Amir Pouria
1.95K subscribers
1.08K photos
393 videos
108 files
380 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی مرگ ژان لوک گدار که خود، اختیارش را به دست گرفت و من از آن آموختم/ امیر پوریا @amiropouria متن در ادامه می‌آید

اشاره به ویلچر، فقط یک مثال بوده. گدار می‌خواسته این حقیقت ِ روشن‌تر از روز آفتابی ِ وسط تابستان را باز بگوید که خانم‌ها، که آقایان، با مسیر زندگی و عمر، همراهی کردن، با هر چه بر سر جسم و جان‌تان می‌آورد، کنار آمدن، حد و قدری دارد. تا یک جایی می‌شود با ضعف، درد، کاهش قوا، دوری از شتاب و وداع با شور و سرعت و ریتم، ساخت. آن "جا"، آن حد و مرز را نباید به دست طبیعت سپرد.
در مصاحبه‌ای نه چندان دور، گدار گفت از آنهایی نیست که ویلچرنشینی را تاب بیاورد؛ و حالا هم رو شد که خودش اختیار را به دست گرفته و از یکی از امتیازات انگشت‌شمار سوئیس در قیاس با باقی هم‌سطح‌های اروپایی‌اش یعنی امکان و اختیار مرگ خودخواسته، زیباترین بهره را برداشته است.
آن چه این روزها با این عزیمت مستحکم گدار در ذهنم رژه می‌رود، از عزم خودکشی در "طعم گیلاس" کیارستمی تا آن تعبیر "مرگ شرافتمندانه" که در بچگی شنیدم و مال بیمارانی بود که می‌خواستند بیشتر زجر نکشند و باقی را زجر ندهند، بسیار پراکنده و گسترده است‌.
آخرش هم نفهمیدیم و هیچ وقت نمی‌شود با قطعیت گفت خودکشی در "طعم گیلاس" که فیلمی در ستایش میل به زیستن توصیف شده، فقط یک مضمون بود؛ یا دغدغه‌ی خود فیلمساز در گذر از بحران ِ ۵۰ سالگی (به تعبیر خودش، سخت‌تر از هر برش سنی دیگر). سررسید کیارستمی در سال ۷۶ را یک پسرش کتاب کرد با عنوان "مرگ و دیگر هیچ". پسر ارشدش اما گفت آنها دستخط‌های منتهی به فیلمنامه‌ی "طعم گیلاس"اند. یعنی حرف‌هایی مثل "می‌خواهم به مرگ خودم بمیرم، نه به مرگ پزشکی" که آن تو نوشته شده را آقای بدیعی (همایون ارشادی) با خودش می‌گوید؛ نه خود کیارستمی.
هیچ کدام را نمی‌شود رد کرد‌. هیچ کدام را نمی‌شود حتمی دانست. ما عبارت "مرگ پزشکی" را بر اساس آن چه در زندگی کیارستمی روی داد و به مرگ انجامید، با "خطای پزشکی" یکی گرفتیم. ولی هر مرگی که از سالخوردگی و تقلیل توان جسم می‌آید، تا آن جا که فهم من قد می‌دهد و حالا گدار پایش مهر تأیید زده، یعنی مرگ پزشکی.

بیشتر ما شتاب می‌کنیم که تا بزرگی از دنیا رفت، درباره‌اش چیزکی بنویسیم. درباره‌ی گدار، صبر کردم و مرگش را بزرگ‌تر از این پنداشتم که شتاب، شایسته‌اش باشد. درست از آب درآمد: برای او، سوگ و ستایش سینمایی، به تنهایی معنا نمی‌دهد. مرگی که او ساخت، با پیروزی در برابر غول کریه کهولت، نزد من ستایشی عظیم‌تر از عمر فیلمسازی‌اش دارد. دستاوردش درس من است و خودش پیغمبرم.

عکس اول: گدار و فیلمبردارش رائول کوتار که ویلچرنشین شده، چون تراولینگ نداشتند

#ژان_لوک_گدار
#عباس_کیارستمی
#خودکشی
#اتانازی
@amiropouria
Amir Pouria
مگر می‌شود وقایع هفته‌های منتهی به خودکشی موفق کسی را از دلایل احتمالی اقدام او کنار گذاشت؟/ یادداشت امیر پوریا درباره‌ی خودکشی محسن جعفری‌راد در حدود ۴۰ روز بعد از خلاصی از بازداشت @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇


از آن لحظه‌ای که با خواندن خبر درگذشت محسن جعفری‌راد در استوری یکی از همکاران، دچار بهت و لالمونی شدم، یک شبانه‌روز می‌گذرد. تقریباً هر نوشته‌ی هر منتقد و همکار و روزنامه‌نگار سینمایی و غیرسینمایی و مستندساز و دوستان دیگر درباره‌ی او را خوانده‌ام. از این که آدمی مثل او، آن قدر جوشی و پرواکنش و دور از هر نوع بی‌تفاوتی، در ۳۶ سالگی به زندگی خودش پایان داد، همچنان مبهوت و حیرانم. اما بر لالمونی غلبه می‌کنم؛ چون می‌بینم که دوستان حاضر در ایران بر پایه‌ی همان ملاحظات لعنتی که همه می‌دانیم، نمی‌توانند بر روی دستگیری او، آزادی‌اش و بعد خودکشی‌اش، درست تأکید کنند.
***
محسن از نویسنده‌های نسل بعد از ما بود. دقیق‌تر بگویم، نیم‌نسل بعد از ما. معتقدم نسل آنها احترام به قدیمی‌ترها را بهتر از نسل سردرگم ما بلد بود. بابت فاصله‌ی حاصل از این احترام، هیچ وقت آن قدر نزدیک نشدیم که بگویم درست او را می‌شناختم. اما در مقابل کسانی که می‌گویند خودکشی او به حال و احوال خودش برمی‌گردد و دخلی به بازداشت و زندان ندارد، باید چند نکته‌ی کلی عرض کنم:

حتی چیزی تحت عنوان‌ سابقه‌ی ارتکاب خودکشی هم نمی‌تواند خودکشی آخر و موفقيت‌آمیز کسی را از آن چه در هفته‌های آخر بر او گذشته، منها کند. اگر تجربه یا مطالعه‌ی مستقیم نداشته‌اید، لااقل به فیلم‌هایی که دیده‌اید، رجوع کنید: بعد از خودکشی فرد، با رسیدن به این که سابقه‌ی افسردگی یا درمان داشته، پرونده را نمی‌بندند. بلکه می‌پرسند شب قبل از ارتکاب نهایی، روز قبل، روزها و هفته‌ی قبل، بر او چه گذشته.

نمی‌شود جوانی در کرج در میانه‌ی تجمعات اعتراضی مردم دستگیر شود، دو هفته در بازداشت بماند، حدود ۴۰ روز بعد از بیرون آمدنش خودکشی کند، بعد با قطعیت بگوییم احوالش از این نظر و آن جهت، پیش از آن هم ناخوب بوده و از همین بابت، خودکشی‌اش به دستگیری و شرایط این دوران، ربطی ندارد! این نوع توجیه و حذف دلایل روانی و عصبی و حسی و عاطفی و انسانی و عینی مربوط به زمان بازداشت، نمی‌تواند ترتیب تقویمی وقایع زندگی محسن جعفری‌راد تا لحظه‌ی خودکشی او را عوض کند.
***

و اساساً مگر می‌شود همین وضع و حال محسن و هر جوان مشابه دیگر را از بازداشتگاه بزرگی به اسم جامعه‌ی کنونی ایران، جدا کرد که حالا بتوانیم بازداشت مستقیم او را از دایره‌ی دلایل مؤثر بر برداشتن و بلعیدن قرص(های) برنج، بیرون بگذاریم؟

در کنار آن همه کشتار مستقیم و اعدام، این فروپاشی عصبی/روانی منجر به مرگ خودخواسته‌ی محسن، برایم دریغ، تلخی و خشم صدچندانی دارد...

#زن_زندگی_آزادی
#خودکشی
#محسن_جعفری_راد