صبح و شعر
604 subscribers
2.1K photos
261 videos
322 files
3.12K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

زلیخا از درد زایمان نمی ترسید.
از اجنه و اشباح نمی ترسید.
از جن و آل که با جگر زن زائو تغذیه می کرد نمی ترسید. از پنجه خونین مرگ و چنگال بی رحم اجل نمی‌ترسید. ترس بزرگ تری داشت. ترسی سهمگین تر و کشنده تر از همه ترس ها! می ترسید که باز به جای پسر دختر بیاورد و بار دیگر نزد سر و همسر ننگین و شرمنده شود. پس از چهارده سال ازدواج و هفت دختر پی‌در پی، اکنون نوبت به فرزند هشتم رسیده بود.
نام نخستین دخترش گلنار بود. فقط این نام را خود برگزیده بود. اسامی دختران دیگر همه اضطراری و اجباری و همه به امید جلوگیری از تولد مولود دختر انتخاب شده بود: دختربس، گل بس، ماه بس، قز بس، کفایت، کافی! خانواده صفدر و زلیخا، عضو یک تیره کوچک کوه نشین جنگلی از ایل بزرگ ممسنی بود.
ایل پسر می خواست. در ایل تنها پسر بود که می توانست اجاق خانه را روشن کند. اجاق پدران دختردار را کور و خاموش می پنداشتند و به حال زار مادران دخترزا غم و غصه می‌خوردند. ایل با آن همه مادر رشید، دختر را حقیر می شمرد. ایل با آن همه زن سرافراز- چنان زنانی که هنگام شکست مردان خود، از بیم اسارت به دست دشمن، گیسو به هم می بافتند و از قلعه های مرتفع خود را به زمین می انداختند- دختر را ارث نمی داد. جهیزیه و مهریه نمی‌داد. او را بر سر سفره مرد نمی‌نشاند. دختر را به مدرسه ها که تازه باز شده بودند نمی‌فرستاد. خواهر را با برادر برابر نمی‌دانست. بابت بهای دختر شیربها می‌گرفت. او را گویی می فروخت و گاه آن چنان گران می فروخت که دختر و همسرش را به خاک سیاه می‌نشاند. در این اجتماع کوچک لر زبان کوهستانی از اطلاق کلمه بچه به دختر خودداری می شد. فقط پسرها بچه های خانواده بودند.
بارها میهمانان و رهگذران از صفدر شمار فرزندانش را پرسیده بودند و او، شرمنده و سربه زیر پاسخ داده بود بچه ندارم.
زلیخا بی آنکه گناهی کرده باشد گناهکار بود بی آنکه محکمه‌ای صورت گیرد محکوم بود.
صفدر شریک جرمش بود، ولی او پدر بود. مرد بود. گناهش بخشودنی بود. دوش ناتوان زلیخا برای بار گناه، مناسب تر و سزاوارتر بود.
او زن بود. مادر بود.
گناهش غیرقابل بخشایش بود. طعنه ها و طنزها، ملامت ها و شماتت ها همه رو به سوی او داشتند.
زلیخا دندان روی جگر می گذاشت و این شکنجه عظیم را به دشواری تحمل می کرد. 

✍🏻: #محمد_بهمن_بیگی
بخارای من ایل من

#زن_زندگی_آزادی

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب ، روزتان دل‌چسب
━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

گردنم چون ماه هرگز نیست،
زیر بار منّت خورشید.
گر چه می‌دانم،
با چراغ کوچک من، شب نمی‌میرد،
تیرگی پایان نمی‌گیرد،
روشن از گهواره تا گورم.
هر چه هستم، نطفه‌ی نورم.
این منم شب‌تاب روشنکار!
بی گمان هر شب که خوابش می برد خورشید،
دیده‌ای چشم مرا بیدار.
چشم دل را داشت باید روشن از امید.
* * *
آفتاب.
با هزاران نیزه‌ی زر، باز،
از سیاه شب گریزان است.
من سرافرازم که می‌مانم دراین تاریک جان آزار.
با سیاهی می کنم پیکار.
من که شب‌تابم ندارم هیچ از شب باک.
کاشکی می ماندی ای خورشید و می‌دادیم،
هر دو با هم سینه و پهلوی او را چاک!

✍🏻: ##قدمعلی_سرامی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، چراغ امید دلتان فروزان به فردایی روشن‌
#روز_خوب سهم ماست
#ایرانی_سربلند
#زن_زندگی_آزادی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يک_برگ_کتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━

♦️در مورد رنجبران (کارگران و زحمتکشان) اطلاعات زیادی در دست نبود. ضرورتی هم نداشت.
تا زمانی که به کار کردن و زاد و ولد ادامه می‌دادند سایر فعالیت هایشان اهمیتی نداشت.
به حال خود رها شده بودند، همچون گله ای که در دشت های آرژانتین رها شده اند.
به شیوه ای از زندگی خو کرده بودند که به نظرشان طبیعی می نمود . یک شیوه آبا و اجدادی. به دنیا می‌آمدند، در آشغالدونی ها پرورش می یافتند.
در دوازده سالگی سر کار می‌رفتند. دوره‌ی کوتاه شکوفایی، زیبایی و میل جنسی را پشت سر می گذاشتند.
در بیست سالگی ازدواج می‌کردند. در سی سالگی میانسال می‌شدند و اکثرا در شصت سالگی از دنیا می‌رفتند.
کار سنگین جسمانی ، خانه داری و مراقبت از بچه‌ها، نزاع های بی‌اهمیت با همسایه‌ها، فیلم‌ها، فوتبال، آبجو و بیشتر از همه قمار، ذهن آن ها را به خود مشغول می‌ساخت.
کنترل کردن آ‌ ها کار دشواری نبود. چند مامور "پلیس اندیشه" همیشه در میان آن‌ها رفت و آمد می‌کردند، شایعات بی‌اساس پخش می کردند و افرادی را که به نظر می‌آمد خطرساز باشند شناسایی و معدوم می‌ساختند.

یک روز "وینستون" متوجه جمعیتی شد که با سر و صدای زیادی در وسط چهارراه تجمع کرده بودند.
با خودش گفت شروع شد شروع شد انقلاب شروع شد ، مردم بالاخره طغیان کردند. نزدیک شد، دو زن چاق بر سر یک قابلمه با هم درگیر شده بودند و هریک سعی داشت آن را از دست دیگری درآورد و موهای یکی از آنها به‌شدت پریشان شده بود.
یک لحظه هر دو قابلمه را کشیدند و دسته قابلمه کنده شد.
وینستون با تنفر آنها را تماشا می کرد. با این حال صدایی که در آن لحظه از حنجره چندصد زن برخاسته بود به طور عجیبی قدرتمند به نظر می‌رسید! چرا آنها نمی‌توانستند همین فریاد را برای موضوعی واقعا مهم سر دهند؟

آن‌ها تا به آگاهی نرسند، طغیان نخواهند کرد، و تا طغیان نکنند به آگاهی نخواهند رسید...

✍🏻: #جورج_اورول
برگردان : #صالح_حسینی
۱۹۸۴:📚


📎فایل pdf کتاب را در صبح و شعر بخوانید👇🏻👇🏻

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب ،به روز و فرخ روز #آبان_ایزد 💦
به (آبان) بپرهیز از آب و ای جوان/
مَیالای و مَیازار آب روان
#ملک‌الشعرابهار

#نماد این روز #گل_نیلوفر است.

زلالی و طراوت آب‌ها سهم لحظه‌هاتان🙏🏻
#آبانگان 💧💦خجسته و فرخنده
#زن_زندگی_آزادی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━

نه تنها پزشکی، مهندسی و نقاشی هنر است بلکه زیستن نیز خود هنری است و در حقیقت مهم‌ترین و در عین حال مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین هنری است که انسان تجربه می‌کند ...

هدف این هنر انجام کار بخصوصی نیست، بلکه هدف آن زندگی شایان تحسین، و پرورش استعدادهای ذاتی است
در پهنهٔ هنر زیستن انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم پیکرتراش است و هم سنگ مرمر، هم پزشك است و هم بیمار.

چرا عصر ما نظریه "زیستن يك هنر است" را از یاد برده است؟ امروزه بشر معتقد است که خواندن و نوشتن هنری است که باید آموخت؛ معماری، مهندسی، یا کارگر ماهر شدن مستلزم مطالعه و تحصیل زیادی است؛ اما زندگی کردن آنچنان ساده است که نیاز به هیچ گونه کوشش برای آموزش ندارد. تنها بدین دلیل که هر کس نوعی "زندگی می کند" پس هرکس هم متخصص در زیستن است.

وظیفهٔ اصلی انسان در زندگی این است که خودش را متولد کند، به چیزی تبدیل شود که به طور بالقوه هست.
مهم‌ترین محصول تلاش انسان، شخصیت خودش است.

✍🏻: #اریک_فروم
📚: #انسان_برای_خویشتن

پ.نوشت: امیدوارم محصول تلاشمان شخصیتی ازما بسازد که زندگی را حق طبیعی هم‌نوعان و هموطنانمان بدانیم و با توحّش پای بر انسانیت نگذاریم.

#زن_زندگی_آزادی

📎فایل pdf کتاب را در صبح و شعر بخوانید👇🏻👇🏻

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#موسيقى_خوب_بشنويم🎼🎵🎶🍂🍁
#شعر_خوب_بخوانیم

«خون از رُخم بشوی»

دست مرا بگير، كه آب از سرم گذشت
خون از رخم بشوی، كه تير از پرم گذشت
سر بركشيدم از دلِ اين دود، شعله‌‌وار
تا اين شب از برابر چشمِ ترم گذشت
شوق رهايی‌ام درِ‌ زندان غم شكست
بوي خوشِ سپيده‌دم از سنگرم گذشت
با همرهان بگوی سراغ وطن گرفت
هر جا كه ذره‌ذره‌‌ی خاكسترم گذشت
خورشيدها شكفت ز هر قطره خون من
هر جا كه پاره‌های دلِ پرپرم گذشت
در پرده‌های ديده‌ی من، باغ گل دميد
نام وطن چو بر ورق دفترم گذشت

• آواز: #همایون_شجریان
• شعر: #فریدون_مشیری
• موسیقی: آرش گوران
• ضبط،میکس و مستر: رضا فرهادی
• ضبط آواز: کاوه عابدین
🖤❤️
#ایران
#زن_زندگی_آزادی

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━

مرد ها پشت سر تاریخ پنهان می‌شوند ، در پس حقایق، جنگ سراسر وجودشان را می‌گیرد ، آن‌ها به جنگ به مثابه کنش و تقابل ایده‌ها و منافع مختلف نگاه می کنند ،
اما زنان از احساسات بر می‌آیند . آن‌ها قابلیت دیدن آن چه را بر مردان پوشیده است را دارند .
این دنیای دیگری ست با رنگ و بوی متفاوت.؛ " به ما کوله پشتی دادن ، ما از اون برای خودمون دامن دوختيم " ....
این مهم نبود که زنان از چه سخن می‌گویند ، در صحبتشان همواره این ایده وجود دارد ؛ جنگ پیش از هر چیزی کشتار است …
در مرکز همه‌ی خاطرات این حس وجود دارد: غیر قابل تحمل است مردن،هیچکس دلش نمی‌خواهد بمیرد.
غیر قابل تحمل تر از آن کشتن انسان‌هاست؛ زیرا زن زندگی می‌بخشد.
مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل می‌کند ، از او مراقبت می‌کند و به دنیایش می‌آورد.
من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوارتر است.

✍🏻: #سوتلانا_آلکساندرونا_الکسیویچ
برگردان: عبدالمجید احمدی

📚: #جنگ_چهره_ی_زنانه_ندارد

#زن_زندگی_آزادی
🕊☘️👩🏻‍🦱

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🍁❁✦•‏​‏··•​​‏━
برای #آتفه_چهارمحالیان

«آینه‌ها  و  گلوبندها»
                              
تا خواب از تخت خوابت بالا بیاید
کتاب لیز بخورد از دستت
و چراغ اتاقت هنوز روشن مانده باشد
من از آسمان تهران
                      سال‌ها
                      دور شده‌ام...
از وطنی با شکل‌های هندسی مخدوش
از اتاق و رخت‌خواب و آینه و
گلوبندهایم
از پله و ایوان و کوچه
با تیرک‌های چراغ تک و توک
از کپسول گاز آشپزخانه‌ی اجاره‌ای  کورش اسدی
که او را
و همه‌ی آدم‌های نجیب قصه‌هایش را
در انزوای جهانی غریب خفه کرده است
از رؤیاهای سوخته‌ای
که به شاخه‌های یخ‌زده گیر کرده هنوز
و از شهری که دیگر
نه بوی پیراشکی خسروی می‌دهد
نه بوی تند قهوه‌ی پیاده‌روهای نادری...
زمان در معادله‌ای معلق و مجهول
مرا و زمین را به سرگیجه انداخته است
و تو هم که ...
نه
   بودی
        نه
         نبودی
در غروب‌هایی که دلم برایت تنگ می‌شود
آن هم در گذرگاهی که باد می‌آید
که باران می‌آید
و من چتر گلدار آبی‌ام را
در سرزمین گلوبندها
                 جا گذاشته‌ام.

#ناهید_کبیری فراخور گرامی زادروزش💐
برای #زن_زندگی_آزادی ☘️
#خشونت_علیه_زنان را #متوقف کنید.

@sobhosher

━•··‏​‏​​‏•✦❁🍁❁✦•‏​‏··•​​‏━
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرجهان

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
«آزادی»
کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهی‌دست می‌اندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری
و به انسانی خاموش -ایستاده در برابر دیوار-
و به آن سنگ‌ها می‌اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده‌اند
در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.
به آن چیزهای از یاد رفته می‌اندیشیدم
که خاطره‌ام را زنده نگه می‌دارد،..

آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.
آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میانِ برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد.
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود
رؤیای خویشتن‌ایم.
به دندان فرو بردن در میوه‌ی ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ی قدیمی متروک و
دست‌های زندانی.

آن سنگ به تکه‌نانی می‌ماند
آن کاغذهای سفید به مرغانِ دریایی
آن برگ‌ها به پرنده‌گان.

انگشتانت پرندگان را ماند:
همه چیزی به پرواز درمی‌آید!

✍🏻: #اوکتاویو_پاز Octavio paz مکزیک، ۱۹۹۸-۱۹۱۴
از کتابِ: «هم‌چون کوچه‌ای بی‌انتها» نشر: نگاه ۱۳۷۴
برگردان: احمد شاملو

به امید آزادی تمام زندانیان سیاسی، اندیشمند ☘️
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام
و دستهایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در این‌جا نوشته‌ام

#رضا_براهنی
گرامی نام ‌تمام شهیدان راه آزادی
#زن_زندگی_آزادی
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher