#سوال_از_اشو
ﭼرا ﻣﺎ اینچنین ﻣشتاقِ ﻓراﻣوش کردن ﺧودمان هستیم؟
#پاسح:
مپندار که فقط کسانیکه به دﯾدن فیلم ﻣﯽ روﻧد ﻣﯽ ﺧواهند ﺧودﺷﺎن را فراﻣوش کنند.
کسانیکه به معبد یا خانه های خدا ﻣﯽ روند نیز به همان دلیل میروند، هیچ ﺗﻔﺎوﺗﯽ بین آنان وﺟود ندارد.
معبد روﺷﯽ ﻗدﯾﻣﯽ ﺑرای ﻓراﻣوﺷﯽ خداوند است و فیلم دیدن روﺷﯽ جدید.
اﮔر انسان بنشینید و آواز راﻣﺎ راﻣﺎ(خدا، خدا) سر دهد. ذکر بگوید، دعا و نیایش کند، ﻓﮑر ﻧﮑن که دارد ﮐﺎر دﯾﮕری متفاوت با کسانیکه ﺑﺎ شنیدنِ آواز و دیدنِ فیلم سعی در فراموشی خداوند دارند، انجام می دهد.
در واقع ﺗﻔﺎوﺗﯽ میان اﯾن دو وﺟود ﻧدارد
چه آن ذکر راﻣﺎ(خدا) ﺑﺎﺷد، چه فیلم، چه موسیقی،
چه ﺗﻼش ﺑرای درگیر ﺷدن در ھر ﭼﯾزی ﺑﯾرون از ﺧود،
ﺗﻼش ﺑرای درگیر ﺷدن در ھر چیزی در اﺻل کاری نیست ﺟز ﺗﻼش ﺑرای ﻓرار از ﺧود.
ﻣﺎ همه ﻣﺷﻐول ﺗﻼش ﺑرای ﻓرار از ﺧود به شیوه ها و روشهای ﮔوﻧﺎﮔون هستیم تا سرمان را مشغول کنیم.
اﯾن ﻧﺷﺎن ﻣﯽ دھد ﮐه وﺿﻊ درون ﻣﺎ بدتر ﺷده و ﻣﺎ حتی شهامت ﻧﮕﺎه ﮐردن به درونمان را نیز از دست داده اﯾم.
ﻣﺎ از ﻧﮕﺎه ﮐردن ﺑه آنسو بسیار میترسیم.
وقتی چیزی را پنهان می کنیم اینطور نیست که از بین رفته باشد.
آﺷﮑﺎر نبودن و وﺟود نداشتن هیچ ربطی به ھم ندارند.
اﮔر چیزی آﺷﮑﺎر ﺑود، ﻣﯽتوانستیم ببینیم و بفهمیم و تغییرش دهیم،
اﻣﺎ ﺗﺎ آﺷﮑﺎر نباشد، تغییرش غیره ﻣﻣﮑن است.
در درون ﻣﺎنند ﯾﮏ زخم رشد ﻣﯽ کند و پنهان می ماند.
#اشو
#سفر_درونی
ﭼرا ﻣﺎ اینچنین ﻣشتاقِ ﻓراﻣوش کردن ﺧودمان هستیم؟
#پاسح:
مپندار که فقط کسانیکه به دﯾدن فیلم ﻣﯽ روﻧد ﻣﯽ ﺧواهند ﺧودﺷﺎن را فراﻣوش کنند.
کسانیکه به معبد یا خانه های خدا ﻣﯽ روند نیز به همان دلیل میروند، هیچ ﺗﻔﺎوﺗﯽ بین آنان وﺟود ندارد.
معبد روﺷﯽ ﻗدﯾﻣﯽ ﺑرای ﻓراﻣوﺷﯽ خداوند است و فیلم دیدن روﺷﯽ جدید.
اﮔر انسان بنشینید و آواز راﻣﺎ راﻣﺎ(خدا، خدا) سر دهد. ذکر بگوید، دعا و نیایش کند، ﻓﮑر ﻧﮑن که دارد ﮐﺎر دﯾﮕری متفاوت با کسانیکه ﺑﺎ شنیدنِ آواز و دیدنِ فیلم سعی در فراموشی خداوند دارند، انجام می دهد.
در واقع ﺗﻔﺎوﺗﯽ میان اﯾن دو وﺟود ﻧدارد
چه آن ذکر راﻣﺎ(خدا) ﺑﺎﺷد، چه فیلم، چه موسیقی،
چه ﺗﻼش ﺑرای درگیر ﺷدن در ھر ﭼﯾزی ﺑﯾرون از ﺧود،
ﺗﻼش ﺑرای درگیر ﺷدن در ھر چیزی در اﺻل کاری نیست ﺟز ﺗﻼش ﺑرای ﻓرار از ﺧود.
ﻣﺎ همه ﻣﺷﻐول ﺗﻼش ﺑرای ﻓرار از ﺧود به شیوه ها و روشهای ﮔوﻧﺎﮔون هستیم تا سرمان را مشغول کنیم.
اﯾن ﻧﺷﺎن ﻣﯽ دھد ﮐه وﺿﻊ درون ﻣﺎ بدتر ﺷده و ﻣﺎ حتی شهامت ﻧﮕﺎه ﮐردن به درونمان را نیز از دست داده اﯾم.
ﻣﺎ از ﻧﮕﺎه ﮐردن ﺑه آنسو بسیار میترسیم.
وقتی چیزی را پنهان می کنیم اینطور نیست که از بین رفته باشد.
آﺷﮑﺎر نبودن و وﺟود نداشتن هیچ ربطی به ھم ندارند.
اﮔر چیزی آﺷﮑﺎر ﺑود، ﻣﯽتوانستیم ببینیم و بفهمیم و تغییرش دهیم،
اﻣﺎ ﺗﺎ آﺷﮑﺎر نباشد، تغییرش غیره ﻣﻣﮑن است.
در درون ﻣﺎنند ﯾﮏ زخم رشد ﻣﯽ کند و پنهان می ماند.
#اشو
#سفر_درونی
چیزی با برچسب “حقیقت” وجود ندارد که روزی آن را پیدا کنی و جعبه را باز کنی و محتوا را ببینی و بگویی، “عالیست! حقیقت را پیدا کردم!”
چنین جعبهای وجود ندارد.
دلیل اینکه مردم در مورد حقیقت صحبت میکنند و هنوز هم در دنیای دروغها زندگی میکنند روشن است:
در قلب آنان اشتیاقی برای حقیقت وجود دارد؛ آنان در برابر خودشان شرمنده هستند که واقعی نیستند، پس در مورد حقیقت حرف میزنند. ولی این فقط حرف و صحبت است و نه بیشتر
زندگی براساس حقیقت چنان خطرناک است که آنان نمیتوانند مخاطره کنند.
و همین در مورد آزادی نیز صدق میکند. همه تاجایی که به حرف و سخن مربوط است خواهان آزادی هستند،
ولی هیچکس واقعاً آزاد نیست.
و هیچکس واقعاً نمیخواهد آزاد باشد، زیرا آزادی مسئولیت میآورد؛
و وابستهبودن آسان است؛
مسئولیتی بر تو وارد نیست،
مسئولیت بر کسی وارد است که به او وابسته هستی.
بنابراین مردم زندگیشان را در شکافشخصیتی بهسر میبرند:
در مورد حقیقت صحبت میکنند،
از آزادی سخن میگویند و در دروغ زندگی میکنند و در بردگی زندگی میکنند ـــ در انواع بردگیها، زیرا هر بردگی تو را از یک مسئولیت آزاد میسازد.
انسانی که واقعاً بخواهید آزاد باشد باید مسئولیتهای عظیمی را بپذیرد. نمیتواند مسئولیتهای خودش را روی دیگران خالی کند. هرکاری که بکند و هرچه که باشد، او مسئول است
#اشو
چنین جعبهای وجود ندارد.
دلیل اینکه مردم در مورد حقیقت صحبت میکنند و هنوز هم در دنیای دروغها زندگی میکنند روشن است:
در قلب آنان اشتیاقی برای حقیقت وجود دارد؛ آنان در برابر خودشان شرمنده هستند که واقعی نیستند، پس در مورد حقیقت حرف میزنند. ولی این فقط حرف و صحبت است و نه بیشتر
زندگی براساس حقیقت چنان خطرناک است که آنان نمیتوانند مخاطره کنند.
و همین در مورد آزادی نیز صدق میکند. همه تاجایی که به حرف و سخن مربوط است خواهان آزادی هستند،
ولی هیچکس واقعاً آزاد نیست.
و هیچکس واقعاً نمیخواهد آزاد باشد، زیرا آزادی مسئولیت میآورد؛
و وابستهبودن آسان است؛
مسئولیتی بر تو وارد نیست،
مسئولیت بر کسی وارد است که به او وابسته هستی.
بنابراین مردم زندگیشان را در شکافشخصیتی بهسر میبرند:
در مورد حقیقت صحبت میکنند،
از آزادی سخن میگویند و در دروغ زندگی میکنند و در بردگی زندگی میکنند ـــ در انواع بردگیها، زیرا هر بردگی تو را از یک مسئولیت آزاد میسازد.
انسانی که واقعاً بخواهید آزاد باشد باید مسئولیتهای عظیمی را بپذیرد. نمیتواند مسئولیتهای خودش را روی دیگران خالی کند. هرکاری که بکند و هرچه که باشد، او مسئول است
#اشو
آیا زندگی تو آکنده از شعر و شور و شعور هست ؟
آیا در زندگی ات عشق هست ؟
زیبایی هست ؟
نیایش هست ؟
آیا وقتی کسی را می بینی سرشار از اعتماد به او هستی ؟
آیا تا کنون به چشمان فرزندت خیره شده ای ؟
آیا کسی را بی آنکه نیازمندش باشی دوست داشته ای ؟
اگر بتوانی یک لحظه را عاشقانه زندگی کنی، به صد سال زندگی خالی از عشق می ارزد
این را مدار زندگی خویش قرار بده،
اگر اینگونه نیست
#مدار_زندگی_ات را عوض کن .
#اشو
آیا در زندگی ات عشق هست ؟
زیبایی هست ؟
نیایش هست ؟
آیا وقتی کسی را می بینی سرشار از اعتماد به او هستی ؟
آیا تا کنون به چشمان فرزندت خیره شده ای ؟
آیا کسی را بی آنکه نیازمندش باشی دوست داشته ای ؟
اگر بتوانی یک لحظه را عاشقانه زندگی کنی، به صد سال زندگی خالی از عشق می ارزد
این را مدار زندگی خویش قرار بده،
اگر اینگونه نیست
#مدار_زندگی_ات را عوض کن .
#اشو
شنیده ام: مردی داشت از یک فروشگاه اسباب بازی، چند اسباب بازی برای فرزندانش میخرید. فروشنده چیزی بیرون آورد و گفت:
این آخرین چیزی است که در دنیای اسباب بازی ساخته شده است.
یک جدول معما ...
آن مرد یک استاد ریاضی بود
بنابراین بلافاصله علاقه مند شد.
اما او هر چه سعی کرد آنرا مرتب کند نتوانست. سرانجام به فروشنده گفت:
من یک استاد ریاضی هستم و نمیتوانم آنرا مرتب کنم. چطور انتظار داری بچه های کوچک بتوانند آنرا مرتب کنند؟
فروشنده خندید و گفت:
این برای حل شدن ساخته نشده است ...
این وضعیت واقعی انسان را نشان می دهد.
هر کاری بکنی، این جدول قابل مرتب شدن نیست. این بسیار مدرن است.
یک درک بسیار معاصر از بشریت.
همۀ ادیان به شما معما داده اند.
معماهایی که اساساً و ذاتاً قابل حل نیستند.
و هدف آنها این است که به شما احساس گناه، شکست، ناکامی، بیچارگی، ناموفق بودن، بی ارزش بودن و نالایق بودن بدهند.
آنها میخواهند غرور و عظمت و شکوه شما را نابود کنند. چونکه هر چه غرور و عظمت شما بیشتر نابود شود، بیشتر شبیه شتر خواهید بود و برای بار بردن آماده خواهید بود.
شما خودتان به مرور درک خواهید کرد که
این سرنوشت شماست: شتر بودن ...
شما شیر نیستید و هیچ فایده ای ندارد که به شیر بودن وانمود کنید.
شما برای برده بودن متولد شده اید.
این کل ترفند همۀ ادیان و ایدئولوژیهای سیاسی است.
آنها فقط یک قصد دارند:
به هر انسانی این احساس را دادن که او برای بردگی و بندگی متولد شده است.
برای اینکه یک خدای افسانه ای را بپرستد، زانو بزند و دعا کند.
لحظه ای که بپذیرید که گنهکار، نالایق و
بی ارزش هستید، احترام به خود را از دست میدهید. و اگر نتوانید خود را دوست بدارید، چگونه میتوانید از هیچ کسی انتظار داشته باشید که شما را دوست بدارد؟
تقریبا همیشه یک شوک خواهد بود که کسی به شما بگوید: من تو را دوست دارم.
شما نمیتوانید آنرا باور کنید.
هیچ کسی اینرا باور نمیکند.
به این دلیل ساده که:
من خودم نمیتوانم خود را دوست بدارم و این شخص بیچاره دارد میگوید که مرا دوست دارد. این فقط یک معنا دارد:
او مرا نمیشناسد!
همینکه مرا بشناسد، همۀ عشق او ناپدید خواهد شد.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که در همان لحظه که انسان از ژرفای وجود خویش آگاه میشود -این همان هدف مراقبه است. نترس میشود، زیرا پی میبرد مرگی وجود ندارد و او جاودان است.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که هیچ کس نمی تواند انسان مراقبه گر را برده سازد. آری تو میتوانی او را بکشی اما نمی توانی برده اش سازی.
نمی توانی روحش را از بین ببری.
میتوانی جسم او را به بند کشی اما وجودش را نه.
او اینک آزادی را میشناسد و آزادی را نمی توان ستاند، زیرا آزادی شهامتی فراوان به بار می آورد. او می تواند با تمام دنیا بجنگد.
تمام مراقبه گران بزرگ،تنها و دست خالی با این دنیای نادان به جنگ برخواسته اند.
لائوتسه و کبیر در دوران مختلف مراقبه گران در برابر حماقت های جمعی بشر ایستاده اند. آنان را سلاخی کرده اند به قتل رسانده اند ،مسمومشان ساخته اند اما هیچ یک از این کارها فایده ای نداشته است.
هرگاه انسانی دوباره به حالت مراقبه
می رسد غرش شیر بلند میشود.
یک بار دیگر انسانی راستین به پا می خیزد که آماده است همه چیز را فدای حقیقت کند.
#کتاب_من_درس_شهامت_میدهم
#اشو
این آخرین چیزی است که در دنیای اسباب بازی ساخته شده است.
یک جدول معما ...
آن مرد یک استاد ریاضی بود
بنابراین بلافاصله علاقه مند شد.
اما او هر چه سعی کرد آنرا مرتب کند نتوانست. سرانجام به فروشنده گفت:
من یک استاد ریاضی هستم و نمیتوانم آنرا مرتب کنم. چطور انتظار داری بچه های کوچک بتوانند آنرا مرتب کنند؟
فروشنده خندید و گفت:
این برای حل شدن ساخته نشده است ...
این وضعیت واقعی انسان را نشان می دهد.
هر کاری بکنی، این جدول قابل مرتب شدن نیست. این بسیار مدرن است.
یک درک بسیار معاصر از بشریت.
همۀ ادیان به شما معما داده اند.
معماهایی که اساساً و ذاتاً قابل حل نیستند.
و هدف آنها این است که به شما احساس گناه، شکست، ناکامی، بیچارگی، ناموفق بودن، بی ارزش بودن و نالایق بودن بدهند.
آنها میخواهند غرور و عظمت و شکوه شما را نابود کنند. چونکه هر چه غرور و عظمت شما بیشتر نابود شود، بیشتر شبیه شتر خواهید بود و برای بار بردن آماده خواهید بود.
شما خودتان به مرور درک خواهید کرد که
این سرنوشت شماست: شتر بودن ...
شما شیر نیستید و هیچ فایده ای ندارد که به شیر بودن وانمود کنید.
شما برای برده بودن متولد شده اید.
این کل ترفند همۀ ادیان و ایدئولوژیهای سیاسی است.
آنها فقط یک قصد دارند:
به هر انسانی این احساس را دادن که او برای بردگی و بندگی متولد شده است.
برای اینکه یک خدای افسانه ای را بپرستد، زانو بزند و دعا کند.
لحظه ای که بپذیرید که گنهکار، نالایق و
بی ارزش هستید، احترام به خود را از دست میدهید. و اگر نتوانید خود را دوست بدارید، چگونه میتوانید از هیچ کسی انتظار داشته باشید که شما را دوست بدارد؟
تقریبا همیشه یک شوک خواهد بود که کسی به شما بگوید: من تو را دوست دارم.
شما نمیتوانید آنرا باور کنید.
هیچ کسی اینرا باور نمیکند.
به این دلیل ساده که:
من خودم نمیتوانم خود را دوست بدارم و این شخص بیچاره دارد میگوید که مرا دوست دارد. این فقط یک معنا دارد:
او مرا نمیشناسد!
همینکه مرا بشناسد، همۀ عشق او ناپدید خواهد شد.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که در همان لحظه که انسان از ژرفای وجود خویش آگاه میشود -این همان هدف مراقبه است. نترس میشود، زیرا پی میبرد مرگی وجود ندارد و او جاودان است.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که هیچ کس نمی تواند انسان مراقبه گر را برده سازد. آری تو میتوانی او را بکشی اما نمی توانی برده اش سازی.
نمی توانی روحش را از بین ببری.
میتوانی جسم او را به بند کشی اما وجودش را نه.
او اینک آزادی را میشناسد و آزادی را نمی توان ستاند، زیرا آزادی شهامتی فراوان به بار می آورد. او می تواند با تمام دنیا بجنگد.
تمام مراقبه گران بزرگ،تنها و دست خالی با این دنیای نادان به جنگ برخواسته اند.
لائوتسه و کبیر در دوران مختلف مراقبه گران در برابر حماقت های جمعی بشر ایستاده اند. آنان را سلاخی کرده اند به قتل رسانده اند ،مسمومشان ساخته اند اما هیچ یک از این کارها فایده ای نداشته است.
هرگاه انسانی دوباره به حالت مراقبه
می رسد غرش شیر بلند میشود.
یک بار دیگر انسانی راستین به پا می خیزد که آماده است همه چیز را فدای حقیقت کند.
#کتاب_من_درس_شهامت_میدهم
#اشو
هر اشتباه فرصتی است برای آموختن فقط یک اشتباه را بارها و بارها تکرار نکن ــ این حماقت است
ولی تا میتوانی اشتباهات جدید انجام بده، نترس ـــ
زیرا این تنها راهی است که طبیعت به تو اجازهی آموختن میدهد.
دیانت فقط به معنی چالشی برای رشد است، چالشی برای آن بذر، تا به بیان غایی خود برسد و به هزاران گل شکوفا شده، و آن عطر پنهان در درونش را آزاد سازد. من آن عطر را دیانت میخوانم
#اشو
ولی تا میتوانی اشتباهات جدید انجام بده، نترس ـــ
زیرا این تنها راهی است که طبیعت به تو اجازهی آموختن میدهد.
دیانت فقط به معنی چالشی برای رشد است، چالشی برای آن بذر، تا به بیان غایی خود برسد و به هزاران گل شکوفا شده، و آن عطر پنهان در درونش را آزاد سازد. من آن عطر را دیانت میخوانم
#اشو
ادامه پاسخ 👇
تنها راه برای در تماس بودن با زندگی، تنها راه برای عقب نماندن از زندگی، داشتن قلبی بدون احساس گناه است، قلبی که معصوم است.
تمام چیزهایی را که به تو گفته شده ازیاد ببر(چه باید انجام شود و چه نباید انجام شود) هیچکس دیگر نمی تواند برای تو تعیین کند.
از آن متظاهرانی که برای تو تصمیم می گیرند دوری کن، اختیار را به دست خودت بگیر، این تو هستی که باید تعیین کنی
درواقع، در همین تصمیم گرفتن و تعیین کردن است که روح تو زاده می شود. وقتی دیگران برای تو تصمیم بگیرند، روح تو خفته و گنگ باقی خواهد ماند. وقتی برای خودت تصمیمی می گیری، نوعی تیزبودن برمی خیزد
تصمیم گرفتن یعنی مخاطره کردن، تصمیم گرفتن یعنی که شاید اشتباه کنی کسی چه می داند، خطر در همین است. کسی چه می داند که چه روی خواهد داد؟ ریسک در همین است، تضمینی وجود ندارد.
با کهنه ها همیشه تضمین وجود دارد. میلیون ها میلیون انسان از آن پیروی کرده اند، چگونه اینهمه انسان می توانند اشتباه کنند؟ تضمین در این است. اگر مردمان بسیاری بگویند که درست است، باید که درست باشد!
درواقع، منطق زندگی درست مخالف این است. اگر مردمان بسیاری از یک چیز خاص پیروی کنند، یقین داشته باش که اشتباه است، زیرا این همه انسان چنان روشن ضمیر نیستند و نمی توانند روشن ضمیر باشند. اکثریت از احمق ها تشکیل شده است، احمق های به تمام معنی. مراقب اکثریت باش. اگر مردمان بسیار زیادی از یک چیز پیروی کنند، همین یک سند کافی است که آن چیز اشتباه است.
حقیقت برای فردها رخ می دهد، نه برای جمعیت ها. آیا هرگز شنیده اید که یک جمعیت به اشراق رسیده باشد؟ حقیقت برای فرد رخ می دهد __ برای یک تیلوپاTilopa ، یک آتیشا، یک نانکNanak ، یک کبیرKabir ، یک فریدFarid
حقیقت برای فرد individual رخ می دهد. اگر واقعاٌ مایلی که حقیقت برای تو نیز اتفاق بیفتد، یک فرد باش.هرگونه مخاطره ای را برای فردبودن قبول کن و این چالش را بپذیر تا بتوانی تیز sharpبشوی و این بتواند به تو هوشمندی و روشنی ببخشد.
حقیقت یک باور نیست، هوشمندی تمام است. حقیقت، آتش گرفتن ناگهانی منابع نهانی در زندگی تو است، یک تجربه ی روشن شدگی در ضمیر و معرفت تو است. ولی برای رخ دادنش باید فضای مناسب آن را ایجاد کنی. و آن فضای مناسب این است که باید خود را همانگونه که هستی بپذیری.
هیچ چیز را انکار نکن، شکاف برندار، احساس گناه نکن.
مسرور باش! و باردیگر به تو می گویم، همانطور که هستی مسرور باش.
#اشو
#کتاب_خرد
تنها راه برای در تماس بودن با زندگی، تنها راه برای عقب نماندن از زندگی، داشتن قلبی بدون احساس گناه است، قلبی که معصوم است.
تمام چیزهایی را که به تو گفته شده ازیاد ببر(چه باید انجام شود و چه نباید انجام شود) هیچکس دیگر نمی تواند برای تو تعیین کند.
از آن متظاهرانی که برای تو تصمیم می گیرند دوری کن، اختیار را به دست خودت بگیر، این تو هستی که باید تعیین کنی
درواقع، در همین تصمیم گرفتن و تعیین کردن است که روح تو زاده می شود. وقتی دیگران برای تو تصمیم بگیرند، روح تو خفته و گنگ باقی خواهد ماند. وقتی برای خودت تصمیمی می گیری، نوعی تیزبودن برمی خیزد
تصمیم گرفتن یعنی مخاطره کردن، تصمیم گرفتن یعنی که شاید اشتباه کنی کسی چه می داند، خطر در همین است. کسی چه می داند که چه روی خواهد داد؟ ریسک در همین است، تضمینی وجود ندارد.
با کهنه ها همیشه تضمین وجود دارد. میلیون ها میلیون انسان از آن پیروی کرده اند، چگونه اینهمه انسان می توانند اشتباه کنند؟ تضمین در این است. اگر مردمان بسیاری بگویند که درست است، باید که درست باشد!
درواقع، منطق زندگی درست مخالف این است. اگر مردمان بسیاری از یک چیز خاص پیروی کنند، یقین داشته باش که اشتباه است، زیرا این همه انسان چنان روشن ضمیر نیستند و نمی توانند روشن ضمیر باشند. اکثریت از احمق ها تشکیل شده است، احمق های به تمام معنی. مراقب اکثریت باش. اگر مردمان بسیار زیادی از یک چیز پیروی کنند، همین یک سند کافی است که آن چیز اشتباه است.
حقیقت برای فردها رخ می دهد، نه برای جمعیت ها. آیا هرگز شنیده اید که یک جمعیت به اشراق رسیده باشد؟ حقیقت برای فرد رخ می دهد __ برای یک تیلوپاTilopa ، یک آتیشا، یک نانکNanak ، یک کبیرKabir ، یک فریدFarid
حقیقت برای فرد individual رخ می دهد. اگر واقعاٌ مایلی که حقیقت برای تو نیز اتفاق بیفتد، یک فرد باش.هرگونه مخاطره ای را برای فردبودن قبول کن و این چالش را بپذیر تا بتوانی تیز sharpبشوی و این بتواند به تو هوشمندی و روشنی ببخشد.
حقیقت یک باور نیست، هوشمندی تمام است. حقیقت، آتش گرفتن ناگهانی منابع نهانی در زندگی تو است، یک تجربه ی روشن شدگی در ضمیر و معرفت تو است. ولی برای رخ دادنش باید فضای مناسب آن را ایجاد کنی. و آن فضای مناسب این است که باید خود را همانگونه که هستی بپذیری.
هیچ چیز را انکار نکن، شکاف برندار، احساس گناه نکن.
مسرور باش! و باردیگر به تو می گویم، همانطور که هستی مسرور باش.
#اشو
#کتاب_خرد
اگر می خواهی اسرار بر تو گشوده شوند در حیرت بمان.
اسرار هرگز برای کسانی که پرسش می کنند گشوده نمی شوند.
این پرسش کنندگان دیر یا زود در کتابخانه ها تمام می شوند.
این پرسش کنندگان دیر یا زود در متون مقدس کارشان تمام می شود.
زیرا متون مقدس پر از پاسخ های از پیش اماده هستند.
و پاسخها خطرناکند ....
زیرا حیرتت را می کشند.
به قلبت اعتماد کن.
#اشو
اسرار هرگز برای کسانی که پرسش می کنند گشوده نمی شوند.
این پرسش کنندگان دیر یا زود در کتابخانه ها تمام می شوند.
این پرسش کنندگان دیر یا زود در متون مقدس کارشان تمام می شود.
زیرا متون مقدس پر از پاسخ های از پیش اماده هستند.
و پاسخها خطرناکند ....
زیرا حیرتت را می کشند.
به قلبت اعتماد کن.
#اشو
#بودای_درون
به بودای درون شما درود میفرستم. شاید از آن آگاه نباشید، شاید هرگز خواب آن را ندیده باشیدکه:
شما یک بودا هستید، که هیچکس نمیتواند چیز دیگری باشد، که بوداگونگی هستهی اساسی وجود شماست، که این چیزی نیست که در آینده رخ بدهد، که پیشاپیش رخ داده است
بوداگونگی همان منبعی است که شما از آن آمدهاید؛
هم منبع است و مقصد نیز هست
ما از بوداگونگی حرکت میکنیم و به سمت بوداگونگی میرویم. همین یک واژه، بوداگونگی Buddhahood، شامل همهچیز است ــ تمامی چرخهی زندگی، از ابتدا Alpha تا انتها Omega
ولی شما سخت در خواب هستید، نمیدانید که کیستید. نه اینکه باید یک بودا شوید، بلکه باید آن را تشخیص بدهید، باید به منبع خود بازگردید، باید به درون خود نگاه کنید. یک برخورد با خود، بوداگونگی شما را آشکار میسازد.
روزی که به دیدن خود برسید، تمامی جهانهستی روشنضمیر خواهد شد.
چنین نیست که یک فرد روشنضمیر شود ـــ یک شخص چگونه میتواند روشنضمیر شود؟
خود، مفهومِ یک شخص بودن، بخشی از ذهن ناروشنضمیر است
چنین نیست که من روشنضمیر شدهام؛ قبل از اینکه فرد بتواند روشنضمیر شود، آن “من” باید دور انداخته شود؛ پس “من” چگونه میتوانم روشنضمیر شوم؟ این مسخره است!
روزی که من به اشراق رسیدم تمامی جهانهستی بهاشراق رسید. از آن لحظه به بعد من هیچ چیز جز بوداها را ندیدهام، در شکلهای مختلف، با نامهای مختلف، با هزارو یک مشکل، ولی بازهم بودا هستند.
پس من به بودای درون شما درود میفرستم
بسیار خوشحالم که بوداهای بسیاری در اینجا گرد آمدهاند. همین واقعیت آمدن شما اینجا نزد من آغازِ آن تشخیص است. آن احترام قلبی شما به من،
آن عشق در قلب شما به من،
احترام و عشق برای بودای خودتان است
اعتماد به من اعتماد به چیزی بیرون از شما نیست، اعتماد به من، اعتمادبهخود است.
با اعتماد کردن به من شما اعتماد به خود را میآموزید.
با نزدیکشدن به من شما به خودتان نزدیک میشوید.
فقط به یک تشخیص باید رسید.
آن الماس وجود دارد ـــ آن را ازیاد بردهاید، یااینکه از همان ابتدا هرگز آن را به یاد نداشتهاید.
#اشو
#سوترای دل
به بودای درون شما درود میفرستم. شاید از آن آگاه نباشید، شاید هرگز خواب آن را ندیده باشیدکه:
شما یک بودا هستید، که هیچکس نمیتواند چیز دیگری باشد، که بوداگونگی هستهی اساسی وجود شماست، که این چیزی نیست که در آینده رخ بدهد، که پیشاپیش رخ داده است
بوداگونگی همان منبعی است که شما از آن آمدهاید؛
هم منبع است و مقصد نیز هست
ما از بوداگونگی حرکت میکنیم و به سمت بوداگونگی میرویم. همین یک واژه، بوداگونگی Buddhahood، شامل همهچیز است ــ تمامی چرخهی زندگی، از ابتدا Alpha تا انتها Omega
ولی شما سخت در خواب هستید، نمیدانید که کیستید. نه اینکه باید یک بودا شوید، بلکه باید آن را تشخیص بدهید، باید به منبع خود بازگردید، باید به درون خود نگاه کنید. یک برخورد با خود، بوداگونگی شما را آشکار میسازد.
روزی که به دیدن خود برسید، تمامی جهانهستی روشنضمیر خواهد شد.
چنین نیست که یک فرد روشنضمیر شود ـــ یک شخص چگونه میتواند روشنضمیر شود؟
خود، مفهومِ یک شخص بودن، بخشی از ذهن ناروشنضمیر است
چنین نیست که من روشنضمیر شدهام؛ قبل از اینکه فرد بتواند روشنضمیر شود، آن “من” باید دور انداخته شود؛ پس “من” چگونه میتوانم روشنضمیر شوم؟ این مسخره است!
روزی که من به اشراق رسیدم تمامی جهانهستی بهاشراق رسید. از آن لحظه به بعد من هیچ چیز جز بوداها را ندیدهام، در شکلهای مختلف، با نامهای مختلف، با هزارو یک مشکل، ولی بازهم بودا هستند.
پس من به بودای درون شما درود میفرستم
بسیار خوشحالم که بوداهای بسیاری در اینجا گرد آمدهاند. همین واقعیت آمدن شما اینجا نزد من آغازِ آن تشخیص است. آن احترام قلبی شما به من،
آن عشق در قلب شما به من،
احترام و عشق برای بودای خودتان است
اعتماد به من اعتماد به چیزی بیرون از شما نیست، اعتماد به من، اعتمادبهخود است.
با اعتماد کردن به من شما اعتماد به خود را میآموزید.
با نزدیکشدن به من شما به خودتان نزدیک میشوید.
فقط به یک تشخیص باید رسید.
آن الماس وجود دارد ـــ آن را ازیاد بردهاید، یااینکه از همان ابتدا هرگز آن را به یاد نداشتهاید.
#اشو
#سوترای دل
اشـoshoـو:
امرسون Emerson گفتهای بسیار مشهور دارد:
“انسان خدایی مخروبه است.”
من با این سخن موافقم و مخالفم!
این نگرش حقیقتی را در خود دارد ـــ انسان آنگونه که باید باشد، نیست
این نگرش وجود دارد ولی قدری سروته است!
انسان خدایی مخروبه نیست؛
انسان خدایی در حال ساختهشدن است؛ انسان غنچهای از یک بودا است
آن غنچه وجود دارد، میتواند هرلحظه شکوفا شود.
فقط قدری تلاش، فقط قدری کمک….
و آن کمک سبب بوجود آمدن غنچه نیست ــ غنچه پیشاپیش وجود دارد! تلاش شما فقط آن را برایتان آشکار میکند و کمک میکند تا آن پنهان به ظهور آید
این یک اکتشاف است، ولی حقیقت پیشاپیش وجود دارد.
حقیقت ابدی است.
#اشو
#سوترای_دل
سياست، بيماري بشريت، و
سرطانی به جان آگاهی، بوده است.
همه سياست بازي هاي درونت را دور بريز.
#اشو
امرسون Emerson گفتهای بسیار مشهور دارد:
“انسان خدایی مخروبه است.”
من با این سخن موافقم و مخالفم!
این نگرش حقیقتی را در خود دارد ـــ انسان آنگونه که باید باشد، نیست
این نگرش وجود دارد ولی قدری سروته است!
انسان خدایی مخروبه نیست؛
انسان خدایی در حال ساختهشدن است؛ انسان غنچهای از یک بودا است
آن غنچه وجود دارد، میتواند هرلحظه شکوفا شود.
فقط قدری تلاش، فقط قدری کمک….
و آن کمک سبب بوجود آمدن غنچه نیست ــ غنچه پیشاپیش وجود دارد! تلاش شما فقط آن را برایتان آشکار میکند و کمک میکند تا آن پنهان به ظهور آید
این یک اکتشاف است، ولی حقیقت پیشاپیش وجود دارد.
حقیقت ابدی است.
#اشو
#سوترای_دل
سياست، بيماري بشريت، و
سرطانی به جان آگاهی، بوده است.
همه سياست بازي هاي درونت را دور بريز.
#اشو