جمالِ خیال
288 subscribers
584 photos
126 videos
104 files
205 links
🖋 علوم اسلامی | تاریخ | نقد



🆔 @jamalekhial
Download Telegram
💐🍃💐🍃💐🍃💐
🌹
🌷
🌹
ﺑﺠﺰ ﻟﺐ ﺗﻮ ﮐﺰ اﻭ، ﮔﻔﺖِ ﺷﮑّﺮﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ
ﮐﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﻟﻌﻞ ﮐﺰ اﻭ ﺟﻮﯼ ﺍﻧﮕﺒﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ؟

ﻋﺠﺐ ﺯ ﺳﺎﺩﮔﯽِ ﺳﺮﻭ ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ
ﮐﻪ ﭘﻴﺶ ﻗﺎﻣﺖ ﻣﻮﺯﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﻗﺪ ﺗﻮ ﺳﺮﻭ ﺑﻮﺩ، ﻃﺮّﻩٔ ﺗﻮ ﻣﺸﮏ، ﺍﮔﺮ
ﺯ ﺳﺮﻭ، ﻣﺎﻩ ﺑﺮﻭﻳﺪ، ﺯ ﻣﺸﮏ، ﭼﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﯼ، ﭼﻮ ﺗﻮ ﻏﻠﻤﺎﻧﯽ
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺣﻮﺭ ﻋﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺯ ﻫﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﮐﻪ ﻓﺘﺪ ﻋﮑﺲ ﻋﺎﺭﺽ ﺗﻮ ﺑﺮ اﻭ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﻳﺎﺳﻤﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﺪﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﮐﺎﻭ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ
ﮐﻪ ﮔﻮﻫﺮﯼ ﭼﻮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺎﻥِ ﻣﺎﺀ ﻭ ﻃﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﭼﻪ ﻗﺮﻧﻬﺎ ﮔﺬﺭﺩ ﺗﺎ ﻗِﺮﺍﻥِ ﺯﻫﺮﻩ ﻭ ﻣﺎﻩ
ﺍﺛﺮ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺑﯽ ﻗﺮﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺯ ﺭﺷﮏ ﻧﺎﺯﮐﯽ ﻭ ﻧﻮﺑﻬﺎﺭ ﻃﻠﻌﺖ ﺗﻮ
ﻃﺮﺍﻭﺕ ﻭ ﻃﺮﺏ ﺍﺯ ﻃﺒﻊ ﻓﺮﻭﺩﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻧﯽ ﮐﻠﮑﻢ ﮐﻪ ﺭﺷﮏ ﻧﻴﺸﮑﺮ اﺳﺖ
ﺑﻪ ﻭﺻﻒ ﻟﻌﻞ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺷﮑّﺮﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﺪﺍﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻃﺒﻊ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺷﮏ ﺑﺮﻡ
ﮐﺰﺍﻥ ﺳﻔﻴﻨﻪ ﭼﺴﺎﻥ ﮔﻮﻫﺮﯼ ﭼﻨﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺳﺰﺩ ﮐﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮﻡ ﭘﻴﺶ ﻃﺒﻊ #ﻗﺎﺁﻧﯽ
ﮐﺰ او ﻧﻬﻔﺘﻪ ﻫﻤﯽ ﻣﺪﺡ ﺷﺎﻩ ﺩﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﮔﺮ ﮐﻨﺪﺵ ﻣﺪﺡ، ﻃﻔﻞِ ﺍﺑﺠﺪﺧﻮﺍﻥ
ﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﻧﮓ ﺁﻓﺮﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺷﻬﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﺗﻢ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﭼﻮ ﺩﺭ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﻧﮕﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﻳﻦ چو ﻧﺸﻴﻨﺪ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﮕﺮ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﻴﺸﻪ ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺯﻳﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺷﻬﺎ! ﺩﻭﺑﻴﻨﯽِ ﺫﺍﺕِ تو ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍﯼ
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻳﺪﻩ، ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩٔ ﺩﻭﺑﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺮﺽ ﺳﺨﺎ، ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﮔﻨﺞ ﮔﻬﺮ
ﺯ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺷﺎﻩ ﺭﺍﺳﺘﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻮﺝ، ﺯ ﺭﺷﮏِ ﮐﻒِ ﺗﻮ، ﺑﺤﺮ ﻣﺤﻴﻂ
ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻣﺶ ﺍﺯ ﺟﺒﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﺯﻡ ﺗﻮ ﻫﺮ ﺧﻮﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺩﺭ ﺯﻫﺪﺍﻥ
ﺯ ﺑﻴﻢ ﺧﺸﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺮ ﺟﻨﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺷﻮﺭﺵ ﺭﺯﻡ ﺗﻮ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻏﻮﻏﺎﻳﯽ
ﮐﺰ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﻭﺯ ﻭﺍﭘﺴﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ،

ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻤﺘﺮ
ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸّﻪای ﻃﻨﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺗﺮﺍ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻔﺲ
ﺯ ﺳﻴﻨﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﺮﺁﻳﺪ ﺯ ﺩﻝ ﺍﻧﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺗﻮ ﺁﻥ ﺷﻬﯽ ﮐﻪ ﮔﺪﺍﻳﺎﻥ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺗﺮﺍ
ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﮔﻮﻫﺮ ﺯ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﺷﻬﺎ! ﺛﻨﺎﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣَﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﻪ ﺧﻠﻖ
ﮐﻪ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺷﺮﻣﮕﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﮏ ﻧﻈﺮ ﻟﻄﻒ ﺑﯽ ﻧﻴﺎﺯﺵ ﮐﻦ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﻳﻘﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ

ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﻘﺎ ﺑﺎﺩ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ تو رﺍ
ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﻫﺮ ﺁﻧْﺶ ﺻﺪ ﺳﻨﻴﻦ ﺧﻴﺰﺩ



#قاآنی_شیرازی #شعر_آئینی
#قصیده #فضائل #یاعلی
🌹
🌷
🌹
🌺
🌹@jamalekhial
🌷🌹🌺🌹🌷🌹🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃
🍃

امام اوست...




قسم به خالقِ بيچون و صدرِ بدرِ اَنام
که بعدِ سيّدِ کونين، حیدر است امام


امام اوست، به حکم خدا و قولِ رسول
که مستحقّ امامت بُوَد، به نصّ کلام


امام اوست، که قائم بُوَد به حجّتِ خويش
چراغِ عاريت از ديگری نگيرد وام


امام اوست که بخشيد سر، به روزِ مصاف
بدان اميد، که بيگانه را برآيد کام


امام اوست که قرصِ خور از اشارت او
به جای فرضِ پسین بازگشت از رهِ شام


امام اوست که انگشتری به سائل داد
نهاد مُهرِ رضا بر لب و نخورد طعام


امام اوست، که داند رموزِ منطق طير
نه آنکه رهزن مردم شود، به دانه و دام


امام اوست، که دست بريده کرد دُرست
نه آنکه کرد، به صد حيله وصله بر اندام


امام اوست، که خلقِ جهان غلامِ وی‌اند
نه آنکه از هوس افتد، به زير بار غلام


تو ايکه اهل حسد را امام می‌دانی
گشای چشم بصيرت، اگر نه‌ای سرسام


کدام از آن دو سه در حلّ مشکلاتِ یکی
به علم و فضل و هنر داد خصم را الزام؟


کدام از آن دو سه بيگانه، در طريقِ صواب
نهاده‌اند به انصاف و آشنائی گام؟


کدام از آن دو سه یک روز در مصاف و نبرد
به قصدِ دشمن دین، برفروخت برقِ حسام؟


من آن امام نخواهم، که بهرِ باغ فدک
کُند ز حرص، به فرزند مصطفی اِبرام


من آن امام نخواهم، که آتش افروزد
بر آستانۀ کهفِ انام و صدرِ کرام


حديثِ عایشه بگذار و، بیعتِ اجماع
چه اعتبار به قول زن و تعصّب عام؟!


خسی اگر بگُزينند، ناکسان از جهل
مطيع او نتوان شد، به اعتقادِ عوام


ميانۀ حق و باطل، چگونه فرق کند؟
مقلّدی که نداند، حلال را ز حرام


چه خيزد از دو سه نااهل، در علفزاری؟
يکی گسسته مهار و يکی فکنده لجام


اسير چاه طبيعت، کجا خبر دارد؟
که مُبطلات کدام است و واجبات کدام


در آن زمان که خلافت به دستِ ايشان بود
مدار کار شريعت نداشت هیچ نظام


دو روزه مهلتِ ايّامِ این سيه‌بختان
ز اقتضای زمان بود و، گردِش ايّام


هزار شُکر، که این اعتبارِ بی‌بنياد
چو عمرِ کوتهِ دون همّتان، نداشت دوام


زند معاويه در آتشِ جهنّم سر
چو ذوالفقارِ علی، سر برآورَد ز نيام


به مبدعی که مُسمّا به اسم الله است
به نورِ معرفتِ ذوالجلال و الاکرام


به گوهرِ صدفِ کائنات، يعنی دل
به انبيای کرام و به اوليای عظام


که در حريم دلم داشت بامداد ازل
فروغِ روشنیِ مهرِ اهل بيت، مقام

#فغانی از ازل آورده، مِهر حيدر و آل
به خود نساخته از بهر التفاتِ عوام


سفينۀ دلم از مدح شاه، پُر گهر است
گواهِ حال، بدين علم، عالمِ عَلاّم


به طوفِ کعبۀ اسلام، تا چو اهل صفا
کبوتران حريم حرم، کنند مقام،


شکسته باد دلِ خارجی چو طرّۀ دال
خمیده باد قدِ ناصبی چو حلقۀ لام




#بابافغانی_شیرازی #شعر_آئینی
#قصیده #فضائل #یاعلی
#مطاعن #تبری #سقیفه
🍃
🍃
🍃
🍃🍃
🍃🍃🍃 @jamalekhial
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃
🍃


ای استوار از تو اساسِ پیمبری
کز انس و جان به رتبۀ ایمان فراتری


شیخ الأباطحیّ و ز تشریفِ نسبتت
ز اقطارِ ارض، خاصۀ بطحاست سروری


تو کعبۀ امید جهانی، کز اعتبار
زینت‌فزای رکن و مقام و مشاعری


سرحلقۀ مِهان جهان آل هاشم‌اند
واندر چنین عشیره تو سالار و مِهتری


از گوهر تو دُرجِ امامت پدید شد
هرگز که دیده در دو جهان چون تو گوهری؟


خورشید را نه خسرویِ آسمان رسد
گر تو دریغ داری از او فیضِ چاکری


یکتا دُرِ محیط نبوّت چو شد یتیم
جز تو، که بهر او پدری کرد و مادری؟


عکسی ز جود و خُلق تو گر بر زمین فتد
احجار، کوثری کند و خاک، عنبری


با ریزشِ سحابِ نوالِ جزیل تو
بحر محیط را نرسد لاف همسری


از رشتۀ عطایت اگر نسبتی کند
حین را رسد درازی دهر، از مُعمَّری


آصف که نوبت «أنا آتیک» زد همی
با قدرت تو، داده صلای مقصّری


آنی که با غلام تو گفته‌است آسمان:
فرْضٌ عَلَیَّ حُکمُکَ ما شئتَ فَـأمُرِ


از پیش روی سطوتِ زَجرت، قضای حتم
بگریزد آنچنان که سواری ز لشکری


شیر سپهر با تو برآید به اقتدار
آید اگر به دهر، ز روبه، غضنفری


از فِطنت تو در فلک افتاد هفت شکل
شد چرخ را حواله بر ایشان، مدبّری


رؤیا اگر ز دقّتِ فکر تو برخورَد
از هرچه پیشه، صعب‌تر آید معبّری


آنجا که از خجسته مقالت، مقالت است
کس دم نیارَدی زدن از صدقِ بوذری


نام تو روز معرکه گر حرز جان کند
درماندۀ پیاده به فال مظفّری،


از دولتِ امانِ تو، در عرصۀ مصاف
پیکانش اِسپَری کند و، تیغ، مِغفَری


لعنت بر آن فریق که پنهان و آشکار
بر خیره می‌دهندت نسبت به کافری


گر کافری تو، از تو چرا زاد اصل دین؟!
حاشا که این خطیئه کند عدلِ داوری!


آن بادۀ طهور کز او نشئه‌ایست عقل
جام جهان‌نماست که یارَدْش ساغری


کی در سفاله عذب مصفّا کند لبیب؟
یا در زباله کی گهر افکنده جوهری؟


نفرین بر آن گروه که گفتند: روز حشر
با اهل کفر و شرک، معذّب در آذری


پور تو خود قسیم بهشت و جهنّم است
وآنگه تو ره به جنّت اعلی نمی‌بری؟!


غوغای خصم، پرده نگردد شها تو را
بر چهرۀ کمال، که خورشیدِ انوری


عزّت خدای راست، وز آن هرکه را دهد
نتوان از او سِتاد به نیروی کشوری


لونی که کلک صنع نگارد به لاله بَر
دریای هفتگانه نیاردْش گازُری


کلکم سواد چشم سخندانی است لیک
نک روسیاه مانده ز تشویرِ قاصری


هر منقبت که گفتم، گویی نگفته‌ام
کز پایۀ مدارج الفاظ، برتری


جز آن سخن که گفته به مَدحت شود، کجاست
حرفی که از کُرور نیابد تکثّری؟


شاها فقیر درگه خود را چنین مَهِل
کز دهر، جور بیند و از خلق، بدسری


زآنسان بپرورش که کند نظم دلکشش
هر بزم را چو شاهد گلچهره زیوری


تا در میان نای و نفس باشد ائتلاف
تا در میان کام و زبان است هَمبری


خصم تو را زبان و نفس در دهان و نای
این ثابت آذری کند، آن دائم اخگری



#شعر_آئینی #قصیده
#فضائل #حضرت_ابوطالب
🍃
🍃
🍃
🍃🍃
🍃🍃🍃 @jamalekhial
عملوا الصّالحات..
🔹
🔹



ای ز رخت تافته نور یقین
یافته مقصد به تو، رهپوی دین

تاجِ شهی بر سرت از کردگار
سَروری‌ات تاج سرِ مؤمنین

داده خدات آگهی از «کلّ شیء»
شاهد من: نصّ «إمامٍ مبین»

کاشف اسرار ازل، قول توست
کآمده هر مبهم از او، مُستبین

آیتی از منزلتت طا و ها
شمّه‌ای از منقبتت یا و سین

راه جدایی ز تو بئس المصیر
روح تولای تو نعم القرین

صفحۀ رخسار تو امّ الکتاب
رشتۀ گیسوی تو حبل المتین

مجلس تو مکتب تلقین وحی
طفلِ سَبَق‌خوان تو روح الامین

در خم نطق تو بلاغت نهان
با دم تیغ تو هلاکت قرین

قصرِ معانی به بیانت مَشید
حصنِ معالی ز فِعالت حصین

چرخ چنان مضطرب از هیبتت
کز عسسان است مُراقب، ظنین

کهف امانِ دوجهان کیست؟ تو
بارگهت ملتجأ الهاربین

هفت فلک در قدمت پایمال
پایۀ درگاه تو عرش برین

آیت لاریبِ هدایت تویی
مهتدی از معرفتت، متّقین

🔹

جلوۀ رخسار تو بود از جهان
مقصد اقصای جهان‌آفرین

از تو زوال نقم، ابطالِ کفر
وز تو تمام نعم، #اکمال_دین

منبعث آمد ز کفت بحر و کان
مؤتلف آمد ز دمت ماء و طین

عزم تو و حزم تو را تابع است
گردش افلاک و ثبات زمین

کرده مدوّن رقمِ کلک تو
دفتر ایّام و شهور و سنین

محترم آمد ز تو بیت الحرام
نیست مکان را شرف الاّ مکین

خود نه همین امّت خاتم به تو
ممتحَن آمد، کاممِ اوّلین!

ناصیه بر طاق فلک ساید آنک
داغ تواش داده طراز جبین

بی مدد نور تو از تیه شک
عقلْ عَلَم کی زند اندر یقین؟

خالق نیران و جنان، در کتاب
چون صفتِ مهرِ تو می‌کرد و کین،

آیت آن شد «عملوا الصّالحات»
حجّت این گشت «عذابٌ مُهین»

هرچه خدا راست خزائن به دهر
أنت علی ذاک مکیناً امین

🔹

گر ز تو شد بیش به طول زمان
دولتِ بی‌قیمتِ خصم لعین،

بس عجبی نی، که در آیات حمد
نیست به مد همچو «ولاالضالّین»

منقبتت گفته بسی این و آن
قدرِ تو فوقِ صفتِ آن و این

لُـذْتُ إلی بابِک مُستنجداً
أسئلک العونَ و نِعْم المعین

رحمتی! ای رحمت پروردگار
عاجزم و مضطرم و مستکین

ایکه قضا در همه کار از نخست
بنده‌صفت حکم تو را شد رهین

منصب مدحتگری از بنده‌ات
وا مَسِتان تا نفس واپسین
🔹🔹


#رحیق_تهرانی #شعر_آئینی
#قصیده #فضائل #تبری #یاعلی
@jamalekhial
#یاعلی




ای زیردستِ دستِ نوالت هزار دست
وی دستگیرِ هر که شد او را ز کار دست


مبعوث شد نهان به رسالت چو مصطفی
دادى به دست او تو نخست آشکار دست


فخر بشر، رسول خدا، ختم انبیا
روز #غدیر کرد تو را در کنار دست


بردت چو بر فراز سر و کرد جانشین
دادت به حکم حق، به صغار و کبار دست


نیک و بدِ صحابه، یکایک به بیعتت
دادند بی سخن ز یمین و یسار دست


بررُست چون ز نخلِ خلافت، گُلِ خلاف
آراست این به گُل سر و زد آن به خار دست


بر پای آنکه پای به دوشش گذاشتی
کردت گهِ شکستن بت، زر نثار دست


بر دوش او، چو پای نهادی، غریب نیست
گردد گرت به دامن عرش استوار دست


چون خواست فتح قلعهٔ خیبر، رسول و داد
جمعیت سپاه به پای حصار دست


کردی ز قلعه قلع، به یک دستِ درگشا
آن در کش از گرانی، بستی هزار دست


از کبر نیست، دست نزد گر به دامنت
بر پشت بسته خصمِ تو را روزگار دست

▫️▫️▫️


#آذر_بیگدلی #شعر_آئینی
#قصیده #فضائل
تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدف است
گوهرِ بحرِ سخن، مدحت شاه نجف است


والیِ ملک عرب، سرور اشراف قریش
آنکه تشریفِ قدومش دو جهان را شرف است


شمع جمع است چو در گوشۀ محراب دعاست
آفتابی‌است فروزنده چو در پیش صف است


«کن‌فکان»امر و قضاحکم و «یدالله»خطاب
آسمان‌رفعت و دریادل و خورشیدکف است


سامعِ مدح علی باش، نه افسانۀ غیر
صدفِ گوهر شهوار نه جای خزف است


نقدِ عمری که نه در طاعت او صرف شود
گر بود زندگیِ خضر، سراسر تلف است


هرکه گردن کشد از بندگیِ آل علی
فی المثل گر پسر نوح بود، ناخلف است


ای سرافراز که از گرمی روز عرصات
خلق را سایۀ الطاف عمیمت کنف است


حاصل بحر ازل، گوهر یکدانۀ توست
صورت انجم و اَشکالِ فلک، جوش و کف است


قرص خاور، صدف گوهر اسرارِ علی است
روشن آن گوهر شهوار که اینش صدف است


علمِ او، نورِ شناساییِ خورشیدِ بقاست
سرّ او آینۀ "لوکشف" و "من عرف" است


نشود منبسط از بوی علی گلشن او
حَیَوانی که دلش بستۀ آب و علف است


گر خسی را به ریاست بگزینند خسان
نتوان در ره او رفت که قول سلف است!


فارغ از موت و حیاتم به تمنای علی
نی ز موتم حذر و نی ز حیاتم شعف است


ذکر تسبیح تو مقبول بود وقت رکوع
از کمان تیر دعای تو روان بر هدف است


بر تو از احمد مختار، صلات است و سلام
بر تو از مبدأ فیاض، درود و تحف است


قصر اقبالِ تو جاییست که از رفعت و قدر
لمعۀ شمس و قمر پرتو نور غُرَف است

🔸🔸🔸


#بابافغانی_شیرازی #شعر_آئینی
#قصیده #فضائل #یاعلی
#تبری #سقیفه
@jamalekhial
دست بر دامانِ #رحمت_واسعه

🔹
🔸
🔹


در این ماه رحمت که توّابها
مقیمند در کنج محرابها


ز فُلک نجات الهی همی
نشانی بجویند غرقابها


به وقت سحر، اشک شور، آه تلخ
گرفته‌ است جای شکرخوابها


تضرّع کنانند و «یارب»زنان
همه طفلها، شیخها، شابها


سرشک ندامت ز چشمان خلق
روان است مانند میزابها


دلا، گویمت چیست راه نجات
که آرامی از این تب و تابها؟


بده دستِ خواهش به آنانکه تیز
رهانندت از کام گردابها🔻


🍃به شاهی که لب تشنه جان داد و بود
ز مهریّۀ مادرش، آبها


🍃به آن تشنه ساقی که فردا برند
به لب خشکی‌اش غبطه، سیرابها


🍃به آن شبه احمد که افکنده‌اند
ز ابروی او، طرحِ محرابها


🍃به طفلی که از بوسۀ نوک تیر
فرو شد به خوابی نه چون خوابها


🍃به اصحاب پاکی که مانندشان
نبوده است هرگز در اصحابها


به تکریمِ اینان پذیرد خدای
پذیرد اگر عذر توّابها


به کویش گر این‌ سان روی، سر نهند
به پایت چو درگاه، بوّابها


تو را باب غفران، حسین است و بس
مزن حلقه بیهوده بر بابها


که گویند «ابی الله ان یجری الـ
امورات الا بأسبابها»




🌺🌺ماه رمضانتان حسینی🌺🌺


#شعر_آئینی #قصیده #فقیر_تهرانی
#رمضان #یاحسین
@jamalekhial
ای به جلالت ز آفرینش برتر
ذات تو تنها به هرچه هست برابر

زادهٔ خیرالوری رسول مکرم
بضعهٔ خیرالنسا بتول مطهر

از تو تسلی گرفته خاطر گیتی
وز تو تجلی نموده ایزد داور

عالم جانی و عالم دو جهانی
اخت رضایی و دخت موسی جعفر

فاطمه‌ات نام و از سلالهٔ زهرا
کز رخ او شرم داشت زهرهٔ ازهر

ای تو به حوا ز افتخار مقدم
لیک ز حوا به روزگار موخر

تاج وی‌استی و از نتاج وی‌استی
وین نه محال است نزد مرد هنرور

شمس ‌که او را عروس عالم خوانند
به بود از خاوران ‌که هستش مادر

سیم به از سنگ‌ هست و خیزد از سنگ
لاله به از اغبر است و روید ز اغبر

تا که ترا نافریده بود خداوند
شاهد هستی نداشت زینت و زیور

بهر وجود تو کرد خلقت‌ گیتی
کز پی روح است آفرینش پیکر

دانه نکارند جز که از پی میوه
حقه نسازند جزکه از پی‌ گوهر

علت ایجاد اگر عفاف تو بودی
نقش جهان نامدی به چشم، مصور

عصمتت ار پیش چرخ پرده کشیدی
بر به زمین نامدی قضای مقدر

عمر تو چون لفظ کاف و نون مشیت
کم بُد و زو زاد هرچه زاد سراسر

هست ز یک نور پاک ایزد ذوالمن
ذ‌ات تو و حیدر و بتول و پیمبر

گر ز یکی شمع صد چراغ فروزند
نور نخستین بود که ‌گشته مکرر

تا تو به خاک سیاه رخ بنهفتی
هیچکس این حرف را نکردی باور

کز در قدرت خدای، هر دو جهان را
جای دهد در دو گَز زمین مقعر

چرخ شنیدم ‌که خاک در برگیرد
خاک ندیدم که چرخ گیرد در بر

بس کن قاآنیا ثنای ‌کسی را
کش ملک‌العرش مادح است و ثناگر

▫️▫️▫️


#قاآنی_شیرازی #شعر_آئینی #قصیده
#فضائل #حضرت_معصومه
http://Telegram.me/jamalekhial
مادرِ هستی




تنها نه شور در دل شیداست
شب نیز چشم در رهِ فرداست

در هرچه می‌کنم نظر امشب
چون قلبِ طور، غرق تجلاست

خیز و بگوی بر همه تبریک
فصل سرور اهل تولاّست

در جان ذرّه ذرّۀ هستی
شور و نشاط و غلغه برپاست

این روح‌بخش زمزمه کآید
آوای اهل عالم بالاست

غوغای خلقِ این کرۀ خاک
صد یک بود از آنچه در آنجاست

نور جمال حق متصاعد
از ساحت ثری به ثریاست

"یا لیتنی تراب" شنیدم
فریادِ رشکِ گنبد خضراست!

این رونق از کجاست زمین را
کاو اسفل است و غیرتِ اعلاست؟!

آری چه پایه برتر از این کاو
میلادگاهِ حضرت زهراست؟

آن روحِ بندگی که سجودش
فخر خدای حیّ تعالاست

در وصف و درکِ ذات و صفاتش
منطق زبون و عاقله دَرْواست

از هرچه جز جمال، منزّه
وز هرچه جز کمال، مبرّاست

بی التفاتِ او همه هیچ است
گر دستِ موسی و دمِ عیساست

گر او نبُد، نبود پیمبر
«لولاک» را خود از پی، «لولا»ست

شویش امیر عالم و، این تاج
الحق به فرقِ فاطمه زیباست

گر گویمت که مادرِ هستی‌است
هرگز گمان مدار که بیجاست

هستی خلاصه گشته در احمد
وین دختِ پاک، امّ ابیهاست



ای مظهر خدا که خدا را
طلعت ز طلعت تو هویداست

در هرچه خلق کرده خداوند
حُکمت روان چو روح در اعضاست

آن حرفِ «لا» که نفیِ صریح است
از همّت تواش ز پی، «الاّ»ست

غیر از تو در تمام عوالم
انسیه کس شنیده که حوراست؟

دریا به پیش جود تو، قطره
قطره ز یمن فضل تو، دریاست

ماه دوهفته تا که برآمد
بار دگر ز شرم رخت کاست

دادار را تو آینه‌داری
تصویر، جز در آینه پیداست؟

پای، آنکه سود بر سر گردون
در محضر تو راست بپا خاست

اوج عروجِ احمد اگرچند
تا ذروۀ «دنی فتدلاّ»ست

اندر زمینْش پایه فزون است
آن دم که در سرای تواش جاست

فردا که روز حکم و حساب است
فردا که روز وحشت و بلواست

بر دست و دامنِ تو رسل را
چشم امید و دست تمنّاست

ایمن ز نار نیست جز آنکس
کاو را به ظلّ لطف تو مأواست


چونت ثنا کنم؟ که ثنایت
بیرون ز حدّ و برتر از احصاست

در شأن توست آیۀ تطهیر
لیک از تو‌ خصم بیّنه می‌خواست


از بعد قرن‌ها، دل پاکان
غمگین از آن حدیث غم‌افزاست

تا روز حشر، سوز کلامت
در ژرفنای حنجرۀ ماست

خود قلب ماست قبر تو، زآن رو
آماج تیر کینۀ اعداست

«مهدی که باد جان به فدایش»
گریان به ماتمت تک و تنهاست

تا دست #انتقام برآرد
چشم‌انتظارِ او همه دنیاست


@jamalekhial

#شعر_آئینی #قصیده #رحیق
#فضائل #میلاد_کوثر #یازهرا
ای ماهِ چارده چه بلند است جای تو
گویی نشسته هفت فلک زیر پای تو
بر بامِ آن خَدیوِ همایون چو بَر شدی
خورشید راست غبطه به فرّ همای تو
از خاک آن حرم کنی ار التماسِ نور
خورشید بی مضایقه گردد گدای تو
ای چرخ، پیش مرقد شمسِ ولا، یکیست
مهرِ تو، زهرۀ تو، مهِ تو، سُهای تو
ای بدر! آفتابِ اُحُد را چو ذرّه باش
تا در سپهرِ حُسن دهد اعتلای تو
کن سجده بر مزارِ ولی‌نعمتی که هست
از یمنِ او، وجودِ تو و روشنای تو
در بقعۀ منوره‌اش نیک کن نظر
تا دانی از کجا شده تابان ضیای تو
شمس الضحا در آن دل خاک آرمیده است
گر پرتوی از او نکنی وام، وای تو
از زحمتِ کَلَف شوی آسوده، رخ بسای
بر خاک او، که نیست جز آنجا، شفای تو
در پیشِ نیّرِ ازل از خویش دم مزن
ورنه فلک بخندد از این ادعای تو
پایین بیا و بوسه بزن خاکِ شاه را
بر قبّه جا مکن که نه آنجاست جای تو
گر جز برای رُفتنِ گنبد برآمدی
حقا که جز محاق نباشد سزای تو

*

باری، سلام ما برسان و بگو: شها
تا چند بی نصیب بمانَد گدای تو؟!
دستی پیِ شفاعتم از آستین برآر
ای آنکه هست عینِ اجابت، دعای تو
گر حاجتم نگشته مقدر، مرا چه باک
کی می‌جهد قَدَر ز کمندِ قضای تو؟!
این عبدِ تنگ حوصله مپسند تا شود
نومید از عنایت بی انتهای تو
گر نیست جز به معجزه سامان کار من
بسم اللَّـه این تو و یدِ معجزنمای تو
یک سال بیش رفت و سگِ پاشکسته‌ای
بردوخته است دیده به دست عطای تو
بیگانه‌وار از در خویشم مران که من
خود بوده‌ام ز روز الست آشنای تو
گفتم من این دعا به زبانی که لایزال
گردیده در دهان به ثنا و رثای تو
بر درگهت نشسته جهانی، «رحیق» هم
تا زین میانه با که بُوَد اعتنای تو




#رحیق_تهرانی #قصیده
#فضائل #زیارت #حرم #یاعلی

@jamalekhial