کِرِنْسیآ
286 subscribers
1.22K photos
152 videos
1 file
178 links
واژه اسپانیایی کِرِنسیا (Querencia):
کِرِنْسیآ: پناهگاه یا جایی که آرامش داری و احساس امنیت میکنی.
Yasi:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1342919277
:بهآر
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1224506798
اگر حرفی بود 👀
Download Telegram
این منم تنها و حیران ، نیمه شب
کرده ام همراز خود مهتاب را

گویم امشب بینم آن گل را به خواب
من مگر در خواب بینم خواب را...
#فریدون_مشیری

@YBQuerencia
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سُرودم
که به حُرمت سکوتم تو به دیدنم بیایی...

#فریدون_مشیری
@YBQuerencia
‏تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
‏اگر جان را خدا داده‌ست،
‏چرا باید تو بستانی؟

#فریدون_مشیری
@YBQuerencia
من به تنگ آمده‌ام،
از همه چیز...
بگذارید هواری بزنم..!


#فریدون_مشیری
@YBQuerencia
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشای نگاهت!

#فریدون_مشیری
@YBQuerencia
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است؟

#فریدون_مشیری
مکن پنهان، ز رخسارت هویداست
که شب را تا سحر بیدار بودی
تورا عشق این چنین بر باد داده
مگر از زندگی بیزار بودی؟

#فریدون_مشیری
@YBQuerencia
آنچه در یادش نمانده، یاد ماست!

#فریدون_مشیری
Forwarded from بهآر
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم

#خوانش_دلی
#فریدون_مشیری
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می‌کشم از پنجره سر

اندوه،که خورشید شدی،تنگه غروب
افسوس،که مهتاب شدی وقت سحر

#فریدون_مشیری
عمرى به هر كوى و گذر گشتم كه پیدایت كنم
اكنون كه پیدا كرده ام بنشین تماشایت كنم

#فریدون_مشیری
به نام نامی یزدان ...

متنی که امروزه با عنوان عقد اریایی معروف شده تنها شعری از یکی از کتابهای فریدون مشیریه ولی خیلی زیباست.

#فریدون_مشیری
#خوانش_دلی
چون بوم بر خرابه ی دنيا نشسته ايم
اهل زمانه را به تماشا نشسته ايم

بر اين سرای ماتم و در اين ديار رنج
بيخود اميد بسته و بيجا نشسته ايم

ما را غم خزان و نشاط بهار نيست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ايم

گر دست ما ز دامن مقصود كوته است
از پا فتاده ايم نه از پا نشسته ايم..

#فریدون_مشیری
خورشیدِ آرزوی منی، گرم‌تر بتاب..

#فریدون_مشیری
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین

آنکه می‌گفت: منم بهر تو غم‌خوارترین!
چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین

#فریدون_مشیری 
ای شب‌
به پاس صحبتِ دیرین، خدای را
با او بگو حکایت شب‌زنده‌داری‌ام

با او بگو
چه می‌کِشم از درد اشــتیاق
شاید وفا کند
بشتابد به یاری‌ام


#فریدون_مشیری
ستاره را گفتم :
کجاست مقصد این کهکشان سرگشته؟
کجاست خانه این ناخدای سرگردان؟
کجا به آب رسد تشنه با فریب سراب؟
ستاره گفت : خاموش،
" لحظه را دریاب "

#فریدون_مشیری
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ

#فریدون_مشیری
"گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی"

#فریدون_مشیری
‌دیدار تو گر صبح ابد هم دهَدَم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی ...

#فریدون_مشیری