مرو، که با دو لبت گفتگوي من باقي است
هزار شکوه سرودم، ولي سخن باقي است
چو برق ميروي از آشيان ما، به کجا؟
هنوز مشت خسي، بهر سوختن باقي است
به عيش کوش و ز غمهاي تازه، باک مدار
گرت پياله اي از باده کهن باقي است
شبي به حلقه رندان، حديث موي تو رفت
گذشت عمري و آشوب انجمن باقي است
دمي نشستي و رفتي، ولي به محفل ما
هنوز بوي گل و عطر ياسمن باقي است
اگرچه گردش گردون، مرا هلاک نکرد
ولي ز گردش چشمت، اميد من باقي است
بهار حسن تو نازم، که صد چمن پژمرد
ولي طراوت گلهاي اين چمن باقي است
بپاي دوست سر افشاندن است و جان دادن
بهانه اي که مرا بهر زيستن باقي است
ز دست غير، مرا شکوه اي نماند، رهي
ولي شکايتم از دست خويشتن باقي است
#رهی_معیری
هزار شکوه سرودم، ولي سخن باقي است
چو برق ميروي از آشيان ما، به کجا؟
هنوز مشت خسي، بهر سوختن باقي است
به عيش کوش و ز غمهاي تازه، باک مدار
گرت پياله اي از باده کهن باقي است
شبي به حلقه رندان، حديث موي تو رفت
گذشت عمري و آشوب انجمن باقي است
دمي نشستي و رفتي، ولي به محفل ما
هنوز بوي گل و عطر ياسمن باقي است
اگرچه گردش گردون، مرا هلاک نکرد
ولي ز گردش چشمت، اميد من باقي است
بهار حسن تو نازم، که صد چمن پژمرد
ولي طراوت گلهاي اين چمن باقي است
بپاي دوست سر افشاندن است و جان دادن
بهانه اي که مرا بهر زيستن باقي است
ز دست غير، مرا شکوه اي نماند، رهي
ولي شکايتم از دست خويشتن باقي است
#رهی_معیری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از گل شنیدم بـوی او مستانه رفتم سـوی او
تا چـون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفـتاب از پاکـیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
#رهی_معیری
تا چـون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفـتاب از پاکـیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
#رهی_معیری
چاره سازِ اهلِ دل ،،، باشد میِ اندیشهسوز ،
کو قدح؟ ،، تا ، فارغم از رنجِ هوشیاری کند؟ ،
دامِ صیاد ، از چمن دلخواه تر باشد ، مرا ،
من ، نه آن مرغم ،، که فریاد از گرفتاری کند ،
#رهی_معیری
کو قدح؟ ،، تا ، فارغم از رنجِ هوشیاری کند؟ ،
دامِ صیاد ، از چمن دلخواه تر باشد ، مرا ،
من ، نه آن مرغم ،، که فریاد از گرفتاری کند ،
#رهی_معیری
بس که جفا ز خار و گل ،، دید ، دلِ رمیدهام ،
همچو نسیم از این چمن ، پای برون کشیدهام ،
شمعِ طرب ، ز بختِ ما ،،، آتشِ خانهسوز شد ،
گشت بلایِ جانِ من ،، عشقِ به جان خریدهام ،
حاصلِ دورِ زندگی ، صحبتِ آشنا بُوَد ،
تا تو ز من بریدهای ،، من ز جهان بریدهام ،
تا به کنار بودیاَم ،، بود به جا قرارِ دل ،
رفتی و رفت راحت از ،،، خاطرِ آرمیدهام ،
#رهی_معیری
همچو نسیم از این چمن ، پای برون کشیدهام ،
شمعِ طرب ، ز بختِ ما ،،، آتشِ خانهسوز شد ،
گشت بلایِ جانِ من ،، عشقِ به جان خریدهام ،
حاصلِ دورِ زندگی ، صحبتِ آشنا بُوَد ،
تا تو ز من بریدهای ،، من ز جهان بریدهام ،
تا به کنار بودیاَم ،، بود به جا قرارِ دل ،
رفتی و رفت راحت از ،،، خاطرِ آرمیدهام ،
#رهی_معیری
Audio
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
#رهی_معیری
#همایون_شجریان
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
#رهی_معیری
#همایون_شجریان
.
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
#رهی معیری بوسه نسیم
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مرا
با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا
#رهی معیری بوسه نسیم