار گذاشتم مفصل روش کار کنم و به خودم و بقیه کمک کنم که با معمولی بودنمون کنار بیایم و نذاریم کمال‌گرایی فلجمون کنه :)

#در_ستایش_معمولی_بودن

#مانگ_میرزایی
هر آدمی تو زندگیش تجربه‌های تلخی از جنس تراما، سوگ، شکست، ناکامی، بیماری و ... داره.
اما بعضی آدما در نقش قربانی فرو میرن و هویت خودشونو با تلخ‌ترین تجربه‌های زندگیشون تعریف میکنن.
مثلاً با هرکس آشنا میشن همون اول بسم‌الله میگن که آره من فلان بیماری و فلان مشکلاتو دارم، خانوادمو از دست دادم و کلاً خیلی زندگی سخت و پر مصیبتی دارم و در ادامه‌ی رابطه هم مدام غر میزنن و ناله میکنن و از بدبختیاشون میگن.
از طرفی یه عده هستن که کلی تلاش میکنن زخم‌هاشونو پنهان کنن که کسی نبینه و نفهمه که مثلا پدر یا مادرشونو از دست دادن یا طلاق گرفتن یا بیماری خاصی رو دارن‌.
من فکر می‌کنم بهتره وسط این طیف قرار بگیریم. نه اونقدر خودمونو قربانی تجربه‌های تلخ ببینیم که جز روایتِ اون‌ها، حرفی برای گفتن نداشته باشیم. و نه انرژی زیادی خرج کنیم که زخمامونو از همه پنهان کنیم تا قوی به نظر برسیم و نقطه ضعف نشون ندیم.
من فکر می‌کنم اگر خودمون با تجربیات تلخمون کنار بیایم و هرجا لازمه بابتش تراپی بگیریم، دیگه نیاز نداریم به عالم و آدم بگیم من فلان بدبختیو دارم و نیازم نداریم از همه قایمش کنیم چون به این باور میرسیم که ما جداییم از تجربیاتمون و تراماهامون ما رو معرفی نمیکنن.
خیلیم مهمه که بدونیم هیچ تجربه تلخ و از دست دادن و شکستی به ساحت وجود ما خطی نمیندازه و لازم نیست خودمونو بابتش زیر سوال ببریم.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
وقتی من یک اندوهی دارم،
تو می‌تونی منو درک نکنی
یا با خودت بگی اگر من جای این بودم، این حسو نداشتم!
اما نمی‌تونی منو قضاوت کنی،
بهم فشار بیاری،
مسخره‌م کنی
و بگی بیخیال بابا
اینا چیه بهش فکر می‌کنی!

وقتی اندوه منو نادیده بگیری،
انگار خودمو نادیده گرفتی،
و در نهایت این خودت هستی که برای من
تموم میشی.


#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
بخشی از وجود آدم، همیشه اندوهگینه به سبب اون حس تنهایی‌ای که وقت و بی‌وقت سراغش میاد.
اون بخشِ شنیده نشده، دیده نشده، طرد شده، سرکوب شده و یتیم وجودمون.
باید راهی پیدا کنیم برای تسکین اون آدمِ تنهای زخمیِ درونمون که حرفاش راز سر به مهره و همین حرفا که اسمش شده راز، مث یه غده سرطانی بیخ حلق آدم راه نفسشو می‌بنده.
باید برای کسی که گوشِ شنیدن داره حرف بزنیم. یا اگه ازش دوریم، براش نامه بنویسیم. براش بنویسیم از هر اندوهی که روی دلمون سنگینی می‌کنه تا بالاخره آروم بگیره اون موجودِ دیوونه‌ی تنهای درونمون که هی زدیم تو دهنش که هیس! ساکت شو بشین سر جات و اون بیشتر خودشو زده به در و دیوار که من اینجام‌ها! منو ببین.
بیا ببینیمش. بیا بشنویمش. بیا قصه‌شو بخونیم.
نوشتن میتونه یه قرار ملاقات باشه با همون دیوونه‌ی بیچاره‌ی تنهای گوشه‌ی وجودمون، میتونه تسکینش بده و آروم و قرار بشه واسه‌ش.
نوشتن به حرف آوردنِ یه بچه‌ی یتیم و ساکت و مظلومه!
سخته اما ارزششو داره.
لازمه‌ی نجات و شفاست.

#مانگ_میرزایی

@maangmirzaei
من هیچوقت والد خوبی برای خودم نبودم. یعنی بلد نبودم که باشم. بخشی از روند رشد منه اینکه یاد بگیرم چطور برای خودم یا کودک درونم والدگری کنم.
مثلاً اینکه اگر وجودم بوته‌ی رز سفیده، با تحکم و تغیر بهش نگم که باید رز سرخ بدی و اگر نتونی یعنی ناتوان و بی‌ارزشی! بیام همون رز سفیدو قدر بدونم. ببینمش. از وجودش لذت ببرم. و از وجود خودم تشکر کنم که این گل‌ها رو به ثمر رسونده.
میدونید؟ من خیلی وقتا توانمندی و استعدادمو نادیده گرفتم، اونچه که هستم رو زدم کنار، و بابت اونچه نیستم یا نمیتونم باشم، خودمو رنجوندم.
خیلیامون این کارو می‌کنیم. چون فقط همینو بلدیم. باید تمرین کنیم برای پذیرش اونچه هستیم و لذت بردن از عطر و رنگ گلی که از اصالتمون میاد و عاریتی و وصله ناجور زورکی نیست.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
ما یاد نگرفتیم حال بدمون رو تجربه کنیم. ماها حالمون که بد میشه، فکر می‌کنیم الانه که از اضطراب یا کلافگی یا دلتنگی یا غصه، دق کنیم و بمیریم و همین الان باید یه کاری کنیم که آروم شیم و حالمون خوب بشه. همش دنبال راه حل می‌گردیم یا اگر راه حلی پیدا نکنیم دنبال راه فراریم و یه چیزی که بهش پناه ببریم تا دردمون یادمون بره.
یک بخشی از درمان و رشد ما در تجربه کردن هیجاناتمونه. اینکه اندوهمون رو بشناسیم، بپذیریم و زندگیش کنیم.
خیلی وقت‌ها همین که بفهمیم حالمون از چی بده و بگیم اوکی من دلتنگم و دلتنگیم رو تجربه می‌کنم، ذهنمون آروم میگیره و باهاش کنار میاد.
مهمه که بدونیم تجربه کردن مودِ پایین یا اضطراب یا حس و حالای بد گاهی طبیعیه و برای همه پیش میاد و نباید فوراً برچسب افسردگی رو خودمون بزنیم.
می‌دونم سوشال مدیا و آدما بهمون حق حال بدی رو نمیدن و محکوممون می‌کنن به شادی و انرژی مثبت و بالا بودن اما ما آدمیم و زندگی سخت‌تر از اونه که خم به ابرومون نیاره.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
اینکه عزیزت درد بکشه و تو درد کشیدنش رو ببینی و کاری ازت برنیاد، سخته، می‌دونم. چه یه سردرد ساده و گذرا باشه، چه یه مریضی سخت، چه درد غیرجسمی مث یه شکست عشقی.
اما اینکه بهش بگی پاشو خودتو جمع و جور کن، گریه نکن، من حالم بد میشه، اعصابم خورد میشه، همین جمله‌ی اعصاب من خورد میشه یا حال من بد میشه‌ی تو، یه درد میذاره رو دردش.
تو دوسش داری که از حال بدش به هم می‌ریزی اما این حرفت به این معنیه که وقتی حالش بد باشه، دوسش نداری و فقط تو حال خوب میخوایش.
حس پس زده شدن، پذیرفته نشدن، حس طرد و تنهایی همراه این جمله‌ها می‌ریزه به جون اون آدمی که خودش حالش بده و نمی‌دونه با حال بدش چه کار کنه و حالا حس می‌کنه در برابر حال خوب بقیه هم مسئوله و مجبوره درد و رنجش رو سرکوب یا پنهان کنه که یه وقت خم به ابروی کسی نیاد و کسی حالش بد نشه.
می‌دونی؟ بیان درد و رنج، دریافت پذیرش و همدلی، بخشی از تسکین و درمان هر دردیه. اینکه تو بدونی حتی وقتی از هم پاشیدی، باز هم کسی هست که کنارته و دوستت داره و رهات نمی‌کنه به حال خودت.
آدمی که حالش، به هر دلیلی، بد شده، خیلی آسیب‌پذیرتر از همیشه‌ست. حواسمونو جمع کنیم که تو اون حال، چی داریم بهش میگیم.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
رابطه‌ی عاطفی، همیشه رابطه‌ی جلاد و قربانی نیست. در هر رابطه‌ای دیالکتیکی برقرار است بین دو طرف ماجرا و طی بالا و پایین‌ها و ماجراهای مختلف، هر دو طرف هم آسیب می‌بینند و هم آسیب می‌زنند. منتها قصه که تمام شد، هرکدام می‌نشیند از بدی‌هایی که دیده می‌گوید و جای زخم‌هایش را نشان می‌دهد بدون اینکه خاطرات خوب و شیرین را هم یادآور شود یا از اشتباهات خودش چیزی بگوید.
ما جماعت قربانی نیستیم و توسط یک مشت جلاد که از فضا آمده‌اند و حالا ناپدید شده‌اند، زخم نخورده‌ایم.
ما کاکتوس‌هایی بوده‌ایم که در طول رابطه یکدیگر را به آغوش کشیده‌ایم و تن یکدیگر را زخمی کرده‌ایم.
همه‌ی تلخ و شیرین ماجرا بین همین ماها که آدم‌های معمولی هستیم با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایمان، رخ می‌دهد.
هیچ چیز یک طرفه نیست. و ما نه آدم خوبه‌ی ماجراییم و نه قربانی. سفید نیستیم. سیاه هم نیستیم.
همانی هم که حالا شده آدم بده‌ی قصه‌ی ما یک روزی نیمه‌ی گمشده و هوای نفس و دلیل زندگی و انتخاب ما بوده.
واقع بینانه و صادقانه روایت کردن و حرف زدن، شرط اول احترام به خودمان است.

#مانگ_میرزایی

@maangmirzaei
"برای موفقیت، از خودت نپرس که میخوای از چه چیزی لذت ببری. از خودت بپرس که میخوای چه رنجی رو تحمل کنی‌."
من این رو چند سال پیش در کتاب مارک منسون خوندم و همیشه در ذهنم حک شد و بعد از اون بارها و بارها دوباره برام مرور شد و باز بهش رسیدم‌.
تو وقتی رویای شخصی خودت رو پیدا می‌کنی، پشن (passion علاقه و اشتیاق)، وقتی ارزش‌هاتو می‌شناسی، وقتی هدفت رو مشخص می‌کنی، زندگی نه تنها گل و بلبل نمیشه، بلکه چالش‌ها شروع میشن، موانع یکی یکی سر راهت سبز میشن و تو مدام مجبور میشی برای رسیدن به هدفت، برای حرکت در مسیر ارزش‌ها و معنای زندگیت، رنج‌هایی رو تحمل کنی. و تنها در صورتی خودت رو از تک و تا نمیندازی، که آگاهانه اون رنج‌ها رو انتخاب کرده باشی.
لذت همیشگی نیست. عشق و دوست داشتن یه جاهایی کافی نیست. مهمه که تو آگاهانه رنج پیش روت رو بشناسی و انتخابش بکنی و اجازه بدی اون رنج تو رو صیقل بده و بزرگت کنه نه اینکه ازت هیولا بسازه.

تا حالا بهش فکر کردی؟ رنج چه مسیری رو حاضری به جون بخری؟ برای رسیدن به چی حاضری سختی بکشی؟

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
تو یک نگاهم میشه عاشق شد؟
آره به نظرم! من خیلی وقتا تو همون نگاه اول دلو دادم رفته!
ولی می‌دونی ماجرا چیه؟ تو توی اون نگاهِ اول تقریباً هیچی از اون آدم نمی‌دونی و فقط داری یه تصویر زیبا و محسورکننده می‌بینی. یه نگاه نافذ که برقش می‌گیرتت و نمی‌تونی چشم ازش برداری. اما نمی‌دونی با کی و چی طرفی؟ اینکه اون آدم چه شخصیتی داره؟ چه اخلاقایی داره؟ چجوری زندگی می‌کنه؟ هیچیِ هیچی خلاصه!
یه وقتا قصه‌ی عشق تو یه نگاه تو همون خط اول تموم میشه و خیلی وقتاام ادامه پیدا می‌کنه و تو بعداً اون آدمو بیشتر می‌شناسی و می‌فهمی عادتاش چیه؟ به چیا فکر می‌کنه؟ هیجاناتشو چجوری بروز میده؟ ادبیات حرف زدنش چجوریه؟ و خلاصه بیشتر چجوری زندگی می‌کنه و چجور آدمیه؟
و به نظرم قصه‌ی عشق واقعی از اینجا شروع میشه که طرفو شناختی، جزئیات رفتارش رو دیدی، دوست داشتنش رو، دوست داشته شدن توسطش رو زندگی کردی، زبان عشقش رو چشیدی، رابطه داشتن باهاشو زندگی کردی و هنوز و حالا، انتخابته! اینه که "عشقه"! یه عشق واقعی که حتی اگه با هیجان و هورمون و غریزه شروع شده، الآن شده جزئی از جریان زندگیت.
عشق تو نگاه اول میتونه یه نشونه باشه از اینکه اون دو نفری که نگاهشون قفلِ هم میشه، میتونن شانسِ اینو داشته باشن که یه روزی عشق واقعی هم بشن اما ممکنه هم نشن‌. باید همو بشناسن که بدونن انتخابشون چیه؟



#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
می‌دونی رفیق؟
مهم‌ترین رابطه‌ای که داری، رابطه با خودته.
حالت که با خودت خوب نباشه، حالت با هیچ کس و هیچ چیز دیگه هم خوب نمیشه.

همیشه یه صدایی ته قلبت داره بهت میگه چی درسته و چی غلط؟
داره بهت میگه کدوم راهو بری بهتره؟
به حرفش گوش کن. لج نکن با خودت. نذار حالت بد بشه.
نذار جنگ شه تو دلت. که تاریک‌ترین جنگ جهانه.

صلح کن با خودت.
بذار آرامش تو وجودت جریان پیدا کنه🤍

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
ماها فکر می‌کنیم واسه اینکه تو روابطمون آدم جذابی باشیم، باید همه‌ش حرفی برای گفتن داشته باشیم. فکر می‌کنیم باید همیشه آسی برای رو کردن داشته باشیم، چیزی برای یاد دادن داشته باشیم، باید از اصطلاحات عجیب و غریب سر دربیاریم و خفن به نظر برسیم تا ذهن طرف مقابل درگیر ما بشه اما راستش یه لول (سطح) دیگه‌ای از جذابیت در اینه که شما خیلی ساده و خودمونی، در عین اینکه خود خودتی، بدون هیچ ادایی، آدمی باشی مشتاق شنیدن، با گوش‌هایی تشنه‌ی قصه‌ی آدما، با چشم‌هایی که با ذوق به کسی که رو به روشه نگاه کنه، با ذهنی که پر از اشتیاق کشف و یادگیری از اون آدمه. انگار که باعث میشی اون آدمِ رو به روت حسِ ارزشمندی کنه، حس کنه داره توجه می‌گیره و دیده میشه! و اینجوری تو یه جای دیگه از قلبشو تاچ (لمس) می‌کنی.
نه فقط تو روابط عاشقانه و دوستانه و خانوادگی! یالوم میگه حتی تو روابط درمانگر و درمانجو ما میتونیم از بیمار یا مراجعمون بیاموزیم. تا ابد مشتاق یادگیری و رشد باشیم. اون فرد که ویزیت می‌کنیم رو بشنویم نه که فقط مثل رادیو براش ورورورور یه سری حرفای تهی از معنا رو تکرار کنیم.
آره خلاصه! توی هر رابطه‌ای شاید شنیدن مهم‌تر از گفتن باشه.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
دنیای امروز طوری جلو میره که به تو حس ناکافی بودن بده. بهت این احساس رو بده که عقبی، کمی، باید تغییر کنی تا به یکسری استانداردها برسی و یکسری تیک‌ها رو بگیری تا "کافی"، "ارزشمند"، و احتمالاً "دوست داشتنی" باشی و روانت "احساس امنیت" کنه.
رسانه مهره اصلی این بازی کثیفه و بخش بزرگی از این حس ناکافی بودن رو ما داریم هرروز درمورد ظاهرمون می‌گیریم. و فکر می‌کنیم پر از عیب و نقصیم و لازمه که حتماً چندجور جراحی و تزریق و غیره انجام بدیم تا به اندازه کافی خوب به نظر برسیم و جذاب باشیم.
اونقدر همه غرق این بازی شدن که سخته همراهش نشدن. سخته بهش فکر نکردن. چون قطعاً شما هرروز تو فضای مجازی و واقعی داری درمورد بدن و چهره‌ت از آدم‌ها کامنت می‌گیری. مثلاً میای جلو دوربین که محتوا خلق کنی اما آدما فقط از دماغت ایراد میگیرن و تاکید میکنن که عمل کنی و خب سخته تو همچین فضایی تو باور خودت رو حفظ کنی و احتمال اینکه بری اون عمل رو انجام بدی و حالا تهشم بگی "بخاطر دل خودم بود یا انحراف داشت گفتم در کنارش زیبایی هم عمل کنه، اونم نچرال!" خیلی زیاده!
اما ما وقتی توسط رسانه و پیام‌هاش احاطه شدیم، چطور میتونیم ادعا کنیم که یک فکر، یک احساس و یک تصمیم خالص و اصیل مال خود ماست؟ ۵۰ سال پیش بود هم همین جوری فکر می‌کردیم و تصمیم می‌گرفتیم؟
به این بازی "تو ناکافی هستی!" فکر کنید. به هر کاری کردن و بازم کافی نبودن. به روی تردمیل دویدن. به هیچوقت نرسیدن. به هیچوقت آروم نگرفتن. به همیشه مضطرب بودن. به حال و اوضاعی که ما تو دنیای امروز داریم. چه درمورد ظاهرمون چه ابعاد دیگه‌ی زندگیمون.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei
ممکنه فکر کنید اونی که همیشه ازش تعریف میشه و تو مقایسه‌ها میزننش تو سر بقیه، حتماً خیلی خوش به حالشه و خرذوقه!
در ظاهر آره خب اما در اصل اونم اسیر قفس شیشه‌ای اون تعریف‌ها میشه و فرصت خودش بودن، خطا کردن، گاهی گند زدن، کم بودن و حتی معمولی بودن رو انگار از دست میده.

#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei