کِرِنْسیآ
292 subscribers
1.21K photos
148 videos
1 file
173 links
واژه اسپانیایی کِرِنسیا (Querencia):
کِرِنْسیآ: پناهگاه یا جایی که آرامش داری و احساس امنیت میکنی.
Yasi:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1342919277
:بهآر
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1224506798
اگر حرفی بود 👀
Download Telegram
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجایی؟

#سعدی
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت

ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

_نسبت شده به #سعدی
روی تو دیدن به صبح ، روز نماید تمام

#سعدی
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت؛
آنچه در خواب نشد، چشم من و فکر تو بود..!

#سعدی
❤️🌿
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

#سعدی
چندان بنشینم که برآید نفس صبح
کان‌وقت به دل میرسد از دوست پیامی!

#سعدی
Forwarded from کِرِنْسیآ (YASI ^)
تو غزل ۸ به سعدی میگن:
"سعدی چو جورش میبری، نزدیک او دیگر مرو."
سعدی هم تو مصراع بعد در جواب میگه:
"ای بی بصر، من می روم؟ او میکشد قلاب را"
این قشنگ میتونه نمونه بارز مکالمه بین مغز و قلب باشه..!
#سعدی
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم

#سعدی
خیال در هَمه عالم برفت و باز آمد
که از حضور تو خوشتَر ندید جایی را..

#سعدی
سخت زیبا می‌‌روی یک بارگی
در تو حیران می‌شود نظارگی

این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پری رخسارگی

هر که را پیش تو پای از جای رفت
زیر بارش برنخیزد بارگی

چشم‌های نیم خوابت سال و ماه
همچو من مستند بی میخوارگی

خستگانت را شکیبایی نماند
یا دوا کن یا بکش یک بارگی

دوست تا خواهی به جای ما نکوست
در حسودان اوفتاد آوارگی

سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق به جز بیچارگی

#سعدی
که گرچه رنج به جان می‌رسد امید دواست!

#سعدی
از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکار است..

#سعدی
گلی به دست من آید چو روی تو؟! هیهات!
هزار سال دگر گر چنین بهار آید..‌.

#سعدی
صحبت از این شریفتر
صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر
وصف تو چون کند کسی...

#سعدی
هرکه سودای تو دارد ، چه غم از هرچه جهانش...

#سعدی
🎨💙
@YBQuerencia
به جان دوست که چون دوست در برم باشد
هزار دشمن اگر بر سرند غم نخورم

#سعدی
#سعدی میگه
"مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام، تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام! چه دشمنی تو که از عشقِ دست و شمشیرت، مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام."
نه نیروی صبرم نه جای ستیز
نه امکان بودن نه پای گریز..

#سعدی
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

#سعدی
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام...

#سعدی