قلّاب
همایون شجریان، س. پورناظری، سعدی
🎧 قلّاب
#همایون_شجریان
زاندازه بیرون تشنهاَم
ساقی بیار آن آب را
اوّل مرا سیراب کن
وانگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خوابِ خوش
بر مینکردم پیش از این
روزِ فراقِ دوستان
شبخوش بگفتم خواب را
مقدارِ یارِ همنفس
چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد
قیمت بداند آب را
سعدی چو جورش میبری
نزدیکِ او دیگر مرو
ای بیبَصَر من میروم
او میکشد قلّاب را
#سعدی
#همایون_شجریان
زاندازه بیرون تشنهاَم
ساقی بیار آن آب را
اوّل مرا سیراب کن
وانگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خوابِ خوش
بر مینکردم پیش از این
روزِ فراقِ دوستان
شبخوش بگفتم خواب را
مقدارِ یارِ همنفس
چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد
قیمت بداند آب را
سعدی چو جورش میبری
نزدیکِ او دیگر مرو
ای بیبَصَر من میروم
او میکشد قلّاب را
#سعدی
عیب یاران و دوستان هنرست
سخن دشمنان نه معتبرست
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجرست
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفترست
آن که منظور دیده و دل ماست
نتوان گفت شمس یا قمرست
هر کسی گو به حال خود باشد
ای برادر که حال ما دگرست
تو که در خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحرست
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمرست
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایبست و در نظرست
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه ترست
جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصرست
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدرست
پرده بر خود نمیتوان پوشید
ای برادر که عشق پرده درست
سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتست بیخبرست
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سرست
#سعدی⚘
سخن دشمنان نه معتبرست
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجرست
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفترست
آن که منظور دیده و دل ماست
نتوان گفت شمس یا قمرست
هر کسی گو به حال خود باشد
ای برادر که حال ما دگرست
تو که در خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحرست
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمرست
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایبست و در نظرست
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه ترست
جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصرست
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدرست
پرده بر خود نمیتوان پوشید
ای برادر که عشق پرده درست
سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتست بیخبرست
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سرست
#سعدی⚘
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود
گناه آید از بندهٔ خاکسار
به امید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز
عزیزی و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
#سعدی
#بوستان
که جرم آمد از بندگان در وجود
گناه آید از بندهٔ خاکسار
به امید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز
عزیزی و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
#سعدی
#بوستان
چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
مجموع تر از ملک رضا مملکتی نیست
هرکس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که از این به صفتی نیست
#سعدی⚘
مجموع تر از ملک رضا مملکتی نیست
هرکس صفتی دارد و رنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که از این به صفتی نیست
#سعدی⚘
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
بر سر کوی تو گر خوی تو این خواهد بود
دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن
عقل بی خویشتن از عشق تو دیدن تا چند
خویشتن بیدل و دل بی سر و سامان دیدن
تن به زیر قدمت خاک توان کرد ولیک
گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن
هر شبم زلف سیاه تو نمایند به خواب
تا چه آید به من از خواب پریشان دیدن
با وجود رخ و بالای تو کوته نظریست
در گلستان شدن و سرو خرامان دیدن
گر بر این چاه زنخدان تو ره بردی خضر
بی نیاز آمدی از چشمه حیوان دیدن
هر دل سوخته کاندر خم زلف تو فتاد
گوی از آن به نتوان در خم چوگان دیدن
آن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست
برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدن
سعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست
چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن
#سعدی
- غزل ۴۶۶
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
بر سر کوی تو گر خوی تو این خواهد بود
دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن
عقل بی خویشتن از عشق تو دیدن تا چند
خویشتن بیدل و دل بی سر و سامان دیدن
تن به زیر قدمت خاک توان کرد ولیک
گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن
هر شبم زلف سیاه تو نمایند به خواب
تا چه آید به من از خواب پریشان دیدن
با وجود رخ و بالای تو کوته نظریست
در گلستان شدن و سرو خرامان دیدن
گر بر این چاه زنخدان تو ره بردی خضر
بی نیاز آمدی از چشمه حیوان دیدن
هر دل سوخته کاندر خم زلف تو فتاد
گوی از آن به نتوان در خم چوگان دیدن
آن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست
برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدن
سعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست
چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن
#سعدی
- غزل ۴۶۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چنان مشتاقم ای دِلبَر ..
به دیدارت که گَر روزی ...
برآید از دلم آهی ..
بِسوزد هفت دریا را ...!
#سعدی
#استاد_همایون_شجریان
به دیدارت که گَر روزی ...
برآید از دلم آهی ..
بِسوزد هفت دریا را ...!
#سعدی
#استاد_همایون_شجریان
کمال است در نفسِ انسان سَخُن
تـو خـود را به گفتار ناقص مَکُن...
#سعدی
سخن یکی از مَحَکهایی است که کمال یا نقصِ انسان را نشان میدهد.
نحوهٔ سخن گفتن؛ واژهها، عبارات و لحنِ هر کس بخشِ عمدهای است که شخصیّتِ او را مینمایاند.
یکی از دلایلی که #حضرت_مولانا نیز بر سکوت تأکید میکند همین است. سکوت تمرینی است که شخص در هر زمان و موقعیّت، هر مطلبی را بر زبان نیاورد. سنجیده و آگاهانه سخن بگوید و مراقبت و مهارِ زبانِ خود را به نیکی داشته باشد.
یکی از بهترین راهها برای شناختِ افراد، گوش کردن به سخنانِ آنان است. زیرا آنچه در ضمیر است دیر یا زود از طریقِ زبان بیرون میریزد و درونِ شخص را عیان می کند.
آدمی مخفی ست در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان...
#مثنوی_معنوی
تـو خـود را به گفتار ناقص مَکُن...
#سعدی
سخن یکی از مَحَکهایی است که کمال یا نقصِ انسان را نشان میدهد.
نحوهٔ سخن گفتن؛ واژهها، عبارات و لحنِ هر کس بخشِ عمدهای است که شخصیّتِ او را مینمایاند.
یکی از دلایلی که #حضرت_مولانا نیز بر سکوت تأکید میکند همین است. سکوت تمرینی است که شخص در هر زمان و موقعیّت، هر مطلبی را بر زبان نیاورد. سنجیده و آگاهانه سخن بگوید و مراقبت و مهارِ زبانِ خود را به نیکی داشته باشد.
یکی از بهترین راهها برای شناختِ افراد، گوش کردن به سخنانِ آنان است. زیرا آنچه در ضمیر است دیر یا زود از طریقِ زبان بیرون میریزد و درونِ شخص را عیان می کند.
آدمی مخفی ست در زیر زبان
این زبان پرده ست بر درگاه جان...
#مثنوی_معنوی
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان- بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
ساز و آواز
نوا و مرکب خوانی
آواز : استاد #محمدرضا_شجریان
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم....
حضرت #سعدی
نوا و مرکب خوانی
آواز : استاد #محمدرضا_شجریان
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم....
حضرت #سعدی