عشق و نور
885 subscribers
281 photos
1.06K videos
16 files
479 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی و صوتی های نرمین مختص مالک کانال

https://t.me/salamzendgi7

لینک تمام کنفرانسها


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
ادامه👇👇

نگران نباش، نمی‌توانی بمیری
حتی اگر بخواهی بمیری، نمی‌توانی بمیری
تو جاودانه و نامیرا هستی
بنابراین، درواقع ترسی وجود ندارد، نیازی نیست وحشت کنی
مرگ غیرممکن است، فقط نفس می‌تواند بمیرد

پس اگر با نفس هم‌هویت باشی، آنوقت ترس باقی می‌ماند
زمانی که نفس رها شد، مرگ ناپدید می شود و ترس ازبین می‌رود، تشویش ازبین می‌رود، نگرانی محو می‌شود
و آن انرژی درگیر ترس، تشویش و نگرانی است آزاد می‌شود.
همان انرژی رقص تو می‌شود، ضیافت تو می‌شود.

#اشو

دامّا پادا / راه حق
Khoda Va Eshgh
#اشو
#عشق‌رقص‌زندگی

عشق،رهاشدن از هرگونه
نگرانی تنش است
انسان هنوز هم مقدار زیادی از غرایز حیوانی خود را حمل می‌کند:
خشم او، نفرت او، حسادت او، احساس مالکیت، حیله‌گری….
هرآنچه که در انسان مورد سرزنش قرار داشته به نظرمی‌رسد که:
به یک ناخودآگاه عمیقاً ریشه‌دار تعلق دارد
و تمام کار کیمیاگری روحی این است که چگونه از این میراث حیوانی خلاص شویم
بدون رهاشدن از این گذشته‌ی حیوانی، انسان تقسیم‌شده باقی می‌ماند. گذشته‌ی حیوانی و انسانیت او نمی‌توانند باهم در او وجود داشته باشند، زیرا انسانیت ویژگی‌‌های مخالف با حیوانیت دارد. پس تنها کاری که انسان می‌تواند بکند این است که یک منافق شود.

تاجایی که به رفتارهای تشریفاتی مربوط است، انسان آرمان‌های بشریت مانند عشق، حقیقت، آزادی، نداشتن تصاحبگری و مهرورزی را دنبال می‌کند. ولی این فقط در یک لایه بسیار نازک باقی می ماند و آن حیوان پنهان در او هرلحظه می‌تواند بیرون بیاید؛
هر حادثه‌ای می‌تواند آن را بیرون بکشد. و چه بیرون بیاید و چه نیاید، معرفت درونی انسان تقسیم‌شده هست.

این آگاهی تقسیم‌شده سبب ایجاد این اشتیاق و این پرسش شده است:
چگونه یک فردیت هماهنگ و تمام شوم؟
و همین در مورد تمام جامعه نیز صادق است:
چگونه می‌توانیم یک جامعه‌ی هماهنگ و تمام خلق کنیم که در آن جنگ، تضاد، طبقات اقتصادی، تقسیمات بر اساس رنگ پوست، طبقه اجتماعی، مذهب و ملیت وجود نداشته باشد؟

بجای اینکه به انقلاب و تغییر جامعه و ساختار آن فکر کنیم، باید بیشتر به مراقبه و تغییر فرد فکر کنیم
این تنها راه ممکن است که یک روز بتوانیم تمام تقسیمات و جدایی‌ها را در جامعه ازبین ببریم
ولی اینها نخست باید در درون فرد ازبین بروند و می‌توانند ازبین بروند.

#اشو
#سوال_از_اشو

ﭼرا ﻣﺎ اینچنین ﻣشتاقِ ﻓراﻣوش کردن ﺧودمان هستیم؟

#پاسح:

مپندار که فقط کسانیکه به دﯾدن فیلم ﻣﯽ روﻧد ﻣﯽ ﺧواهند ﺧودﺷﺎن را فراﻣوش کنند.
کسانیکه به معبد یا خانه های خدا ﻣﯽ روند نیز به همان دلیل می‌روند، هیچ ﺗﻔﺎوﺗﯽ بین آنان وﺟود ندارد.
معبد روﺷﯽ ﻗدﯾﻣﯽ ﺑرای ﻓراﻣوﺷﯽ خداوند است و فیلم دیدن روﺷﯽ جدید.
اﮔر انسان بنشینید و آواز راﻣﺎ راﻣﺎ(خدا، خدا) سر دهد. ذکر بگوید، دعا و نیایش کند، ﻓﮑر ﻧﮑن که دارد ﮐﺎر دﯾﮕری متفاوت با کسانیکه ﺑﺎ شنیدنِ آواز و دیدنِ فیلم سعی در فراموشی خداوند دارند، انجام می دهد.
در واقع ﺗﻔﺎوﺗﯽ میان اﯾن دو وﺟود ﻧدارد
چه آن ذکر  راﻣﺎ(خدا) ﺑﺎﺷد، چه فیلم، چه موسیقی،
چه ﺗﻼش ﺑرای درگیر ﺷدن در ھر ﭼﯾزی ﺑﯾرون از ﺧود،
ﺗﻼش ﺑرای درگیر ﺷدن در ھر چیزی در اﺻل کاری نیست  ﺟز ﺗﻼش ﺑرای ﻓرار از ﺧود.
ﻣﺎ همه ﻣﺷﻐول ﺗﻼش ﺑرای ﻓرار از ﺧود به شیوه ها و روشهای ﮔوﻧﺎﮔون هستیم تا سرمان را مشغول کنیم.
اﯾن ﻧﺷﺎن ﻣﯽ دھد ﮐه وﺿﻊ درون ﻣﺎ بدتر ﺷده و ﻣﺎ حتی شهامت ﻧﮕﺎه ﮐردن به درونمان را نیز از دست داده اﯾم.
ﻣﺎ از ﻧﮕﺎه ﮐردن ﺑه آنسو بسیار می‌ترسیم.
وقتی چیزی را پنهان می کنیم اینطور نیست که از بین رفته باشد.
آﺷﮑﺎر نبودن و وﺟود نداشتن هیچ ربطی به ھم ندارند.
اﮔر چیزی آﺷﮑﺎر ﺑود، ﻣﯽتوانستیم ببینیم و بفهمیم و تغییرش دهیم،
اﻣﺎ ﺗﺎ آﺷﮑﺎر نباشد، تغییرش غیره ﻣﻣﮑن است. 
در درون ﻣﺎنند ﯾﮏ زخم رشد ﻣﯽ کند و پنهان می ماند.

#اشو
#سفر_درونی
چیزی با برچسب “حقیقت” وجود ندارد که روزی آن را پیدا کنی و جعبه را باز کنی و محتوا را ببینی و بگویی، “عالیست! حقیقت را پیدا کردم!”
چنین جعبه‌ای وجود ندارد.
 
دلیل اینکه مردم در مورد حقیقت صحبت می‌کنند و هنوز هم در دنیای دروغ‌ها زندگی می‌کنند روشن است:
در قلب آنان اشتیاقی برای حقیقت وجود دارد؛ آنان در برابر خودشان شرمنده هستند که واقعی نیستند، پس در مورد حقیقت حرف می‌زنند. ولی این فقط حرف و صحبت است و نه بیشتر
زندگی براساس حقیقت چنان خطرناک است که آنان نمی‌توانند مخاطره کنند.

و همین در مورد آزادی نیز صدق می‌کند. همه تاجایی که به حرف و سخن مربوط است خواهان آزادی هستند،
ولی هیچکس واقعاً‌ آزاد نیست.
و هیچکس واقعاً‌ نمی‌خواهد آزاد باشد، زیرا آزادی مسئولیت می‌آورد؛
و وابسته‌بودن آسان است؛
مسئولیتی بر تو وارد نیست،
مسئولیت بر کسی وارد است که به او وابسته هستی.

بنابراین مردم زندگیشان را در شکاف‌شخصیتی به‌سر می‌برند:
در مورد حقیقت صحبت می‌کنند،
از آزادی سخن می‌گویند و در دروغ زندگی می‌کنند و در بردگی زندگی می‌کنند ـــ در انواع بردگی‌ها، زیرا هر بردگی تو را از یک مسئولیت آزاد می‌سازد.
انسانی که واقعاً بخواهید آزاد باشد باید مسئولیت‌های عظیمی را بپذیرد. نمی‌تواند مسئولیت‌های خودش را روی دیگران خالی کند. هرکاری که بکند و هرچه که باشد، او مسئول است

#اشو
آیا زندگی تو آکنده از  شعر و شور و شعور هست ؟
آیا در زندگی ات عشق هست ؟
زیبایی هست ؟
نیایش هست ؟
آیا وقتی کسی را می بینی سرشار از اعتماد به او هستی ؟
آیا تا کنون به چشمان فرزندت خیره شده ای ؟
آیا کسی را بی آنکه نیازمندش باشی دوست داشته ای ؟

اگر بتوانی یک لحظه را عاشقانه زندگی کنی، به صد سال زندگی خالی از عشق می ارزد

این را مدار زندگی خویش قرار بده،
اگر اینگونه نیست
#مدار_زندگی_ات را عوض کن .

#اشو
شنیده ام: مردی داشت از یک فروشگاه اسباب بازی، چند اسباب بازی برای فرزندانش میخرید. فروشنده چیزی بیرون آورد و گفت:
این آخرین چیزی است که در دنیای اسباب بازی ساخته شده است.
یک جدول معما ...

آن مرد یک استاد ریاضی بود
بنابراین بلافاصله علاقه مند شد.
اما او هر چه سعی کرد آنرا مرتب کند نتوانست. سرانجام به فروشنده گفت:
من یک استاد ریاضی هستم و نمیتوانم آنرا مرتب کنم. چطور انتظار داری بچه های کوچک بتوانند آنرا مرتب کنند؟
فروشنده خندید و گفت:
این برای حل شدن ساخته نشده است ...


این وضعیت واقعی انسان را نشان می دهد.
هر کاری بکنی، این جدول قابل مرتب شدن نیست. این بسیار مدرن است.
یک درک بسیار معاصر از بشریت.
همۀ ادیان به شما معما داده اند.
معماهایی که اساساً و ذاتاً قابل حل نیستند.
و هدف آنها این است که به شما احساس گناه، شکست، ناکامی، بیچارگی، ناموفق بودن، بی ارزش بودن و نالایق بودن بدهند.

آنها میخواهند غرور و عظمت و شکوه شما را نابود کنند. چونکه هر چه غرور و عظمت شما بیشتر نابود شود، بیشتر شبیه شتر خواهید بود و برای بار بردن آماده خواهید بود.
شما خودتان به مرور درک خواهید کرد که
این سرنوشت شماست: شتر بودن ...

شما شیر نیستید و هیچ فایده ای ندارد که به شیر بودن وانمود کنید.
شما برای برده بودن متولد شده اید.
این کل ترفند همۀ ادیان و ایدئولوژیهای سیاسی است.
آنها فقط یک قصد دارند:
به هر انسانی این احساس را دادن که او برای بردگی و بندگی متولد شده است.
برای اینکه یک خدای افسانه ای را بپرستد، زانو بزند و دعا کند.
لحظه ای که بپذیرید که گنهکار، نالایق و
بی ارزش هستید، احترام به خود را از دست میدهید. و اگر نتوانید خود را دوست بدارید، چگونه میتوانید از هیچ کسی انتظار داشته باشید که شما را دوست بدارد؟
تقریبا همیشه یک شوک خواهد بود که کسی به شما بگوید: من تو را دوست دارم.
شما نمیتوانید آنرا باور کنید.
هیچ کسی اینرا باور نمیکند.
به این دلیل ساده که:
من خودم نمیتوانم خود را دوست بدارم و این شخص بیچاره دارد میگوید که مرا دوست دارد. این فقط یک معنا دارد:
او مرا نمیشناسد!
همینکه مرا بشناسد، همۀ عشق او ناپدید خواهد شد.

مراقبه به این دلیل غرش شیر است که در همان لحظه که انسان از ژرفای وجود خویش آگاه میشود -این همان هدف مراقبه است. نترس میشود، زیرا پی میبرد مرگی وجود ندارد و او جاودان است.
مراقبه به این دلیل غرش شیر است که هیچ کس نمی تواند انسان مراقبه گر را برده سازد. آری تو میتوانی او را بکشی اما نمی توانی برده اش سازی.
نمی توانی روحش را از بین ببری.
میتوانی جسم او را به بند کشی اما وجودش را نه.
او اینک آزادی را میشناسد و آزادی را نمی توان ستاند، زیرا آزادی شهامتی فراوان به بار می آورد. او می تواند با تمام دنیا بجنگد.

تمام مراقبه گران بزرگ،تنها و دست خالی با این دنیای نادان به جنگ برخواسته اند.
لائوتسه و کبیر در دوران مختلف مراقبه گران در برابر حماقت های جمعی بشر ایستاده اند. آنان را سلاخی کرده اند به قتل رسانده اند ،مسمومشان ساخته اند اما هیچ یک از این کارها فایده ای نداشته است.
هرگاه انسانی دوباره به حالت مراقبه
می رسد غرش شیر بلند میشود.
یک بار دیگر انسانی راستین به پا می خیزد که آماده است همه چیز را فدای حقیقت کند.

#کتاب_من_درس_شهامت_میدهم
#اشو
هر اشتباه فرصتی است برای آموختن فقط یک اشتباه را بارها و بارها تکرار نکن ــ این حماقت است
ولی تا می‌توانی اشتباهات جدید انجام بده، نترس ـــ
زیرا این تنها راهی است که طبیعت به تو اجازه‌ی آموختن می‌دهد.

دیانت فقط به معنی چالشی برای رشد است، چالشی برای آن بذر، تا به بیان غایی خود برسد و به هزاران گل شکوفا شده، و آن عطر پنهان در درونش را آزاد سازد. من آن عطر را دیانت می‌خوانم

#اشو
ادامه پاسخ 👇

تنها راه برای در تماس بودن با زندگی، تنها راه برای عقب نماندن از زندگی، داشتن قلبی بدون احساس گناه است، قلبی که معصوم است.
تمام چیزهایی را که به تو گفته شده ازیاد ببر(چه باید انجام شود و چه نباید انجام شود) هیچکس دیگر نمی تواند برای تو تعیین کند.

از آن متظاهرانی که برای تو تصمیم می گیرند دوری کن، اختیار را به دست خودت بگیر، این تو هستی که باید تعیین کنی
درواقع، در همین تصمیم گرفتن و تعیین کردن است که روح تو زاده می شود. وقتی دیگران برای تو تصمیم بگیرند، روح تو خفته و گنگ باقی خواهد ماند. وقتی برای خودت تصمیمی می گیری، نوعی تیزبودن برمی خیزد
تصمیم گرفتن یعنی مخاطره کردن، تصمیم گرفتن یعنی که شاید اشتباه کنی  کسی چه می داند، خطر در همین است. کسی چه می داند که چه روی خواهد داد؟ ریسک در همین است، تضمینی وجود ندارد.

با کهنه ها همیشه تضمین وجود دارد. میلیون ها میلیون انسان از آن پیروی کرده اند، چگونه اینهمه انسان می توانند اشتباه کنند؟ تضمین در این است. اگر مردمان بسیاری بگویند که درست است، باید که درست باشد!

درواقع، منطق زندگی درست مخالف این است. اگر مردمان بسیاری از یک چیز خاص پیروی کنند، یقین داشته باش که اشتباه است، زیرا این همه انسان چنان روشن ضمیر نیستند و نمی توانند روشن ضمیر باشند. اکثریت از احمق ها تشکیل شده است، احمق های به تمام معنی. مراقب اکثریت باش. اگر مردمان بسیار زیادی از یک چیز پیروی کنند، همین یک سند کافی است که آن چیز اشتباه است.

حقیقت برای فردها رخ می دهد، نه برای جمعیت ها. آیا هرگز شنیده اید که یک جمعیت به اشراق رسیده باشد؟ حقیقت برای فرد رخ می دهد __ برای یک تیلوپاTilopa ، یک آتیشا، یک نانکNanak ، یک کبیرKabir ، یک فریدFarid

حقیقت برای فرد individual رخ می دهد. اگر واقعاٌ مایلی که حقیقت برای تو نیز اتفاق بیفتد، یک فرد باش.هرگونه مخاطره ای را برای فردبودن قبول کن و این چالش را بپذیر تا بتوانی تیز sharpبشوی و این بتواند به تو هوشمندی و روشنی ببخشد.

حقیقت یک باور نیست، هوشمندی تمام است. حقیقت، آتش گرفتن ناگهانی منابع نهانی در زندگی تو است، یک تجربه ی روشن شدگی در ضمیر و معرفت تو است. ولی برای رخ دادنش باید فضای مناسب آن را ایجاد کنی. و آن فضای مناسب این است که باید خود را همانگونه که هستی بپذیری.
هیچ چیز را انکار نکن، شکاف برندار، احساس گناه نکن.

مسرور باش! و باردیگر به تو می گویم، همانطور که هستی مسرور باش.

#اشو
#کتاب_خرد