Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
نفرینی که نفرت ندارد!
خدا نیامرزد پدر کاشف استیکر و طراح ایموجی و.... را.
خدا لعنت کند کسی را کە در اپلیکیشنهای ارتباط جمعی، امکان ضبط و ارسال صدا را باب کرد...
این نفرینها، مزاحی است که گاه پس از دیدن استیکرهای خنده و گریه و گل در مناسبات مجازی جمعی یا مکاتبات فردی، به ذهنم میرسد...
صد البته، همیشه هم از این مزاح بیمنظور منصرف میشوم چون پیش میآید که خودم در مواقع اضطرار و تنگنای زمان و ضرورت اختصار، به ارسال صوت یا استیکر اکتفا میکنم و دیدهام نوشتههایی طویل و ملالآور را نیز، که حتی بهقدر یک استیکر، بار معنایی ندارند...
ولی مسالهی من این نیست. مساله، مسئولیتندانی و کاهلی ملی ماست در فهم لذتها و حرمتهای مکتوب. منظور من این است که؛
ملت ما، چرا و تا کجا قرار است قلمگریز و معناستیز باشد؟!
همه بهتر از من میدانید؛
نوشتن، یک فضیلت علمی است، چرا که تنها به هنگام نوشتن، امکان تفکر و خلاقیت ذوقی و مجال کافی برای بیان احساس و عواطف و ادای احترام، فراهم میشود. وانگهی، مقصود از نوشتن، صرفا پاسخگفتن نیست اگر چه پاسخ گفتن هم از جنبههای علمی و اخلاقی، امری الزامی است و معیار معرفت. ولی، نوشتن با امکانی که برای تصحیح خطای املایی و بدفهمی احتمالی دارد، کماکان یک هنر است و باب ادبیات و تمرین تفکر... و محملی است برای تعالی روح و روان انسان...
در جامعهای که گرایش به حرکت در سطح و شفاهی شدن، آن را بهشدت تهدید میکند و رفتهرفته مردم را به سمت ابتذال ذهن و ذوق و زبان میبرد، نوشتن یک نعمت و فرصت است برای حفظ جدیت و جذابیت و نیل به آرامش و آراستگی و نجات از لودگی و بیهودگی...
نوشتن، در همهی جوامع، یک امتیاز متفاوت و مهم است برای رشد جمعی و نشاط قلبی... در عین حال، برای جوامع زبانی کوچکی مثل کوردهای خراسان که به هر دلیلی از قافلهی کتابت و رسمیت نگارش جاماندهاند، نوشتن یک فرصت و موهبت است تا اعضای این جامعه، عیوب و ارزشهای زبانی خود را بشناسند و با کشف ظرفیت و ظرافت زبان مادری، برای بازسازی ذهن و زبان، کمر همت ببندند و ضمن کتابت و کشف و کمال کلمات، رفتهرفته با تعریف و ترویج تواناییهای زبان، به جبران کاستیهای تاریخی خود بپردازند.
از این جهت، برای من جای حیرت و گاه عصبانیت است وقتی با عزیزانی مواجه میشوم که «گرفتاربازی» در میآورند و بهرغم فراغت و بضاعت، تو گویی از نوشتن، بخصوص از کوردینویسی میهراسند و اغلب خود را پشت فایلهای صوتی و استیکرهای تکراری، مخفی میکنند. بزرگوارانی که برای همهچیز وقت دارند، الا نوشتن برای خود و به زبان خود!
با پوزش از این تصدیع، امیدوارم توانسته باشم بهدور از تفاخر و تعارف، حرفم را فروتنانه و شفاف عرض کنم و امیدوارم جز دوستان دانایی که خود را در برابر میراث فرهنگی و حفظ هویت ملی، مسئول میدانند، دیگری خود را مخاطب این یادداشت کوتاه، نداند.
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
خدا نیامرزد پدر کاشف استیکر و طراح ایموجی و.... را.
خدا لعنت کند کسی را کە در اپلیکیشنهای ارتباط جمعی، امکان ضبط و ارسال صدا را باب کرد...
این نفرینها، مزاحی است که گاه پس از دیدن استیکرهای خنده و گریه و گل در مناسبات مجازی جمعی یا مکاتبات فردی، به ذهنم میرسد...
صد البته، همیشه هم از این مزاح بیمنظور منصرف میشوم چون پیش میآید که خودم در مواقع اضطرار و تنگنای زمان و ضرورت اختصار، به ارسال صوت یا استیکر اکتفا میکنم و دیدهام نوشتههایی طویل و ملالآور را نیز، که حتی بهقدر یک استیکر، بار معنایی ندارند...
ولی مسالهی من این نیست. مساله، مسئولیتندانی و کاهلی ملی ماست در فهم لذتها و حرمتهای مکتوب. منظور من این است که؛
ملت ما، چرا و تا کجا قرار است قلمگریز و معناستیز باشد؟!
همه بهتر از من میدانید؛
نوشتن، یک فضیلت علمی است، چرا که تنها به هنگام نوشتن، امکان تفکر و خلاقیت ذوقی و مجال کافی برای بیان احساس و عواطف و ادای احترام، فراهم میشود. وانگهی، مقصود از نوشتن، صرفا پاسخگفتن نیست اگر چه پاسخ گفتن هم از جنبههای علمی و اخلاقی، امری الزامی است و معیار معرفت. ولی، نوشتن با امکانی که برای تصحیح خطای املایی و بدفهمی احتمالی دارد، کماکان یک هنر است و باب ادبیات و تمرین تفکر... و محملی است برای تعالی روح و روان انسان...
در جامعهای که گرایش به حرکت در سطح و شفاهی شدن، آن را بهشدت تهدید میکند و رفتهرفته مردم را به سمت ابتذال ذهن و ذوق و زبان میبرد، نوشتن یک نعمت و فرصت است برای حفظ جدیت و جذابیت و نیل به آرامش و آراستگی و نجات از لودگی و بیهودگی...
نوشتن، در همهی جوامع، یک امتیاز متفاوت و مهم است برای رشد جمعی و نشاط قلبی... در عین حال، برای جوامع زبانی کوچکی مثل کوردهای خراسان که به هر دلیلی از قافلهی کتابت و رسمیت نگارش جاماندهاند، نوشتن یک فرصت و موهبت است تا اعضای این جامعه، عیوب و ارزشهای زبانی خود را بشناسند و با کشف ظرفیت و ظرافت زبان مادری، برای بازسازی ذهن و زبان، کمر همت ببندند و ضمن کتابت و کشف و کمال کلمات، رفتهرفته با تعریف و ترویج تواناییهای زبان، به جبران کاستیهای تاریخی خود بپردازند.
از این جهت، برای من جای حیرت و گاه عصبانیت است وقتی با عزیزانی مواجه میشوم که «گرفتاربازی» در میآورند و بهرغم فراغت و بضاعت، تو گویی از نوشتن، بخصوص از کوردینویسی میهراسند و اغلب خود را پشت فایلهای صوتی و استیکرهای تکراری، مخفی میکنند. بزرگوارانی که برای همهچیز وقت دارند، الا نوشتن برای خود و به زبان خود!
با پوزش از این تصدیع، امیدوارم توانسته باشم بهدور از تفاخر و تعارف، حرفم را فروتنانه و شفاف عرض کنم و امیدوارم جز دوستان دانایی که خود را در برابر میراث فرهنگی و حفظ هویت ملی، مسئول میدانند، دیگری خود را مخاطب این یادداشت کوتاه، نداند.
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
برای بزرگداشت روز ملی عطار
غزلی محذوف از مجموعهی «زیباتر از زن» چاپ؛ 1399 / نشر مادیار.
نامه
به: نیشابوریان و زخمهای ناسورشان
به نیشابوریان پیغام ما این است؛ برخیزند
وگرنه خاکشان را «تولی»یان با خون درآمیزند
قلمدان را بیاور تا که از نو نامه بنویسم
بگویم؛ از غلامان مغول، باید بپرهیزند
به نیشابوریان اصرار کن این نیمهشب، جَلدی
بپا خیزند و گرد از دودمان خان، برانگیزند
بگو شیخی که از بیهق نیاید، چشمبادامی است
بگو بادام را باید که با دامش بیاویزند
به نیشابوریان از چشم من هم چشمهای بنویس
بگو این کاسهها، سرچشمهی باران پاییزند...
پریروی شهید شادیاخ، افتاده و دزدان
سر فیروزهیِ سُرخِ گلوبندش، گلاویزند...
حصاری نیست، یاری نیست، مرد سربهداری نیست
زنان باید که دستی در حنا، با مرگ بستیزند...
اَبَر شهرِ مرا قاآن قُرق کردهاست و با مردم
اگر برگ عبوری هست، کو راهی که بگریزند؟
سراسر «منطقالتیر»* است در یاسای شبگردان
پیاپی شیشههای عطرِ خیام است، میریزند...
***
به نیشابوریان از قول من، ننویس بیش از این...
که این چاپارها تیزند و چشم و گوش چنگیزند!
....
*ناگفته پیداست که منظور منطقالطیر نیست!
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
غزلی محذوف از مجموعهی «زیباتر از زن» چاپ؛ 1399 / نشر مادیار.
نامه
به: نیشابوریان و زخمهای ناسورشان
به نیشابوریان پیغام ما این است؛ برخیزند
وگرنه خاکشان را «تولی»یان با خون درآمیزند
قلمدان را بیاور تا که از نو نامه بنویسم
بگویم؛ از غلامان مغول، باید بپرهیزند
به نیشابوریان اصرار کن این نیمهشب، جَلدی
بپا خیزند و گرد از دودمان خان، برانگیزند
بگو شیخی که از بیهق نیاید، چشمبادامی است
بگو بادام را باید که با دامش بیاویزند
به نیشابوریان از چشم من هم چشمهای بنویس
بگو این کاسهها، سرچشمهی باران پاییزند...
پریروی شهید شادیاخ، افتاده و دزدان
سر فیروزهیِ سُرخِ گلوبندش، گلاویزند...
حصاری نیست، یاری نیست، مرد سربهداری نیست
زنان باید که دستی در حنا، با مرگ بستیزند...
اَبَر شهرِ مرا قاآن قُرق کردهاست و با مردم
اگر برگ عبوری هست، کو راهی که بگریزند؟
سراسر «منطقالتیر»* است در یاسای شبگردان
پیاپی شیشههای عطرِ خیام است، میریزند...
***
به نیشابوریان از قول من، ننویس بیش از این...
که این چاپارها تیزند و چشم و گوش چنگیزند!
....
*ناگفته پیداست که منظور منطقالطیر نیست!
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
چه مظلومی تو، ایران!
اولین پیامهایی که امروز پس از بیداری دیدم و خواندم، خبر از اتفاق مهمی داشتند؛ آغاز حملهی موشکی ایران به اسرائیل!
این بیداری، توگویی بازگشتی دوباره به خواب بود، خواب نه؛ کابوس! کابوس جنگ، کابوسی که نظر به خشم و غرور و تعصب ذاتی طرفین ماجرا، چند روزی است ذهن و زبان و چشم وگوش دلسوزان را درگیر خود کردهبود و حالا نشان داد که نگرانیها بیدلیل نبودهاست.
اما، غمانگیز و انگیزهی این سطور اشکآمیز، این است که در فضای مجازی و واقعی، اغلب عکسالعملها و یادداشتهای پیرامون این خبر، از نوعی رضایت عمومی و شادی شاهدان داخلی و خارجی، نسبت به این واقعهی مهیب و مهلک و این شروع پایانبخش، حکایت دارد!
در پاسخ، دوستی که این اتفاق را سرآغاز بهروزی ایرانیان دانسته بود، نوشتم؛ جنگ، پیامدی جز ویرانی ندارد، هیچ جنگی به آبادی و آزادی و شادی منتهی نشدهاست و هیچ عاقلی نمیتواند از وقوع جنگ، شاد باشد.
و دوست من، همراه با استیکرهای اشک و لبخند، برایم نوشت: دیگی که برای مردم نمیجوشد، بگذار سر سگ در آن بجوشد...
بغض گلویم را گرفت. دیگر چیزی در جواب کسی ننوشتم. دو دوبیتی، به ذهن و زبانم رسید که نوشتم و در پایان پیشکشتان میکنم. هنوز هم در مغزم این پرسش تکرار میشود؛ چه شد ایران به این روز افتاد که دستکم برخی از مردمش، با لبخند و آغوش باز، از وقوع جنگ و موشکپرانی و ویرانی، استقبال کنند؟!
ایران!
خزان است این بهارانت؛ بەچشمم
پریشانند یارانت، بەچشمم
مگر اشک تو را میگرید، ایران؛
کە خوناب است بارانت؛ بەچشمم؟!
مهزلووم...
وەلاتێ شائر و شاباز و شێران
بهیشتا بوو ل بەر چاڤێن خوە وێران
نە شاھان دل دانە تە، نە فەخێران
چ مەزلوومی، چ مەزلوومی تو، ئێران!
(به فارسی؛
سرزمین شعرا و شیران و شهبازها/ بهشتی که برابر چشم خودش خراب شد/ نه شاهان، نه تهیدستان، کسی دلش با تو نیست/ عجب مظلومی هستی تو، ایران!).
بادا که نگرانی ما و مانندان ما، بیمورد باشد.
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
اولین پیامهایی که امروز پس از بیداری دیدم و خواندم، خبر از اتفاق مهمی داشتند؛ آغاز حملهی موشکی ایران به اسرائیل!
این بیداری، توگویی بازگشتی دوباره به خواب بود، خواب نه؛ کابوس! کابوس جنگ، کابوسی که نظر به خشم و غرور و تعصب ذاتی طرفین ماجرا، چند روزی است ذهن و زبان و چشم وگوش دلسوزان را درگیر خود کردهبود و حالا نشان داد که نگرانیها بیدلیل نبودهاست.
اما، غمانگیز و انگیزهی این سطور اشکآمیز، این است که در فضای مجازی و واقعی، اغلب عکسالعملها و یادداشتهای پیرامون این خبر، از نوعی رضایت عمومی و شادی شاهدان داخلی و خارجی، نسبت به این واقعهی مهیب و مهلک و این شروع پایانبخش، حکایت دارد!
در پاسخ، دوستی که این اتفاق را سرآغاز بهروزی ایرانیان دانسته بود، نوشتم؛ جنگ، پیامدی جز ویرانی ندارد، هیچ جنگی به آبادی و آزادی و شادی منتهی نشدهاست و هیچ عاقلی نمیتواند از وقوع جنگ، شاد باشد.
و دوست من، همراه با استیکرهای اشک و لبخند، برایم نوشت: دیگی که برای مردم نمیجوشد، بگذار سر سگ در آن بجوشد...
بغض گلویم را گرفت. دیگر چیزی در جواب کسی ننوشتم. دو دوبیتی، به ذهن و زبانم رسید که نوشتم و در پایان پیشکشتان میکنم. هنوز هم در مغزم این پرسش تکرار میشود؛ چه شد ایران به این روز افتاد که دستکم برخی از مردمش، با لبخند و آغوش باز، از وقوع جنگ و موشکپرانی و ویرانی، استقبال کنند؟!
ایران!
خزان است این بهارانت؛ بەچشمم
پریشانند یارانت، بەچشمم
مگر اشک تو را میگرید، ایران؛
کە خوناب است بارانت؛ بەچشمم؟!
مهزلووم...
وەلاتێ شائر و شاباز و شێران
بهیشتا بوو ل بەر چاڤێن خوە وێران
نە شاھان دل دانە تە، نە فەخێران
چ مەزلوومی، چ مەزلوومی تو، ئێران!
(به فارسی؛
سرزمین شعرا و شیران و شهبازها/ بهشتی که برابر چشم خودش خراب شد/ نه شاهان، نه تهیدستان، کسی دلش با تو نیست/ عجب مظلومی هستی تو، ایران!).
بادا که نگرانی ما و مانندان ما، بیمورد باشد.
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
بگفتا مبر نام من پیش دوست
به انگیزهی روز ملی سعدی و حضور تاریخیاش در ذهن و زبان همهی ما
اول اردیبشتماه، براساس تقویم رسمی ایران، روزملی سعدی نام گرفتهاست. این روز را به همهی پارسیزبانان، به اهل قلم و بهویژه شعرای پارسیسرا، شادباش میگویم.
سعدی، شاعر و ادیب و سخنوری کمنظیر است و بزرگان تاریخ ادبیات ایران، بالاتفاق معتقدند که او از جمله استوانههای ادب پارسی است. در بزرگی و تاثیر فرهنگی و ادبی شیخ اجل برهمهی ایرانیان و همچنین بر کوردهای ساکن در چهاربخش کوردستان؛ بهویژه ایران، نه جای تردید است و نه مجال سخن گفتن همچو منی که دراین باب، بضاعتم اندک است.
از جمله دلایلی که میتوانم نوشتن این سطور را با آن توجیه کنم، اشاره به این واقعیت است که؛ آثار سعدی مخصوصا بوستان و گلستان، تا همین اواخر در مدارس و مکاتب کوردستان، به عنوان کتاب درسی رسمی تدریس میشد و شعرای بزرگی چون ملای جزیری، محوی و هژار و... بهشکل عمیقی متاثر از سعدی بودهاند.
دلیل دیگرم، ذکر یک نکته در خصوص تاثیرپذیری احتمالی سعدی از زبان و واژگان کوردهای همعصرخود در شیرازاست. این اتفاق بعضا در غزلهای حافظ هم افتادهاست و میدانیم که شیراز، از دیرباز محل سکونت طوایفی از کوردها ازجمله شبانکارهها بودهاست. یکی از منابع معتبر تاریخی در این باره، کتاب فارسنامه ابن بلخی است که بین سالهای ۵۰۰ تا ۵۱۰ هجری قمری نوشته شده و کوردهای ساکن منطقهی فارس را شامل پنج گروه اسماعیلیان، رامانیان، کرزومیان، مسعودیان و شکانیان دانستهاست. چنانکه در منابع دیگر هم تصریح شدهاست، سابقهی حضور کوردها در شیراز به زمان اشکانیان بازمیگردد.
و اما؛ سعدی، در باب سوم بوستان، حکایتی دارد از این قرار:
به مجنون کسی گفت کهای نیک پی
چه بودت که دیگر نیایی به حی؟
مگر در سرت شور لیلی نماند
خیالت دگر گشت و میلی نماند؟
چو بشنید بیچاره بگریست زار
که ای خواجه دستم ز دامن بدار
مرا خود دلی دردمند است ریش
تو نیزم نمک بر جراحت مریش
نه دوری دلیل صبوری بود
که بسیار دوری ضروری بود
بگفت ای وفادار فرخنده خوی
پیامی که داری به لیلی بگوی
بگفتا مبر نام من پیش دوست
که حیف است نام من آنجا که اوست!
در این حکایت زیبا، محل تامل و توضیح من، واژهی «مَریش» است در مصرع دوم از بیت چهارم. رجوع به فرهنگهای لغت و ازجمله دهخدا، ما را به دو معنی «ریش نکردن، یعنی صیغهی نهی از فعل ریشیدن یا ریش کردن» و نیز «تیری که برآن پر نهاده باشند»، میرساند. این در حالی است که از ظاهر بیت، معنی دیگری از مریش مستفاد میشود و آن چیزی نیست جز نریختن و نپاشیدن.
نکتهای که مورد غفلت مرحوم دهخدا و دیگر لغتشناسان و مولفین فرهنگهای لغات قرارگرفته، این است که؛ واژهی مَریش، در کوردی بهوفور استعمال میشود و معنای آن ریختن و پاشیدن است. یعنی همانکه امروزمصطلح است و میگویم؛ نمک به زخمم نپاش! پس، مریش یعنی نپاش و نریز. مَریش، همان واژهی کوردی «مَریژ است که در لهجههای مختلف، هردو صورت آن بهکار میرود. علاوه براین، در کوردی دو فعل رَشاندن و رَشین هم داریم که معنی پاشاندن و پاشیدن دارند.
پس، معنی و ماخذ واژه و بیت روشن است.
و عرض پایانی من این که؛ شک نیست نگریستن از زاویهی تاثیر و تاثر دو زبان همخانوادهی کوردی و فارسی، میتواند به فهم دقیق و دور از تعصب ادبیات کهن و کلاسیک این سرزمین، کمک شایانی بکند.
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
به انگیزهی روز ملی سعدی و حضور تاریخیاش در ذهن و زبان همهی ما
اول اردیبشتماه، براساس تقویم رسمی ایران، روزملی سعدی نام گرفتهاست. این روز را به همهی پارسیزبانان، به اهل قلم و بهویژه شعرای پارسیسرا، شادباش میگویم.
سعدی، شاعر و ادیب و سخنوری کمنظیر است و بزرگان تاریخ ادبیات ایران، بالاتفاق معتقدند که او از جمله استوانههای ادب پارسی است. در بزرگی و تاثیر فرهنگی و ادبی شیخ اجل برهمهی ایرانیان و همچنین بر کوردهای ساکن در چهاربخش کوردستان؛ بهویژه ایران، نه جای تردید است و نه مجال سخن گفتن همچو منی که دراین باب، بضاعتم اندک است.
از جمله دلایلی که میتوانم نوشتن این سطور را با آن توجیه کنم، اشاره به این واقعیت است که؛ آثار سعدی مخصوصا بوستان و گلستان، تا همین اواخر در مدارس و مکاتب کوردستان، به عنوان کتاب درسی رسمی تدریس میشد و شعرای بزرگی چون ملای جزیری، محوی و هژار و... بهشکل عمیقی متاثر از سعدی بودهاند.
دلیل دیگرم، ذکر یک نکته در خصوص تاثیرپذیری احتمالی سعدی از زبان و واژگان کوردهای همعصرخود در شیرازاست. این اتفاق بعضا در غزلهای حافظ هم افتادهاست و میدانیم که شیراز، از دیرباز محل سکونت طوایفی از کوردها ازجمله شبانکارهها بودهاست. یکی از منابع معتبر تاریخی در این باره، کتاب فارسنامه ابن بلخی است که بین سالهای ۵۰۰ تا ۵۱۰ هجری قمری نوشته شده و کوردهای ساکن منطقهی فارس را شامل پنج گروه اسماعیلیان، رامانیان، کرزومیان، مسعودیان و شکانیان دانستهاست. چنانکه در منابع دیگر هم تصریح شدهاست، سابقهی حضور کوردها در شیراز به زمان اشکانیان بازمیگردد.
و اما؛ سعدی، در باب سوم بوستان، حکایتی دارد از این قرار:
به مجنون کسی گفت کهای نیک پی
چه بودت که دیگر نیایی به حی؟
مگر در سرت شور لیلی نماند
خیالت دگر گشت و میلی نماند؟
چو بشنید بیچاره بگریست زار
که ای خواجه دستم ز دامن بدار
مرا خود دلی دردمند است ریش
تو نیزم نمک بر جراحت مریش
نه دوری دلیل صبوری بود
که بسیار دوری ضروری بود
بگفت ای وفادار فرخنده خوی
پیامی که داری به لیلی بگوی
بگفتا مبر نام من پیش دوست
که حیف است نام من آنجا که اوست!
در این حکایت زیبا، محل تامل و توضیح من، واژهی «مَریش» است در مصرع دوم از بیت چهارم. رجوع به فرهنگهای لغت و ازجمله دهخدا، ما را به دو معنی «ریش نکردن، یعنی صیغهی نهی از فعل ریشیدن یا ریش کردن» و نیز «تیری که برآن پر نهاده باشند»، میرساند. این در حالی است که از ظاهر بیت، معنی دیگری از مریش مستفاد میشود و آن چیزی نیست جز نریختن و نپاشیدن.
نکتهای که مورد غفلت مرحوم دهخدا و دیگر لغتشناسان و مولفین فرهنگهای لغات قرارگرفته، این است که؛ واژهی مَریش، در کوردی بهوفور استعمال میشود و معنای آن ریختن و پاشیدن است. یعنی همانکه امروزمصطلح است و میگویم؛ نمک به زخمم نپاش! پس، مریش یعنی نپاش و نریز. مَریش، همان واژهی کوردی «مَریژ است که در لهجههای مختلف، هردو صورت آن بهکار میرود. علاوه براین، در کوردی دو فعل رَشاندن و رَشین هم داریم که معنی پاشاندن و پاشیدن دارند.
پس، معنی و ماخذ واژه و بیت روشن است.
و عرض پایانی من این که؛ شک نیست نگریستن از زاویهی تاثیر و تاثر دو زبان همخانوادهی کوردی و فارسی، میتواند به فهم دقیق و دور از تعصب ادبیات کهن و کلاسیک این سرزمین، کمک شایانی بکند.
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
الهی خیر ببینی، رضا فردوسی
یادنوشتی از دیدار با
برگ درختان سبز...
نگارخانهی سفید، در دانشجوی یک مشهد، از جمعهی گذشته تا پنجم اردیبهشت میزبان آثار خوشنویسی و طراحی استاد رضا فردوسی، از نامداران خط و گرافیک ایران است و من امروز توفیق داشتم در خدمت برادر عزیزم محمد حسینپور، به دیدار این نمایشگاه دلپذیر و کمنظیر برویم.
رضا فردوسی، همچون همشهری همنام و نامدارش
فردوسی توسی، از نخبگان هنر و ادبیات ماست و مهمترین وجه شباهتشان هم این که رضا شخصیتی خاص و خاصپسند دارد و هنرش را نیز، جز برای اعتلای عشق و آکاهی و انسان، نمیآفریند و به نمایش نمیگذارد...
ادامە در پست بعد....
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
یادنوشتی از دیدار با
برگ درختان سبز...
نگارخانهی سفید، در دانشجوی یک مشهد، از جمعهی گذشته تا پنجم اردیبهشت میزبان آثار خوشنویسی و طراحی استاد رضا فردوسی، از نامداران خط و گرافیک ایران است و من امروز توفیق داشتم در خدمت برادر عزیزم محمد حسینپور، به دیدار این نمایشگاه دلپذیر و کمنظیر برویم.
رضا فردوسی، همچون همشهری همنام و نامدارش
فردوسی توسی، از نخبگان هنر و ادبیات ماست و مهمترین وجه شباهتشان هم این که رضا شخصیتی خاص و خاصپسند دارد و هنرش را نیز، جز برای اعتلای عشق و آکاهی و انسان، نمیآفریند و به نمایش نمیگذارد...
ادامە در پست بعد....
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
الهی خیر ببینی، رضا فردوسی
یادنوشتی از دیدار با
برگ درختان سبز
نگارخانهی سفید، در دانشجوی یک مشهد، از جمعهی گذشته تا پنجم اردیبهشت میزبان آثار خوشنویسی و طراحی استاد رضا فردوسی، از نامداران خط و گرافیک ایران است و من امروز توفیق داشتم در خدمت برادر عزیزم محمد حسینپور، به دیدار این نمایشگاه دلپذیر و کمنظیر برویم.
رضا فردوسی، همچون همشهری همنام و نامدارش فردوسی توسی، از نخبگان هنر و ادبیات ماست و مهمترین وجه شباهتشان هم این که رضا شخصیتی خاص و خاصپسند دارد و هنرش را نیز، جز برای اعتلای عشق و آکاهی و انسان، نمیآفریند و به نمایش نمیگذارد.
دیدن تابلوهای زیبای خط و تذهیب استاد فردوسی از یک سو و ملاقات و همسخنی با خودشان در کنار مهندس شریعتی عزیز که از قضا با حضورمان در نگارخانه همزمان شدهبود، لحظاتی خوش و خاطرهساز برایمان به همراه داشت.
در این نمایشگاه که گزیدهی شعر و نثر زیبای گلستان سعدی را بە مناسبت بزرگداشت روز ملی سعدی، در قاب خط و تذهیب رضا فردوسی با نام بامسمای "برگ درختان سبز" برابر چشم میگذارد، استاد با گرمی لبخند و آغوش و طنین گوشنواز کلماتش، پذیرای جمع ما شد و ضمن گذار و دیدار تابلوها، گاهی برایمان از خطرات و خاطرات کار و زندگی گفت. و از جمله گفت که؛ مادرم (روانش شاد)، همیشه به من میگفت؛ «رضا، الهی که خیر ببینی و الهی که بد نبینی...»
و بعد افزود که؛ «منظور مادر، آرزوی تکراری عاقبتبهخیری نبود، او دلش میخواست که من فقط وجوه مثبت و زیبای هستی و پدیدههایش را ببینم، نه بدیهایش را...» و سپس، با تواضع و تانی، این جمله را تکرار کرد که: «تمام حیات و هنرم، مصروف عمل به همین توصیهی مادرانه شد که نیکو ببینم و از بدیها بگذرم».
نمایشگاهگردی ما، پس از نیمساعت به انتها رسید و البته گفتوگوی من و محمدآقا در خیابان دنبال شد. من گفتم: «رضا فردوسی، نمایندهی ذوق سالم و هنرمند آگاه و آزادهی عصر ماست...» و محمدآقا، با اندوهی در صدا گفت: «مشخص است، همین که نمایشگاه آثارش در چنین جای نسبتا ناشناس و محدودی دایر میشود و بهرهای از فضاهای بزرگ دولتی و تبلیغات گسترده ندارد، خودش معرف شأن و شکوه انسانی اوست».
و بعد، هر دو تاکید کردیم: «الهی خیر ببیند رضا فردوسی و الهی که بدیهای روزگار، نگاه خیربین استاد را بیش از این مات نکنند.».
نمایشگاه آثار استاد فردوسی، شایستهی نگاه شماست و پیشنهاد میکنم تجربهی قشنگ ما را، شما هم تکرار کنید. الهی خیر ببینید.
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
یادنوشتی از دیدار با
برگ درختان سبز
نگارخانهی سفید، در دانشجوی یک مشهد، از جمعهی گذشته تا پنجم اردیبهشت میزبان آثار خوشنویسی و طراحی استاد رضا فردوسی، از نامداران خط و گرافیک ایران است و من امروز توفیق داشتم در خدمت برادر عزیزم محمد حسینپور، به دیدار این نمایشگاه دلپذیر و کمنظیر برویم.
رضا فردوسی، همچون همشهری همنام و نامدارش فردوسی توسی، از نخبگان هنر و ادبیات ماست و مهمترین وجه شباهتشان هم این که رضا شخصیتی خاص و خاصپسند دارد و هنرش را نیز، جز برای اعتلای عشق و آکاهی و انسان، نمیآفریند و به نمایش نمیگذارد.
دیدن تابلوهای زیبای خط و تذهیب استاد فردوسی از یک سو و ملاقات و همسخنی با خودشان در کنار مهندس شریعتی عزیز که از قضا با حضورمان در نگارخانه همزمان شدهبود، لحظاتی خوش و خاطرهساز برایمان به همراه داشت.
در این نمایشگاه که گزیدهی شعر و نثر زیبای گلستان سعدی را بە مناسبت بزرگداشت روز ملی سعدی، در قاب خط و تذهیب رضا فردوسی با نام بامسمای "برگ درختان سبز" برابر چشم میگذارد، استاد با گرمی لبخند و آغوش و طنین گوشنواز کلماتش، پذیرای جمع ما شد و ضمن گذار و دیدار تابلوها، گاهی برایمان از خطرات و خاطرات کار و زندگی گفت. و از جمله گفت که؛ مادرم (روانش شاد)، همیشه به من میگفت؛ «رضا، الهی که خیر ببینی و الهی که بد نبینی...»
و بعد افزود که؛ «منظور مادر، آرزوی تکراری عاقبتبهخیری نبود، او دلش میخواست که من فقط وجوه مثبت و زیبای هستی و پدیدههایش را ببینم، نه بدیهایش را...» و سپس، با تواضع و تانی، این جمله را تکرار کرد که: «تمام حیات و هنرم، مصروف عمل به همین توصیهی مادرانه شد که نیکو ببینم و از بدیها بگذرم».
نمایشگاهگردی ما، پس از نیمساعت به انتها رسید و البته گفتوگوی من و محمدآقا در خیابان دنبال شد. من گفتم: «رضا فردوسی، نمایندهی ذوق سالم و هنرمند آگاه و آزادهی عصر ماست...» و محمدآقا، با اندوهی در صدا گفت: «مشخص است، همین که نمایشگاه آثارش در چنین جای نسبتا ناشناس و محدودی دایر میشود و بهرهای از فضاهای بزرگ دولتی و تبلیغات گسترده ندارد، خودش معرف شأن و شکوه انسانی اوست».
و بعد، هر دو تاکید کردیم: «الهی خیر ببیند رضا فردوسی و الهی که بدیهای روزگار، نگاه خیربین استاد را بیش از این مات نکنند.».
نمایشگاه آثار استاد فردوسی، شایستهی نگاه شماست و پیشنهاد میکنم تجربهی قشنگ ما را، شما هم تکرار کنید. الهی خیر ببینید.
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
چارینه/ رباعی
پرس!
دلگەرم دکن خوە، ب هەساوا هرسێ
هینگا ژی، سەرێ خوە خەم دکن، ژ ترسێ
ئەڤ، مەزنترین پرسا ڤێ ئەمرێ منە کو؛
ڤا خەلکا، چما قە جارێ ناکن پرسێ؟!
Pirs
Dilgerm dikin xwe, bi hesawa hirsê
Hînga jî, serê xwe xem dikin, ji tirsê
Ev mezintirîn pirsa vê emrê min e ku;
Va xelka, çima qe carê nakin pirsê?
سوال
خویش را با محاسبات طمع، دلخوش میکنند
آنگاه، پیش همه سر خم میکنند از نگرانی
این بزرگترین سوال زندگی من است که؛
این مردم، چرا یکبار سوالی ندارند؟!
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
پرس!
دلگەرم دکن خوە، ب هەساوا هرسێ
هینگا ژی، سەرێ خوە خەم دکن، ژ ترسێ
ئەڤ، مەزنترین پرسا ڤێ ئەمرێ منە کو؛
ڤا خەلکا، چما قە جارێ ناکن پرسێ؟!
Pirs
Dilgerm dikin xwe, bi hesawa hirsê
Hînga jî, serê xwe xem dikin, ji tirsê
Ev mezintirîn pirsa vê emrê min e ku;
Va xelka, çima qe carê nakin pirsê?
سوال
خویش را با محاسبات طمع، دلخوش میکنند
آنگاه، پیش همه سر خم میکنند از نگرانی
این بزرگترین سوال زندگی من است که؛
این مردم، چرا یکبار سوالی ندارند؟!
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
لابُد
آزمودم من نشد، این انتظاری ناشد است
تا قیامت، امتحان این خودیها، بیخود است!
حرف ممنوع است، لیکن حرف خوشرقصان سواست
این نمایش، چند سالی میشود، اینجا مُد است
کاش برگردد سلیمان تا ببیند در سبا
زاغزادی ادعا دارد که نامش هدهد است
تخم زرینش تماما قسمت همسایههاست
سهم ما از ثروت این مرغ، تنها قدقد است
میکنندت منع می این زاهدان، آنهم کجا؟
در زمینی که فقط یک شهر جُزئش، میبد است!
همچنان غمگین و خاموشیم، اما روضه را
گاه پایان است و این البته امری لابُد است
قصهی تلخی است این شوخی، که در اردیبهشت
شعر من، از فرط آزادی، سراپا یک کُد است....
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
آزمودم من نشد، این انتظاری ناشد است
تا قیامت، امتحان این خودیها، بیخود است!
حرف ممنوع است، لیکن حرف خوشرقصان سواست
این نمایش، چند سالی میشود، اینجا مُد است
کاش برگردد سلیمان تا ببیند در سبا
زاغزادی ادعا دارد که نامش هدهد است
تخم زرینش تماما قسمت همسایههاست
سهم ما از ثروت این مرغ، تنها قدقد است
میکنندت منع می این زاهدان، آنهم کجا؟
در زمینی که فقط یک شهر جُزئش، میبد است!
همچنان غمگین و خاموشیم، اما روضه را
گاه پایان است و این البته امری لابُد است
قصهی تلخی است این شوخی، که در اردیبهشت
شعر من، از فرط آزادی، سراپا یک کُد است....
#سپاهی_لایین (کاوە زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
چارینه/ رباعی
سبە
دیسا سبه هات و شەهر، مایە ل خەوێ
هاوار کە، گاشە ڕا کی ڤێ جارا، کەوێ...
ئەی ئشق! تو زانی کو برین بەرفا دلە؛
ئێر بەردە هەوێ و دیسا دەرمان بکە وێ!
sibe
dîsa sibe hat û şehr maye li xewê
hawar ke gaşe rakî vê cara Kewê
ey êşq! tu zanî ku birîn berfa dil e;
êr berde hewê û dîsa derman bike, wê!
صبح
صبحی دوباره آمد و شهر درخواب است
فریاد کن، شاید این بار، کبک هم بیدار شد
ای عشق، میدانی زخم ما از برفی است که بر دلها باریده
هوا را آتش بزن، شاید که این زخم درمان شود!
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
سبە
دیسا سبه هات و شەهر، مایە ل خەوێ
هاوار کە، گاشە ڕا کی ڤێ جارا، کەوێ...
ئەی ئشق! تو زانی کو برین بەرفا دلە؛
ئێر بەردە هەوێ و دیسا دەرمان بکە وێ!
sibe
dîsa sibe hat û şehr maye li xewê
hawar ke gaşe rakî vê cara Kewê
ey êşq! tu zanî ku birîn berfa dil e;
êr berde hewê û dîsa derman bike, wê!
صبح
صبحی دوباره آمد و شهر درخواب است
فریاد کن، شاید این بار، کبک هم بیدار شد
ای عشق، میدانی زخم ما از برفی است که بر دلها باریده
هوا را آتش بزن، شاید که این زخم درمان شود!
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.
Forwarded from MANAME / مانامە (Sepahilaeen Alireza)
برس
یک بوسه، به حال اینهمه قهر، برس
یک جرعه، به جام اینهمه زهر، برس...
با هر چه که برمیآید از دست این صبح!
ای عشق، بە داد مردم شهر، برس!
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
یک بوسه، به حال اینهمه قهر، برس
یک جرعه، به جام اینهمه زهر، برس...
با هر چه که برمیآید از دست این صبح!
ای عشق، بە داد مردم شهر، برس!
#سپاهی_لایین (کاوه زێدان)
https://t.me/maname49
Telegram
MANAME / مانامە
کانال تلگرامی معرفی آثار، اشعار و نوشتار علیرضا سپاهی لایین (کاوە زێدان) به زبانهای کوردی و فارسی.