شعر و غزل
353 subscribers
45.3K photos
5.5K videos
34 files
651 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
ظهر یعنی
دلتنگی به نیمه رسیده
جان شعرم را گرفته
قلم شکسته
حریر خیالِ آبی تو
موج می‌زند بر دقیقه های مچاله شده
ثانیه ها در بطنِ هم میمیرند
تو کجای روز منی
نه نه نه
تو تمامی جان منی





#سیامک_جعفری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در میان بود و نبودت
احساسم محیای
مهرِ خیالت می شود
قامت سپید شعرم
سیاه پوش می شود


امشب
خدا را بی خواب می کنم
شب را می شکنم

امشب
ذکر می شوم تو را می شمارم
به تسبیح داشتنت

امشب
سر تا پا نماز می شوم
قنوتش را پُر از نام تو
می کنم
چه خیال باطلی
چنان محو تو می شوم
که نماز خواستنت قضا می شود
قضای آن باشد برای فردای
که خواهد آمد

#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
🤍💛🤍



#عصرها
کوچه ی خیالت
تنگتر از تنگ می شود
شعرم پَر می کشد
به هوای آسمان چشمان تو

دوری ، نیستی
امّا یادت نفس است ، نفس

بوسه ای را همراه می کنم
با گُل شقایق
سنجاقش می کنم به تنِ باد
شاید باد لمس کند گونه های تو را

راستی
خبر داری اینجا
من و #عصر خیره می شوم
به جاده ی بودنت .......




#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودش میداند

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
نوازش کن ای دست نوازشگر سَرم را
که زمانه شکسته بال و پَرم را

در حال و هوای نگاهش شدم بارانی
بِبُرد سیل اشک همه هستیم را

شدم اسیر دریای بودنش
درنوردید موج نگاهش قایقم را

سپردم شالیزار موهایش را به باد
ندانستم که باد به یغما می برد دلم را

#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
.
باز هم امشب
بودنت را سپردم به باد
کوله بار دلتنگیم را روی
دوش شعر گذاشتم
همراه باران شدم
باریدم بر کوچه های
تنگ و تاریک شهر چشمانت
کاش می آمدی
شب را مچاله می کردیم
بیا....
با آمدنت
دلتنگی را تهِ قفسهء شب
بایگانی کنیم
بیا.......
تا عاشقانه هایمان را
سنجاق کنیم گوشهء شب
بیا.....
تا شبی را با هم سحر کنیم

#سیامک_جعفری


❥ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
#جمعه ها
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات

#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
.
#کاش میشد
تو را نقاشی کنم
هر روز با ی رنگی
تابلوی دوست داشتنت را
بر بُوم احساسم سنجاق کنم
#کاش باران بودم
بی مهابا میباریدم
حوالی جنگل دوست داشتنت
آغوشت را خیس شعر میکردم
#کاش هوا بودی من تو را
نفس می کشیدم
میشدی تمام جانم
#کاش ماهیگیر بودم
قلاب عاشقانهایم را
به قلبت محکم میکردم
#کاش #کاش
#کاش را نمیخواهم
دریای چشمانت را بر ساحل
تن مردانه ام میخواهم

#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودش میداند
.


صبح جمعه
بوی خیال یاس تو
میپیچد میان پیچک آغوشم
با دستهای خیالم
گل صبح بخیر را می نشانم
به حریر موهایت
چاره ای نیست
دست به دامن شعر می شوم
می نویسم با جانم

"بیا جان بی جان من باش"

سنجاقش میکنم به باد
نمیدانم‌
شاید باد گذرش به حوالی
تو افتاد





#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
#جمعه که می شود
سپاه شعرم
در میدان صبحگاهی، #صبح خیالت
خبر دار می ایستد
واژه ها روی دوش شعر
پرچم دوست داشتنت
برافراشته می شود
احساسم سرود دلدادگی
سر می دهد

و امّا .....
#دلتنگی بیداد می کند

#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
🤍💛🤍



#عصرها
کوچه ی خیالت
تنگتر از تنگ می شود
شعرم پَر می کشد
به هوای آسمان چشمان تو

دوری ، نیستی
امّا یادت نفس است ، نفس

بوسه ای را همراه می کنم
با گُل شقایق
سنجاقش می کنم به تنِ باد
شاید باد لمس کند گونه های تو را

راستی
خبر داری اینجا
من و #عصر خیره می شوم
به جاده ی بودنت .......




#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودش میداند

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
دوست دارم
گردش خورشید چشمانت
تا به ابد
گرما بخش تنِ یخ زده ی
من باشد

دوست دارم
ماهِ بودنت
تا بی انتها
روشنی آسمان
چشمان من باشد

#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند