Amir Pouria
1.96K subscribers
1.08K photos
392 videos
108 files
378 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
متولد ۱۳۷۸ بود.
این جمله را چند بار بخوانید. اما نه با اندوه، فقط با خشم.
به شجاعتش در زمان بستن خیابان فکر کنید و به انگیزه‌اش که با مطالبه‌ی نهایی همه‌ی ما یکی بود: آن عمامه‌پرانی بزرگ؛ آن برانداختن ِ سایه و سلطه‌ی دست و عمامه‌ی عمامه‌به‌سرها از این سرزمین.

او را با این عکس و این شمایل و کاریزما به خاطر بسپارید، نه با تصاویر رنجوری که خبرگزاری‌های داخلی در یکی از سیاه‌ترین و تباه‌ترین نوع عملکرد رسانه در تاریخ بشر، امروز صبح از اعترافات اجباری او منتشر کردند و کنارش خبر اعدام او را با تیتر متعفن خود در آمیختند که "محسن شکاری که بود و در خیابان چه کرد".

یعنی هنوز از توقف تنفس قلب بزرگ و جوان او ساعتی نگذشته بود که با فعل گذشته‌، برای عبرت دیگران، خواستند چنین تصویر معترف و نادمی از او بسازند. ویدئوها را حتی در حد یک فریم، ندیده‌ام و نخواهم دید. محسن شکاری با همین تصویر در ذهن ماست و در عبرتی که برای قاتلانش می‌سازیم، زنده و سرفراز، همقدم‌مان خواهد بود.

@amiropouria

#محسن_شکاری
#حکومت_اعدام
#جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
#ستارخان
Amir Pouria
این دقایق پایانی مستند "خُدعه" است. محصول شبکه‌ی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهم‌ترين سؤالم درباره‌ی شکل‌گیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگ‌شان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه…

به تمام افراد دور یا نزدیکی که هر وقت اعتراض‌ها در اوج تعدد و شدت نیست، احساس یأس می‌کنند یا یک جورهایی می‌گویند "پس نتیجه‌ش چی شد؟"، همیشه می‌گویم هیچ اتفاقی در تمام این ۴۰ و چند سال نکبت و کراهت بعد از انقلاب ۵۷، به عظمت دستاوردهای همین خیزش انقلابی بعد از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ نبود.
پرده‌ای که در این مدت برافتاد، ادعاهای پرت و پلای حکومت اسلامی که به تمامی بر باد رفت، میزان آگاهی همگانی نسبت به ماهیت خودکامه‌ی این نظام که در این مدت به دست آمد، مشروعیت و مقبولیت ِ نداشته‌ی جمهوری اسلامی که حتی برای کوچک‌ترین واحدهایش هم دیگر باقی نماند، هیچ کدام دستاورد کوچکی نیست. حالا دیگر هیچ ایرانیِ زنده‌ی دارای عقل سالم در هیچ جای جهان نمی‌تواند مثل روشنفکرانِ طرف مصاحبه‌های مستند "خدعه"، بگوید "من به اصل و اساس اینها پی نبرده بودم".
این مستند محصول شبکه‌ی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهم‌ترين سؤالم درباره‌ی شکل‌گیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگ‌شان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه آن قدر غافل بودند که ماهیت اصلی حاکمیت اسلامی را برای مردم روشن نکردند؟
مستند "خُدعه" با نام کامل‌تر "خدعه‌ی خمینی" تا اندازه‌ای به این پرسش‌های همیشگی، پاسخ می‌دهد. اما مهم این است که حالا دیگر هیچ کس نمی‌تواند همراه نشدن با جنبش "زن زندگی آزادی" و پرهیز از مقابله‌ی همه‌جانبه با تداوم این حکومت را به بهانه‌ی "نمی‌دونستم" و "نمیشناختم"، توجیه کند.

بله. روی صحبتم با جماعت خاموش است که نشسته‌اند تا ببینند چه می‌شود و پرده از کدام ور می‌افتد تا بعد تازه به سمت برنده، غش کنند. حضرات! یعنی تصور می‌کنید کسی از شما خواهد پذیرفت که مثل دوستان طرف مصاحبه‌ی این مستند، با ادعای "بی‌خبری" و "عدم شناخت" در سال‌های ۵۷ و ۵۸، تعلل‌تان در اعلام همسویی با خیزش انقلابی مردم علیه این حکومت را توجیه کنید؟ در سال ۱۴۰۱، به ویژه بعد از قتل مهسا امینی و صدها کشتار و توحش بعد از آن، آیا جایی برای این ادعا باقی می‌ماند که بعدها بگویید آنها خدعه کردند و من گول خوردم؟! به مردم خرده نگیرید اگر دیر از آنها حمایت کردید و دیگر از شما نپذیرفتند.

@amiropouria

#انقلاب۵۷
#جمهوری_اسلامی
#مستند
#خمینی
#خدعه
#خدعه_کردم
#خدعه_خمینی
#زن_زندگی_آزادی
#تا_دیر_نشده
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
Amir Pouria
برای مهدی سوفالی که همچنان منتظر آزادی او با سپردن وثیقه‌ایم @amiropouria یادداشت در ادامه می‌آید 👇
‌‌
به روزگاری رسیده‌ایم که برگزاری آزمون طاقت توسط رژیم دیکتاتوری، برایمان به چالش بدل شده.
در این احوال، شادی‌ها و امیدهای عجیبی داریم که همزمان با تحقق‌شان، به خود می‌گوییم چه مسخره!

یکی از مهم‌ترین‌ شادی‌ها این است که از آزادی موقت معترضان زندانی، خوشحالی می‌کنیم. حق داریم و حتی این آزادی را ماکت کوچکی از آزادی نهایی که در پیش است، می‌گیریم. اما درجا یادمان می‌آید که محاکمه‌‌ در بیدادگاه تمامیت‌خواهان در‌ پیش است.

یکی از مهم‌ترین امیدها هم این است که هنوز منتظریم برای انبوهی از معترضان زندانی، وثیقه اعلام شود. در حالی که می‌دانیم جز حضور در اعتراض‌های خیابانی یا محیط مجازی، جز ابراز نارضایتی و خشمی که همسو با ۸۰ و چند میلیون انسان ایرانی و ایرانی ِ "انسان" است، هیچ کاری از آنها سر نزده.

برای من، نزدیک‌ترین دوستی که در تمام این سال‌های ستم در بند شده، مهدی سوفالی‌ست. باهوش، بامعرفت، طناز، رک و راست، فرهنگ‌شناس، هنردوست و هميشه پیگیر این که چه چیزی درست است و چه چیز، حقانیت دارد. سال‌ها پیش، شاید جوان‌ترین سردبیر نشریات ورزشی در تاریخ مطبوعات ما بود و نشریه‌ی "نگاه ورزشی" را در پرمحتواترین دوره‌اش کار کرد. گروه موسیقی "چارتار" را او از دل یکی دو کارشان کشف و از دل موسیقی زیرزمینی ایران، استخراج کرد.

حالا هفته‌هاست حکم ناعادلانه و غیرانسانی ۵ سال زندان و ۲ سال ممنوع‌الخروجی برایش صادر شده اما با درخواست تجدیدنظر، خانواده‌‌ی بس نگرانش را از سپردن وثیقه به قصد آزادی‌ او باز داشته‌اند.

هر چه فضاحت و فاجعه بر سرمان نازل می‌شود، مستحکم‌تر و پردل‌تر می‌شویم. می‌دانیم که هر چه قدر این دیکتاتوری، هشت‌پا باشد، پُرش رفته و کمش مانده.
@amiropouria

#مهدی_سوفالی
#بازداشت_شدگان
#زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید
#زن_زندگی_آزادی
Amir Pouria
مگر می‌شود وقایع هفته‌های منتهی به خودکشی موفق کسی را از دلایل احتمالی اقدام او کنار گذاشت؟/ یادداشت امیر پوریا درباره‌ی خودکشی محسن جعفری‌راد در حدود ۴۰ روز بعد از خلاصی از بازداشت @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇


از آن لحظه‌ای که با خواندن خبر درگذشت محسن جعفری‌راد در استوری یکی از همکاران، دچار بهت و لالمونی شدم، یک شبانه‌روز می‌گذرد. تقریباً هر نوشته‌ی هر منتقد و همکار و روزنامه‌نگار سینمایی و غیرسینمایی و مستندساز و دوستان دیگر درباره‌ی او را خوانده‌ام. از این که آدمی مثل او، آن قدر جوشی و پرواکنش و دور از هر نوع بی‌تفاوتی، در ۳۶ سالگی به زندگی خودش پایان داد، همچنان مبهوت و حیرانم. اما بر لالمونی غلبه می‌کنم؛ چون می‌بینم که دوستان حاضر در ایران بر پایه‌ی همان ملاحظات لعنتی که همه می‌دانیم، نمی‌توانند بر روی دستگیری او، آزادی‌اش و بعد خودکشی‌اش، درست تأکید کنند.
***
محسن از نویسنده‌های نسل بعد از ما بود. دقیق‌تر بگویم، نیم‌نسل بعد از ما. معتقدم نسل آنها احترام به قدیمی‌ترها را بهتر از نسل سردرگم ما بلد بود. بابت فاصله‌ی حاصل از این احترام، هیچ وقت آن قدر نزدیک نشدیم که بگویم درست او را می‌شناختم. اما در مقابل کسانی که می‌گویند خودکشی او به حال و احوال خودش برمی‌گردد و دخلی به بازداشت و زندان ندارد، باید چند نکته‌ی کلی عرض کنم:

حتی چیزی تحت عنوان‌ سابقه‌ی ارتکاب خودکشی هم نمی‌تواند خودکشی آخر و موفقيت‌آمیز کسی را از آن چه در هفته‌های آخر بر او گذشته، منها کند. اگر تجربه یا مطالعه‌ی مستقیم نداشته‌اید، لااقل به فیلم‌هایی که دیده‌اید، رجوع کنید: بعد از خودکشی فرد، با رسیدن به این که سابقه‌ی افسردگی یا درمان داشته، پرونده را نمی‌بندند. بلکه می‌پرسند شب قبل از ارتکاب نهایی، روز قبل، روزها و هفته‌ی قبل، بر او چه گذشته.

نمی‌شود جوانی در کرج در میانه‌ی تجمعات اعتراضی مردم دستگیر شود، دو هفته در بازداشت بماند، حدود ۴۰ روز بعد از بیرون آمدنش خودکشی کند، بعد با قطعیت بگوییم احوالش از این نظر و آن جهت، پیش از آن هم ناخوب بوده و از همین بابت، خودکشی‌اش به دستگیری و شرایط این دوران، ربطی ندارد! این نوع توجیه و حذف دلایل روانی و عصبی و حسی و عاطفی و انسانی و عینی مربوط به زمان بازداشت، نمی‌تواند ترتیب تقویمی وقایع زندگی محسن جعفری‌راد تا لحظه‌ی خودکشی او را عوض کند.
***

و اساساً مگر می‌شود همین وضع و حال محسن و هر جوان مشابه دیگر را از بازداشتگاه بزرگی به اسم جامعه‌ی کنونی ایران، جدا کرد که حالا بتوانیم بازداشت مستقیم او را از دایره‌ی دلایل مؤثر بر برداشتن و بلعیدن قرص(های) برنج، بیرون بگذاریم؟

در کنار آن همه کشتار مستقیم و اعدام، این فروپاشی عصبی/روانی منجر به مرگ خودخواسته‌ی محسن، برایم دریغ، تلخی و خشم صدچندانی دارد...

#زن_زندگی_آزادی
#خودکشی
#محسن_جعفری_راد
Amir Pouria
اشاره‌ای به پوستر فستیوال فیلم‌های ایرانی در پراگ با نام "زن، زندگی، آزادی" و پوستر زیبایی که بابت جانماز‌آب‌کشی رایج، در رسانه‌های مختلف داخلی و خارج از ایران قابل پخش نیست! @amiropouria متن امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

یکی از انواع دستاوردهای جانبی خیزش انقلابی مردم ما و به خصوص نسل‌های جوان‌تر که باید گفت صاحبان اصلی هویت این اعتراض‌ها به حساب می‌آیند، این است که "زبان" پر از ادا و تصنع رایج را زیر سؤال ببرند.
اولش به نظر می‌آید که باید بگوییم آنها می‌خواهند با شعارهای شوخ و بد و بیراه‌های به‌جایی که نثار لایقانش می‌کنند، زبان رایج رسانه‌های جمهوری اسلامی را به چالش بکشند و با آن منزه‌نمایی همیشگی دو نهادی دربیفتند که مهم‌ترین ابزار شستشوی مغزی این نظام بوده و هستند: سازمان صدا و سیما و تمام محیط‌های آموزشی از مدرسه گرفته تا دانشگاه و غیره.
ولی بعد، کمی که مکث کنیم، می‌بینیم حجم عظیمی از این شعارها و واکنش این جوانان به حکومت و مثلاً آدم‌های حکومت، حتی در رسانه‌هایی که خود حکومت به آنها صفت "معاند" می‌چسباند هم غیر قابل پخش تشخیص داده می‌شود!
به پوستر دهمین فستیوال فیلم‌های ایرانی در جمهوری چک که ۱۰ روز پیش در پراگ شروع شد و دیروز در شهر برنو به پایان رسید، نگاه کنید. بالایش نوشته "زن، زندگی، آزادی". پوستر درخشانی‌ست (کار خانم غزاله آورزمانی) اما به دلیل انگشت فاک آن هم از جانب دست یک زن از ورای شیشه‌‌ای شکسته، که به زیبایی علیه نظام سانسور و سرکوب و تهدید و تحدید برآمده، نمایش دادنش در بیشتر رسانه‌ها ناممکن یا به‌سختی ممکن است!
همین نمونه نشان می‌دهد که اولاً خواسته‌های این جوانان، تا چه اندازه مدرن‌تر از بقیه‌ی سطوح و سنین ایرانی‌ست که هر چه باشد، محتاط و جانماز آب‌کش و محافظه‌کار و اهل لب‌گزیدن است و "ادبیات به‌جا" را با ادب و تربیت تصنع‌زده‌ - در ادبیات بنده موسوم به شیوه‌ی "بر ما مگوزید" - اشتباه می‌گیرد.
و ثانیاً تا تحقق فرهنگ رها و دور این کلیشه‌ها و اداها‌، فرهنگی که این خواسته‌ها طلب می‌کنند، چه راه پر از سنگلاخی در پیش است. همین‌هاست که نشان می‌دهد حالا حالاها ظرفیت "زندگی با آزادی" و در آزادی، در بسیاری از هم‌زبانان ما نیست.
@amiropouria


#پراگ
#فستیوال_فیلم_های_ایرانی
#زن_زندگی_آزادی
Amir Pouria
در توضیح بخش کوتاهی از مقاله‌ی مفصلم در شماره‌ی سوم نشریه‌ی "دفترهای پیشاسقوط" @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇
دو عکس بالا، من هستم! در سال‌های نوجوانی. یادم است که یکی از بچه‌های فامیل چندین سال پیش به محض دیدن یکی از این دو عکس گفت: "شهید امیر پوریا"!

اگر تعارف را کنار بگذاریم، بیشترمان شوخی او را قبول داریم. اما چرا؟

دو عکس پایین، روی جلد و پشت جلد شماره‌ی سوم نشریه‌ی "دفترهای پیشاسقوط" را نشان می‌دهد‌. از روز اول شکل‌گیری آن به کوشش تینوش نظم‌جو و نشر ناکجا در پاریس، عنوان این نشریه را می‌ستودم. طنین امیدبخش و وجدآوری دارد که بدانی این نشریه از حالا و پیشاپیش، سقوط نظام تمامیت‌طلب، غیرانسانی و ضدمردمی جمهوری اسلامی را در دفترهایش مشق می‌کند.

اما ربط این عکس‌ها به هم: در مقاله‌ی مفصلی که در همین شماره‌ی سوم "دفترهای پیشاسقوط" منتشر شده، در کنار خیلی موضوع‌های دیگر، از جمله به این هم پرداخته‌ام؛ که چرا ما تصویر و تصور مشخصی از شهید داریم؟ چرا و چگونه جمهوری اسلامی موفق شد از این کلمه، مفهومی یکسر ایدئولوژیک، سیاسی و در جهت شعارهای خودش جا بیاندازد؟ چطور این مفهوم را هم مصادره و مال خود کرد؟

چرا وقتی کلمه‌ی شهید به زبان می‌آید، ایرانیان ِ سراسر دنیا اولش یاد چهره‌ها و نمونه‌هایی می‌افتند که هیچ شبیه مهسا و نیکا و حدیث و مهرشاد و آرنیکا و سارینا و حنانه و ابوالفضل (آدینه زاده) و نیما (شفیق‌دوست) نیست؟ و وقتی ما و خانواده‌های داغدار به این جوان‌ها و نوجوان‌های معترض جان‌باخته می‌گوییم شهید، چه مفهومی در ذهن داریم؟
هدفم از این که این عکس‌های عهد بوقم را رونمایی کردم، تبلیغ این نشریه‌ی ارزشمند است. هر یک نفرتان که با معرفی من به سراغش برود، حس می‌کنم چراغی برافروخته‌ام. روش دریافتش در ایران و در بیرون از ایران، طبعاً با هم فرق می‌کند و همه را در سایت نشر ناکجا می‌توانید خیلی راحت پیدا کنید. کافی‌ست با تمام مشکلات وحشتناک اینترنت در ایران، سایت نشرناکجا را در گوگل یا هر موتور سرچ دیگر، جستجو و پیدا کنید.
https://www.naakojaaketab.com/

هر کس مقاله‌ام را خواند، خبری بدهد‌. برای واکنش‌های هر کس که آن را به طور کامل می‌خواند، اشتیاق زیادی دارم. اصلاً نمی‌توانید شدت این شوق را تصور کنيد. چون دیگر هیچ نقاب و خودسانسوری و تعارفی در کار نبوده و اینجا نظر واقعی خود خود خودم را نوشته‌ام.

@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#دفترهای_پیشاسقوط
#نشر_ناکجا
#شهید
#عمامه_پرانی
#مهسا_امینی
Amir Pouria
برای شروین و حال این روزها و شب‌هایش @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
زیباست. وجدآور است. ملی‌ست. مردم فقط بابت یک موفقيت بین‌المللی هنری خوشحال نشدند، بلکه به رسیدن صدای اعتراضشان به تمام جهان فکر کردند.

اما خودمانیم، چطور می‌شود باور کرد در جهانی با این ادعای آزادی و برابری آدم‌ها و نژادها، جوانی را که جایزه‌ای در این سطح جهانی گرفته، در شهر و کشورش نه‌تنها محبوس بلکه حتی ناچار به نگفتن و ننوشتن و نساختن و نخواندن کنند؟ او خلاق و بامزه و کم‌گو و به‌جاگوست که نوشته "ما بردیم". ولی واقعاً اگر من و شما مثلاً به برادرمان در حد یک بحث خانگی درهر موردی بتوپیم و او جایزه‌ی گرَمی گرفته باشد، حق ندارد با مشت یا دست‌کم با خنده توی پوزمان بزند و بگوید آخه بزمجه، بوزینه، می‌دونی من در چه سطح و ابعادی مطرح شدم؟ به من تشر می‌زنی؟!

چطور می‌شود در جهانی با این ادعاها، یک نفر را به شرط سکوت، از زندان بیرون بیاورند و همسر رئیس‌جمهور آمریکا اختصاص بزرگترین جایزه‌ی موسیقی دنیا به او را به دلیل تأثیرش بر تحولات اجتماعی، اعلام کند ولی خودش همچنان نتواند در این زمینه یک مصاحبه، یک اظهارنظر، یک جشن کوچک محلی داشته باشد؟ در حالی که یک ملت حاضر بود بابت کار پیشرو، هم غم‌انگیز و هم انگیزه‌بخش او در فهرست کردن مهم‌ترین "برای"های دور اول اعتراض‌های مردم، برای شروین حاجی‌پور پایکوبی ملی به راه بیاندازد.
به فهرست بی‌پایان آن چیزهایی که برایش سقوط جمهوری اسلامی را می‌خواهیم، احساس عجیب این شب و روزهای شروین را هم اضافه می‌کنیم؛ که میلیون‌ها نفر به او افتخار می‌کنند اما خودش نمی‌تواند حتی به یک نفر از این همه، بگوید ممنونم یا "کنارتون هستم". ولی همه می‌دانیم که هست.
@amiropouria

#شروین_حاجی_پور
#شروین
#شروین_حاجی_آقاپور
#شروین_حاجی_آقا_پور
#جایزه_گرمی
#برای_آزادی
#زن_زندگی_آزادی
#برای
Amir Pouria
این ویدئوی ۵ دقیقه‌ای، بخشی از حرف‌های خانم پانته‌آ بهرام است. ویدئوی کامل و ۸ دقیقه‌ای را در صفحه‌ی خود او ببینید: https://www.instagram.com/reel/CoUsFECqpxg/?igshid=YmMyMTA2M2Y= و شرحی بر نکته‌ی اصلی حرف‌هایش را در ادامه بخوانيد: @amiropouria
‌‌یادداشت امیر پوریا:


ساده‌انگاری‌ست اگر گمان کنیم آن چه پانته‌آ بهرام می‌گوید فقط جوابیه‌ای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خنده‌های روی پوز بهروز افخمی‌ست. او دارد به ریشه‌ی اعتراض‌های امسال مردم اشاره می‌کند که قدمتی چنددهه‌ای در ذهن‌ها و حس‌ها داشته و بعد از سال‌ها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده‌. با شنيدن خاطره‌ی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، می‌توانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکم‌آمیز، سرکوبگرانه و چندش‌آور رده‌های مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاه‌ها و سازمان‌های گوناگون و انجمن اسلامی‌ها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سی‌دی به‌تنهایی جرم انگاشته می‌شد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سال‌های طولانی‌تری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرف‌های خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سال‌های جوانی و فرصت‌های برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهت‌بار حامیان ناچیز حکومت، نتیجه‌ی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دون‌پایه‌ترین اعضای این اتحادیه‌ی ابلهان در قالب جوجه-سایبری‌ها می‌کوشند در شبکه‌های اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همه‌ی مردم خواهان اتمام این حکومت‌اند. از روش‌های نخ‌نمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراض‌ها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبی‌ست که گفتم. نمی‌خواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمام‌عیار مردم، از هر دوره‌ی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابان‌ها یا جلوی پنجره‌ی خانه‌ها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشه‌داری ِ نفرت، وضعیتی بی‌بازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانه‌درشت اتحادیه‌ی ابلهان که گهگاه پشت تریبون‌ها می‌گویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این ترومایی‌ست که سال‌هاست داریم تحمل می‌کنیم".
@amiropouria

#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
Amir Pouria
خودش خبر داده که باید به زندان برود. دادستانی قم وعده داده که در زندان نمی‌ماند. اگر این اتفاق بیفتد و آزاد باشد هم برای او این آزادی نیست. آن آزادی واقعی و اساسی نیست. برای ما هم نیست. @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی زندانی شدن زینب موسوی خالق…
خودش خبر داده که باید به زندان برود. دادستانی قم وعده داده که در زندان نمی‌ماند. اگر این اتفاق بیفتد و آزاد باشد هم برای او این آزادی نیست. آن آزادی واقعی و اساسی نیست. برای ما هم نیست.
زینب موسوی خالق کاراکتر "امپراطور کوزکو" به باور من سرآمد ِ استنداپ‌ کمدی در ایران است. طبق برداشت قدیمی و شخصی‌ام از این شاخه‌ی شوبیزنس، انبوه لحظه‌هایی که کمدین در آن تلاش می‌کند به هر ضرب و زوری از مخاطب خنده بگیرد و تلاشش به دست و پا زدن شباهت می‌یابد، یا بی‌شمار قصه‌ها و قصارگویی‌ها و شوخی‌هایی که برایش متن هرچند حرفه‌ای نوشته شده اما کمدین نتوانسته آنها را از دل برآرد، کمدین را برایم به ناکمدین بدل می‌کند.
زینب موسوی در نقش امپراطور کوزکو حتی یک لحظه از این دست نداشت و همواره بدون مکث و از ته دل می‌گفت، از ته دل حرص می‌خورد و از ته دل دست می‌انداخت. خوب هم دست می‌انداخت.
طنز سیاسی در سال‌های بعد از انقلاب ۵۷ برایم با او به سرفصل تازه‌ای رسید و هنوز ده‌ها جمله و شوخی او که ابراهیم رئیسی، آذری جهرمی، حسن روحانی، جواد ظریف و بالاتر و پایین‌تر از آنها را پایین و بالا می‌کرد و بالا و پایینشان را یکی می‌کرد، در ذهن و بر زبانم مدام جاری می‌شود و خیلی اوقات در گپ‌های شخصی، ادایش را درمی‌آورم و از او یاد می‌کنم.
کاری که در مدت بعد از خروج از بازداشت کرد و بابت ممنوعیت کوزکو، خودش شد، باز طعنه‌ای شدیدتر از این که همچنان کوزکو می‌ماند، در خود داشت.
حکایت فلاکت و حقارت یک رژیم، از این مضحک‌تر نمی‌شود که کاراکتری چون کوزکو را ممنوع و کمدینی چون زینب موسوی را بازداشت کند.
همین خودش به تنهایی نشان می‌دهد که واقعیات امنیتی، قضایی و حکومتی ما کمیک‌تر از هر کمدی ِ نمایشی‌ست.

با آرزوی سلامتی و آزادی زینب موسوی. نه فقط آزادی از زندان؛ بلکه آزادی در آفریدن، اجرا کردن، طنازی و البته زندگی هنری و فردی و اجتماعی. به این معنا، آزادی او آزادی همه‌ی ما و شما خواهد بود.
@amiropouria
#زینب_موسوی
#امپراطور_کوزکو
#استندآپ
#استنداپ_کمدی
#زن_زندگی_آزادی
#طنز
#طنز_سیاسی
#طنز_سیاسی_اجتماعی
#زندان_جمهوري_اسلامي
Amir Pouria
امروز که ۲۸ بهمن است بعد از اتفاقات بزرگ و شجاعانه‌ی ۲۷ بهمن، کجا ایستاده‌ایم؟ از برلین تا تهران، برای ایران @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

این روزها نه تنها از افراد صاحب منصب در نظام، بلکه حتی از کسانی که شوربختانه زمانی باعث پرفروش شدن کتاب‌های مثلاً انتقادی و سیاسی‌ آنها شدیم (مثل اکبر گنجی) خواندیم که سر تعداد شرکت‌کننده‌های راهپیمایی ضد۲۲بهمن در لس‌آنجلس، خودشان و ما را خفه کردند که " ۳۰۰۰ نفر بوده یا ۳۰۰۰۰ یا ۸۰۰۰۰ نفر "!
از هر مسئولی که تا بُن دندان، خود و نهادش را با ابزار تسلیحاتی و تبلیغاتی سرکوب اعتراض‌های مردم، تجهیز کرده، شنیدیم که "اعتراض‌ها تمام شده".
این که در دل و ذهنمان می‌خندیدیم یا حرص می‌خوردیم یا همزمان هر دو، بسته به حرفی که از قول و قلم هر کدامشان در می‌شد، فرق می‌کرد.
اما یک چیز را همه می‌دانستیم که بلاهت دیکتاتوری نمی‌گذارد آنها فهمش کنند: این که انقلاب ۱۴۰۱ علیه انقلاب ۵۷، سر ِ باز ایستادن ندارد. حتی اگر به سال بعد از ۱۴۰۱ بکشد. ساده‌لوحی ِ ژرفی می‌طلبد که کسانی گمان کنند خلوتی ِ کف ِ خیابان، لابد به معنای رضایت دادن مردم به تداوم این حکومت است. همه می‌دانیم که با فرو افتادن تمام پرده‌های بین مردم و حاکمیت اسلامی، هیچ چیز هرگز به پیش از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ برنمی‌گردد. مردم، خشمگین، در فشار و در اوج حالت انزجار و تهوعی نسبت به رژیم‌اند که حتی کلمه‌ی "نارضایتی" برایش زیادی خفیف است.
به این ترتیب، برای ما که می‌بینیم حتی در روزهای سکوت خیابان، صدای فریاد مردم ایران چه طور جهان را از خود می‌آکند و چه قدر هر روز سخت‌تر می‌شود فرد غیرایرانی پیدا کرد که نداند مردم ایران مترصد براندازی حکومت ۴۰ و چندساله‌ی بالای سرشان هستند، ماجرا این گونه نیست که جریان ظاهراً عادی در خیابان‌ها به معنای عادی شدن اوضاع باشد.
اما با این وجود، اتفاق بزرگ ۲۷ شهریور و بازگشت مردم به خیابان‌ها و شعار سر دادن در تهران و رشت و یزد و مشهد و اصفهان و تبریز و جوانرود و مهاباد و بروجرد و اهواز و خرم‌آباد و البته خیلی جاهای دیگر بلوچستان و کردستان که همواره در صف اول شجاعت بوده‌اند، همپای این همه تلاش بیرون از ایران برای اعلام خواسته‌های مردم، ارزش دارد. ارزشی عظیم و برابر با جان ارزشمند مردمی که بعد از تمام خبرهای تلخ اعدام‌ها و بازداشت‌ها، همچنان شجاعت تاریخی خود را در شهرهای مختلف ایران به رخ می‌کشند و به رساندن فریادشان به گوش دنیا توسط ایرانی‌های بیرون، امید و اطمینان دارند.
حالا دیگر به طور عینی می‌شود دید که گاه در یک روز و شب، از برلین تا تهران، همه برای ایران از هر امکان و تریبون و تار صوتی خود برای ادامه‌ی مسیر مبارزه، استفاده می‌کنند.

@amiropouria

#زن_زندگی_آزادی
#انقلاب۱۴۰۱
#انقلاب۵۷
#۲۷بهمن
#برلیناله
Amir Pouria
‌ سه سال پیش در گفتگویی درباره‌ی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامه‌ی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمره‌ی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی می‌دهد که سر…

سه سال پیش در گفتگویی درباره‌ی "سوررئالیسم در سینما" که صادق صبا در برنامه‌ی خود در شبکه ایران اینترنشنال، مرا دعوت کرده بود، بین شوخی و جدی عرض کرده بودم که در زندگی روزمره‌ی مردم ایران ِ تحت ِ حاکميت ِ جمهوری اسلامی هر شب و روز اتفاقاتی روی می‌دهد که سر به سقف بلند سوررئالیسم می‌ساید. برای همین، در ایران در نظر گرفتن سوررئالیسم به عنوان یک مکتب هنری خارج از واقعیات عینی، سخت است.
با خودتان فکر کنید. اگر حتی در امتداد این همه لجنزار دست‌ساز این حکومت، همین چند ماه پیش به ما و شما می‌گفتند ممکن است بازی پلشتی مثل مسموم کردن دختران دانش‌آموز در چندین و چند شهر به راه بیاندازند، کداممان باور می‌کردیم؟ با آن که به درستی معتقدیم "از اینها هیچ چیز بعید نیست"، احتمالا ً در پاسخ به طرح این احتمال می‌گفتیم دیگر با بچه‌های مردم که چنین کاری در این ابعاد نمی‌کنند. می‌گفتیم دیگر توطئه‌های تا این حد سوررئال، امکان‌پذیر نیست.
ولی در نظر آوریم گسترده‌ترین روز این حملات شیمیایی، این مصداق بارز جنایت علیه بشریت درست همزمان شد با انکار باورنکردنی حسین امیرعبدالهیان وزیر خارجه جمهوری اسلامی که توی چشم کریستین امانپور نگاه کرد، لبخندی به چندش‌آوری ِ چلپاسه زد و گفت پلیس در اعتراض‌ها کسی را با گلوله نکشت، کسی بازداشت نشد و زنان در ایران از تمام آزادی‌های "لازم" برخوردارند!
سوررئالیست‌های دهه‌ی ۱۹۲۰ فرانسه هم تاب تحمل این جلوه‌های غریب سوررئالیسم را نداشتند.
@amiropouria

#مسمومیت
#مسمومیت_دانش_آموزان
#سوررئالیسم
#صادق_صبا
#ایران_اینترنشنال
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#کریستین_امانپور
#حسین_امیرعبداللهیان
#وزیر_انکار
#وزیر_خارجه
#دروغ
#آزادی_زنان
Amir Pouria
دو تصویر، چکیده‌ی ۴۴ سال اجبار @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی ویدئوی رقص دختران اکباتانی و ویدئوی اعتراف اجباری آنها را در ادامه بخوانيد👇
این دو تصویر برای من فقط از دو ویدئوی مرتبط، یکی رقص دختران اکباتانی و دیگری اعتراف اجباری همان‌ها تحت فشار حکومت، خبر نمی‌دهد. نشانه‌هایی فراتر و گویاتر در خود دارد که اجبارهای ایرانی این چهار دهه و چند سال را خلاصه می‌کند:

شادابی و سرزندگی تصویر واقعی آدم‌ها و خمودی و شانه‌های افتاده و پشت‌های قوز کرده‌ی تصویر مطلوب نظام جمهوری اسلامی. تا جایی که آدم‌ها از هویت خود، خالی می‌شوند و با پوششی که به جای پوشیدگی، بیشتر "سر در گریبانی" را نمایش می‌دهد، حتی نمی‌شود مطمئن بود که هر کسی، خودش است!

انتخاب زاویه و کادر و رنگ و نور درست ویدئوی خود بچه‌ها در مقابل کیفیت کثافت ویدئوی مأموران و جای ابلهانه‌ای که برای گرفتنش انتخاب کرده‌اند: با لگد کردن چمن‌های فضای سبز محوطه‌ی بلوک و آن برگ‌های بی‌نظم پیشزمینه‌ی کادر. به سیاق همیشگی این نظام: هر چه پلشت‌تر، بهتر.
تصویرسازی خودجوش ویدئوی اول بدون هیچ لوگویی بر روی نسخه‌ی اولیه‌ی آن و حالت فرمایشی و "رسمی" ویدئوی دوم با افتخار حقارت‌بار خبرگزاری‌ها و رسانه‌های داخلی که لوگوی خودشان را برای اعلام مراتب پاچه‌خاری، روی آن می‌گذارند و حتی عرضه ندارند کیفیت و وضوح تصویر را اندکی بالاتر ببرند‌.
سؤال من این است:
حکومتی که تصور می‌کند با انتشار ویدئوی معذرت‌خواهی این بچه‌ها، مسئله را حل و فصل کرده و دیگر کسی رقص آنها را حرکت اعتراضی برداشت نمی‌کند، بهش می‌خورد چند سالش باشد؟ عقل، هوش، شعور، مغز یا دست‌کم طاقت یک موجود چندساله در این حد است؟
این دختران با شایستگی و سنجیدگی، تصویری از زندگی نرمال ساختند و بعد، حاکمیت خواست آنها را به پوشش و رفتاری برگردانَد که به تمام زنان و دختران ِ توی این مرزها تحمیل می‌کند. تصور این سیستم از این که مردم، زنان، دختران یا حتی خود آدم‌های حکومت، ویدئوی دوم باور می‌کنند، نیاز به خامی ِ ِ یک موجود چندساله‌ دارد؟
ایران که بودم، یک بار در وصف جشنواره فیلم فجر نوشتم چهل ساله شده، اما عقل و عملکردش از یک سالگی‌اش هم نارس‌تر است‌.
حالا دیگر مدت‌هاست فهمیده‌ایم که موجودی موسوم به جمهوری اسلامی، اساساً با پدیده‌ای تحت عنوان رشد، میانه‌ای ندارد و مدام حقیرتر، ترسوتر و حتی "ننه، من غریبم"تر می‌شود؛ حتی در مقابل رقص بدون کلام پنج دختر جوان، چنان داغان و دستپاچه می‌شود که از آنها می‌خواهد در ویدئوی عذرخواهی بگویند "به قول قهرمان کشورمون"! یا حتی اضافه کنند "ما هوای اینجا رو دوست داریم"!!
این را دیگر از کجا آوردند که به کلام اجباری این خانم‌های قهرمان، اضافه کنند؟!

@amiropouria

#رقص
#زن_زندگی_آزادی
#دختران_اکباتان
Amir Pouria
کاری که سپیده قلیان کرد، چه معنا و کارکردی دارد؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی کنش عجیب این فعال مدنی به محض آزادی از زندان را در ادامه بخوانید: تصحیح جمله‌ی غلط خمینی👇

در کار سپيده قلیان، چه می‌بینیم؟ کسی که بعد از ۴ سال و ۷ ماه از زندان بیرون می‌آید و در همان دقایق اولیه‌، پیش از آن که لذت استقبال از او در دل و جان خانواده و دوستانش کامل شود، علیه علی خامنه‌ای فریاد برمی‌آورد و شعاری سرمی‌دهد که یک نسبت بینامتنی با شاهنامه فردوسی دارد، چه در سر می‌پروراند؟ آیا می‌شود تصور کرد او احتمال نمی‌داده که خیل نیروهای ضدامنیتی با رفتاری از جنس "به ایمام فحش می‌دی؟" بر سر او و ماشین‌های کاروان استقبال بریزند؟ آیا خانواده‌اش از این رفتار و فریاد او گله‌مندند و حالا که دوباره در بند شده، گل‌ها و جامه‌های رنگ به رنگ این تصاویر را تیره و تار می‌بینند؟ آیا آرزو می‌کنند کاش سپیده چنین نمی‌کرد و چند صباحی یا چند ماهی طعم دوباره‌ی آزادی را می‌چشید و آنها دست‌کم او را در عید نوروز، کنار خود داشتند؟

آدم، آدم است. نمی‌شود انکار کرد که این حس‌ها هم شاید در دل برخی نزدیکان او بوده یا هنوز باشد. اما وقتی بخوانیم که او در طول دستگیری دوباره‌اش فریاد می‌زده که نگرانش نباشند و بگذارند باز به حبس برود، دستپاچگی ِ مأموران ِ تا بن دندان مسلحی که با بیش از ۱۰ ماشین، او را وسط مسیر قم به اراک متوقف کرده‌اند، مضحک‌تر به چشم می‌آید.

ساده‌ترین نتیجه‌ی این کنش، درس بزرگ "تداوم مبارزه‌ی مدنی"ست. این کنشگر مدنی که از ابتدا به دلیل فعالیت برای حقوق انسانی کارگران اعتصابی ِ نیشکر هفت‌تپه‌ی دشت خوزستان محبوس شده بود، حالا که ۶ ماه بعد از شروع گسترده‌ترین اعتراض‌های مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از زندان به دل جامعه‌ی بستر این اعتراض‌ها آمد، در امتداد تمام فعالیت‌های جسورانه‌اش از توی زندان، چنان برق‌آسا با این اعتراض‌ها همسو شد که نظام را بار دیگر به هول و ولا انداخت و واکنش حقارت‌بار دیگری را برای عمال نظام، رقم زد.

آن جمله‌ی تمامیت‌طلبانه و مرگ‌خواهانه‌ی خمینی درباره‌ی پسرک نوجوان طفلکی به اسم حسین فهمیده را هر ایرانی ِ زیسته در هر دوره‌ای از سال‌های بعد از انقلاب ۵۷، به یاد دارد. شکل درست ِ جمله‌ی مثل همیشه غلط ِ او را امروز می‌توان از اعماق وجود در وصف و ستایش سپیده قلیان به کار برد:
رهبر ما دختر جوان بس جسوری‌ست که تنها به فاصله‌ی چند لحظه از آزادی، تداوم مبارزه را به بازگشتن به زندگی عادی - حتی برای چند روز در طول عید نوروز - ترجیح داد‌.
@amiropouria

#سپیده_قلیان
#هفت_تپه
#زن_زندگی_آزادی
#خامنه_ای
#خمینی
#حسین_فهمیده
#شاهنامه
#مبارزه_مدنی
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#فعال_مدنی
#بازداشت_شدگان
#رهبر_من
Amir Pouria
اصل ماجرا این است که "فوتبال ۳۶۰" یک برنامه‌ی اینترنتی بی‌نیاز از مجوز نیست. اصلاً فقط یک برنامه نیست. @amiropouria یادداشت امیر پوریا را در ادامه یخوانید
اصل ماجرا این است که "فوتبال ۳۶۰" یک برنامه‌ی اینترنتی بی‌نیاز از مجوز نیست. اصلاً فقط یک برنامه نیست. یک وبسایت ورزشی در
domain
رسمی و داخلی ایران یعنی
.ir
است، چَنِل یوتوبی، اپلیکیشن و صفحه‌ی رسمی در پلتفرم‌های مختلف دارد‌.

بنابراین بدیهی است که باید با مجوز و تحت نظر "سازمان‌های مربوطه" کار کند. این که دقیقاً از ساترا مجوز می‌‌گیرد، بازبین‌های نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد باید تأییدش کنند یا چی، نه باخبرم و نه فرقی می‌کند. چون نتیجه، همین است که در گفتگوی اخیر عادل فردوسی‌پور با عليرضا جهانبخش - بعد از ۷ ماه پخش نشدن- می‌بینید و می‌شنویم:

از همه چیز با اشاره و به طور غیرمستقیم صحبت می‌شود، به طور مسلم حتی یک بار هم کلماتی مانند "اعتراض"، "تجمع"، "نارضایتی"، "آزادی" یا "آزادی‌خواهی"، "حجاب" یا حتی "پوشش"، "سرکوب"، "خشونت" و هر واژه‌ی خفیف‌تری در آن به کار نمی‌رود و البته سانسورهای خنده‌آوری مثل این که در اسلاید دوم می‌بینید، در آن اتفاق می‌افتد:

اسلاید اول را ببینید. نشان می‌دهد که قرار بوده در اسلاید دوم تصویرهایی از دلداری دادن بازیکنان تیم ملی آمریکا به فوتبالیست‌های ایرانی در پسزمینه نشان داده شود و مجری و مهمان برنامه، آشکارا به آنها نگاه کنند. اما در تدوین یا بهتر است بگویم در مرحله‌ی "نظارت"، تصاویر حذف می‌شوند.
عکس‌هایی که همه دیده‌اند. طرفین گفت‌وگو درباره‌ی آنها با لحن و کلمات ستایش‌آمیز حرف می‌زنند. اما حضرات بس شجاع‌دل، تصور می‌کنند نمایش آنها در برنامه، زیادی‌ است و باعث همدلی با "آمریکایی‌ها" خواهد شد!
این نوع ِ زحمت کشیدن مسئولینی‌ است که در اسلاید اول، خود را لایق پاداش می‌دانند. چه فرقی می‌کند در کدام نهاد دولتی یا حکومتی کار کنند؟ این روشی است که این سیستم بر آن استوار بوده و می‌پندارد با همین الگو خواهد توانست سرجایش بماند.

@amiropouria
#عادل_فردوسی_پور
#علیرضا_جهانبخش
#فوتبال
#فوتبال۳۶۰
#تیم_ملی
#جام_جهانی_قطر
#سانسور
#مجوز
#نظارت
#زن_زندگی_آزادی
#اعتراضات۱۴۰۱
#انقلاب۱۴۰۱
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی کارهایی که در آستانه‌ی سالگرد انقلاب ۱۴۰۱ در پیش دارم @amiropouria متن در ادامه
چیزی که داریم بهش نزدیک می‌شویم، ققط سالروز کشته شدن مهسا/ژینا امینی نیست. سالگرد شروع دوران و عزم و اراده‌ای‌ست که بعد از آن دیگر بین مردم ایران و حکومت ۴۰ و چند ساله‌ی اسلامی، "پرده برافتاد".
در مجموعه‌ای از پست‌ها و مرور پست‌ها در اینجا و ویدئوها در کانال یوتوبی، می‌کوشم به این نگاه کنم که دلیلم برای ادعای برافتادن پرده چیست و جلوه‌هایش در چه چشم‌اندازی آشکار است.
راستش فعلاً و در این مرحله، به این فکرم که اگر می‌خواستیم و می‌توانستیم پژوهشی مکتوب یا مستندی درباره‌ی ریشه‌ی این دو شعار و تعبیر و عبارت کلیدی بسازیم و پی بگیریم که از کِی و کجا و به دست و قلم و زبان چه کسی ابداع شدند، به کجا می‌رسیدیم: یکی خود "زن، زندگی، آزادی"؛ و دیگری همان که به نام و یاد مهسا پیوند خورده است: "نام تو رمز می‌شود".
یک لحظه فکر کنید اینها را نشنیده و نخوانده بودید و الان یکهو با هر دو مواجه می‌شدید. چه قدر غافلگیرکننده بود. چه قدر معلوم بود که عصاره و جوهره‌ی تمام کوشش‌های مردم در این یک سال را نمایندگی می‌کند.
شعارهای انقلاب‌های حقیقی و برآمده از دل و جان مردم، همین طورند. مثل شعارهای سر صف مدرسه‌‌های ماها و نماز جمعه‌ی آنها، کارمند و مزدبگیری برای نوشتنشان وجود ندارد و لازم نیست "وزیر شعار" آنها را سر بدهد و بقیه به زور و بی‌رمق و از سر اجبار یا نیاز، تکرار کنند. از وجود مردم می‌جوشد. انگار هزاران ابداع‌گر دارد. نمی‌شود سرچشمه‌ی اصلی‌اش را پیدا کرد یا به یک نفر و یک لحظه و یک نقطه نسبتش داد.

@amiropouria

#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی #سالگرد_انقلاب_مهسا #شهریور۱۴۰۱ #شهریور۱۴۰۳ #نام_تو_رمز_می_شود #انقلاب۵۷ #چون_پرده_بر_افتد

در آستانه‌ی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه می‌رود و بر سرم می‌کوبد:

از طرفی می‌گویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانه‌ای چون "روسریتو..." می‌خواند، مردم می‌گفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را می‌گرفتند، مردم می‌گفتند یعنی نمی‌دانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، می‌ریزند و می‌برندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکس‌های دستگیری‌اش و نوع حمله‌ی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کرده‌اند) به جای ترس، دندان بر هم می‌فشارد و خشم بر اندوه می‌افزاید و برای هر مقاومت و مبارزه‌ای که از دستش برآید، انگیزه می‌گیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمی‌دهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتاده‌ایم. آگاهی، رو به گسترش است و همین‌ها حاکمیت را متزلزل می‌کند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.

اما از طرف دیگر وقتی می‌بینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينه‌های هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمی‌کند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمی‌کند، به خودم می‌گویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار می‌دهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.

شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقب‌‌اند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزه‌ی مدنی.

چه بی‌هنریِ تباه و مضمحلی‌ست این گونه هنرمندی!

زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او

@amiropouria

#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا به بهانه‌ی زادروز علی کریمی که خود را از یک فوتبالیست محبوب به جایگاه حامی حس و اعتراض هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان، ارتقا داد @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

مدخل ویکی‌پدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشسته‌‌ی ایرانی" آورده. به عنوان‌ فوتبال‌دوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهی‌ست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بین‌المللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانی‌ست که مثلاً می‌خواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سال‌ها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر می‌شود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.

جای گرفتن علی کریمی در رده‌ی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگه‌های آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راه‌اندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامه‌سازی‌های تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالی‌اش (!) به هر وسیله‌ای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادره‌ها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاح‌طلب‌هایی که با توییت‌های "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیت‌اند و متأسفانه بخش‌هایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردی‌اش را برای من بیشتر کرد.

ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانه‌ی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله می‌شود و از من کوچک‌تر است! یک موقعی در یکی از یادداشت‌های فوتبالی‌ام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمی‌کردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافته‌ای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری می‌گذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا می‌کند. اما از لحظه‌ی ابراز، به کنشگری می‌رسد و می‌بینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...

@amiropouria

#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض
Amir Pouria
توماج صالحی: کسی که این روزها به تنهایی نشانه‌ی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که انقلاب ادامه دارد @amiropouria یادداشت کوتاه امیر پوریا را در ادامه بخوانید:

در آن چه بعد از انقلاب "زن زندگی آزادی" تا به حال سپری شده، احساس‌های بی‌شماری را تجربه کرده‌ایم‌. در خیلی زمینه‌ها به درک و شناختی رسیده‌ایم که پیشتر، نداشتيم.
برای من عمیق‌ترین حس، با شناخت آدم‌هایی شکل می‌گیرد که هر آینه غافلگیرکننده‌تر به چشم می‌آیند. بزرگمردی به اسم توماج صالحی در صدر آنهاست. همه‌ی ما بازداشت‌شدگان فراوانی را می‌شناسیم که بعد از آزاد شدن، در زندان بزرگتری که ایران ِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، بر سر قرارهایی که در زندان کوچک‌تر با حکومت و نمايندگانش گذاشته بودند، ماندند. به کسی نمی‌توان ایراد گرفت. اما می‌توان دید و حیرت و تحسین را به هم آمیخت که توماج با ضبط آن ویدئوی مفصل، تمام آن چه در زندان بر او گذشت و تمام آن چه باید بهش امید داشته باشیم را فاش گفت (با خودمان روراست باشیم: چند نفر از ما به محض دیدن ویدئو و لحن محکم حرف‌هایش تصور کردیم از ایران بیرون زده؟ یعنی فاش‌گویی‌اش تا این اندازه بی‌پروا و شجاعانه بود) و آن را منتشر و صاف توی چشم خون‌افتاده‌ی مریض‌احوال حکومت، فرو کرد. این بار او را غیررسمی و بی‌شک بی‌رحمانه‌تر از یک سال پیش گرفته‌اند. همه می‌دانیم بغض و کینه‌ای که از او دارند را در این نوبت بازداشت، چه عقده‌مندانه بر سرش فرو خواهند ریخت اما این کارشان برای ما و شما، غصه به بار نمی‌آورد. زانوی غم بغل گرفتن و در سکوت به انتظار نشستن ندارد. چون به این نقطه رساندنشان، عزم جزم خود توماج بوده. کسی که این روزها به تنهایی نشانه‌ی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که: انقلاب ادامه دارد

#توماج_صالحی #توماج #خاری_در_چشم_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #زندان_های_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #اعتراض_معلمان #حقوق_معلمان

@amiropouria
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی عملکرد رسانه‌های داخلی درباره‌ی حضور فیلم تازه‌ی کسی که ممنوع‌الکار و پیشتر، در زندان بوده در بخش مسابقه‌ی فستیوال کن: همدستی با شر را در فیلم قبلی محمد رسول‌اف ببینید @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

هفتاد و هفتمین فستیوال کن امروز حدود یک هفته بعد از فهرست اولیه‌ی مسابقه‌ی اصلی خود، با اعلام حضور فیلم تازه‌ی محمد رسول‌اف فیلمساز "ممنوع‌الکار"شده توسط جمهوری اسلامی و بازداشت‌شده در دوره‌های مختلف، این فهرست را تکمیل کرد. اما رسانه‌های داخلی، اخبار سینمایی را در اِشغال جنگ زرگری بین یک مدیر فلان مؤسسه‌ی حکومتی و سینماگران طرف قراردادش گرفته‌اند؛ که مثلاً از حرف او داغ کرده‌اند و خطاب به نماوا، آوای "نوموخوام" و "قهر، قهر، تا روز قیامت!" سر داده‌اند.
آیا واقعاً می‌شود تصور کرد آنها قدرت تشخیص آن چه به واقع باید به گوش و چشم مردم آکنده از خشم و نارضایتی برسد را ندارند؟ یعنی مجموعه‌هایی که دو طرفش همچنان تحت مجوزهای این وزارت ارشاد و این دولت در این دوران، محصولات متقاضی مجوز رسمی تولید می‌کنند، که در آنها هنوز حجاب زنان در خانه در رأس تصاویر دروغین جامعه‌ی کنونی قرار می‌گیرد، در دنیای سینما و اتفاقات سینمایی، اهمیتی دارند؟ گیرم که یکیشان به دیگری بگوید بد، بد، بد! و آن یکی در جواب بگوید باشه بابا تو خوبی!
من تصور نمی‌کنم این رسانه‌ها و افراد، تشخیص ندهند که فیلم ساختن ِ کسی که همواره صدای مردم معترض و ستمدیده‌ی دورانش بوده و حدود ۱۵ سال است حکومت توتالیتر ایدئولوژیک، نه‌تنها حق کار و خلق، بلکه گاه حتی حق زیست شهروندی و خروج از کشور را از او سلب کرده، مهمتر از بازی‌های لفظی سخیف سینماگرانِ هنوز لَنگ ِ مجوز است. بلکه "مأموریت"شان ناديده گرفتن خبر بسیار مهم ِ فیلم ساختن ِ او و حتی بی‌توجهی به خبر راه پیدا کردنِ فیلمش به بخش مسابقه‌ی فستیوال کن ۲۰۲۴ است. نوعی همدستی با خواست ارشاد!
همین چندی پیش که درباره‌ی فیلم رعب‌آور و درخشان "منطقه‌ی تحت حفاظت" ساخته‌ی جاناتان گلِیزر، یک ویدئوی تحلیلی کار کردم، بدون در افتادن به بحث سخیف تأثيرپذیری و غیره، به نسبت میان آن و اپیزود اول "شیطان وجود ندارد" رسول‌اف پرداختم. فیلم گلیزر نشان می‌دهد که تکان‌دهندگی مفهوم "همدستی با شر" و حاکمیت آن در اپیزود اول فیلم رسول‌اف، آن را به یک جور فیلم/مفهوم کلیدی و "مادر" بدل می‌کند که تولیدش در ایران، سرزمینی که این همه همکاری ندانسته با حاکمیت شر، حکومتش را و از جمله وزارت ارشاد ضدفرهنگش را سرپا نگه داشته، بسیار درست و به‌جا بود.

اینهاست که باعث می‌شود کنجاوی‌ من برای دیدن تصویر "انسان ِ ایرانی" و "ایرانی ِ انسان" در فیلم "دانه‌ی انجیر مقدس" رسول‌اف، همپای مهمترین فیلمسازان حاضر در کن امسال باشد.

@amiropouria

#محمد_رسول_اف #زن_زندگی_آزادی #فستیوال_کن #جشنواره_کن
Amir Pouria
‌ بر آن چه که فکر می‌کنیم همه می‌دانند، دوباره مکث کنیم: توماج بر اساس قانون خود جمهوری اسلامی که نمی‌شود کسی را بیش از یک سال در "بازداشت موقت" نگه داشت، آزاد شده بود. ویدئویی منتشر کرد که بخش‌های مهم آن را اینجا می‌بینید. به محض وایرال شدن این ویدئو دوباره…
این حکم مطلقاً غیرقانونی و برخاسته از حقارت و بلاهت نظام و حتی خود دستگیری دوباره‌ی او، به آن چه در این ویدئو گفت برمی‌گردد. دوباره و صدباره ببینیم مگر چه گفت؟

یک. از شکنجه‌ شدنش حرف زد. اگر سیستم مدعی‌ست او را شکنجه نکرده، چرا در روز دستگیری‌اش بریده‌ای از ویدئوی او در حالت نشسته زیر دست مأموران،‌ منتشر کرد؟ و چطور افشاگری در این مورد، آن قدر برایش سنگین بود که دوباره زندانی‌اش کرد؟!  مگر می‌شود برای اثبات شکنجه نشدن کسی، او را به زندان و سپس اعدام، محکوم کرد؟ چه میزان سوررئالیسم غیرقابل‌باور را باید در وقایع جاری این سرزمین، تاب آورد؟

دو. از تمسخر قانون توسط بازجوهایش گفت و افزود خودشان را فراتر از هر قانونی می‌دانستند. اگر این حرف به حضرات و حشرات قوه‌ی قضاییه برخورده، چطور نمی‌فهمند که با اقدام فراقانونی دوباره علیه توماج، حرف او را قوی‌تر اثبات می‌کنند؟

سه. آرزوی ایران آزاد را مطرح کرد و مژده داد که پایان این حکومت نزدیک است. این را که صد برابر عمیق‌تر و محکم‌تر با کلامی سرشار از شجاعت و تنوع تعابیر، در رپ‌خوانی‌هایش آورده بود.

هر طور نگاه کنیم، برخورد با او بعد از این ویدئو تنها معنایش می‌توان این باشد که تصور می‌کردند فشارها بر او، باعث سکوت و مدارایش بعد از آزادی خواهد شد ولی توماج، ساکت‌بشو نبود. مثل بسیاری از ما و شما نبود. "ولش بذار زندگیمونو بکنیم" را برنتابید.

به این دلایل است که حکم توماج فقط علیه او نیست. علیه مفهوم آزادی‌خواهی، مطالبه‌گری و پایمردی‌ست. نباید این را تحمل و نظاره کرد.
@amiropuria

#توماج #توماج_صالحی #توماج_صالحی_را_آزاد_کنید #زندان_های_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #انقلاب۱۴۰۱ #جمهوری_اسلامی #جمهوری_اعدام