Amir Pouria
1.95K subscribers
1.08K photos
393 videos
108 files
380 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram

آیا کشتار سرنشینان هواپیمای مسافربری ۷۵۲ توسط سپاه پاسداران با قتل مهسا امینی به دست انسان‌نماهای گشت ارشاد، تفاوتی دارد؟ آیا برای سازندگان این نوع خبر که دارند دست و پا می‌زنند تا بوی لجن ِ برخاسته از جنایت‌شان را توجیه کنند، همین که باز زنده می‌مانند و شب‌ها می‌توانند بخوابند، نشان آشکار ِ تهی شدن از واپسین همانندی‌ها به انسان نیست؟ مگر مردم‌فریبی و دروغ و پنهانکاری در ‌۱۸ دی ۹۸ نتیجه داد که حالا با این شناعت، تکرارش می‌کنند؟ با بوی تعفن این لجنزاری که ساخته‌اند و لجن جامد متحرکی که خود هستند، چه می‌کنند؟ چطور به خودفریبی می‌رسند؟

@amiropouria

#مهسا_امینی
#مهسا_امینی_جان_سپرد
#گشت_ارشاد
#پرواز۷۵۲
#هواپیمای_اوکراینی
#جنایت
Amir Pouria
در رویارویی با مرگ دردآور آرنیکا قائم‌مقامی که از فرط غم‌انگیزی، اشک ریختن بر آن ناكافی‌ست و باید خون گریست، چند نکته همچون پتک و باتون/باتوم بر سرم می‌کوبد: @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
در رویارویی با مرگ دردآور آرنیکا قائم‌مقامی که از فرط غم‌انگیزی، اشک ریختن بر آن ناكافی‌ست و باید خون گریست، چند نکته همچون پتک و باتون/باتوم بر سرم می‌کوبد:

۱. موجودات دوپایی با ظاهری شبیه انسان، با لباس فرم نظامی/انتظامی یا لباس-شخصی بر تن و ریش بر صورت و جای مُهر بر پیشانی، وقتی باز دختری ۱۷ ساله را بابت اعتراض، چنان با ضربات خود به خون می‌کشند که بیمارستانی می‌شود، چگونه به مأموریت مضحک خود یعنی ساکت کردن مردم در خیابان‌ها اعزام شده‌اند؟
دقیق‌تر بپرسم: وقتی حاکمیت، دچار بحران داخلی و بین‌المللی‌ست و از فرط وحشت، روزی بیش از ده مقام مسئول درشت و ریز آن از طناب پوسیده‌ی تهدید و رجزخوانی آویزان می‌شود، وقتی نارضایتی ۴۰ و چند ساله‌ی مردم با کشته شدن دختر جوان نازنین دیگری به انفجار کنونی رسید، چه نوع فرمانده‌ای آنها را به کف خیابان‌ها می‌فرستند بدون این که بهشان بگوید عقده‌های عقیدتی‌تان را با ضرب باتون خالی نکنید و مراقب باشید افتضاح دیگری بالا نیاورید؟ چه طور باز به همان حیوانیّت ِ قبل، از کنترل خارج می‌شوند و دخترکی را چنان می‌زنند که در بیمارستان جان می‌بازد؟
۲. رو به آنهایی که به مردم‌داری برخی ارتشی‌ها امید بسته بودند و گاه پیام‌هایی برای پرسنل ارتش می‌فرستادند که شبیه همان گل دادن به مأموران ضدامنیتی در خیابان‌ها بود، با خبری که کمپین حقوق بشر ایران منتشر کرد و گفت برای آن که همه چیز در کنترل خودشان باشد، آرنیکا قائم‌مقامی را به بیمارستان ارتش بردند. خب، حالا خوب دریافتید با چه مکانیسمی تحت عنوان ارتش، طرفیم؟ دانستید که ارتش و سپاه بعد از اَلَک کردن و یکدست‌سازی کوچک و بزرگ در طول چهار دهه و چهار سال، دیگر هیچ فرقی با هم ندارند؟
۳. حاکمیت می‌گوید جان باختن مهسا امینی، بهانه‌ی "اغتشاشگران" است (شما بخوانید تمام مردم، حتی آن جمعیت انبوهی که به میدان نمی‌آید اما قلبش برای این خیزش می‌تپد). خب، اگر به این بهانه شروع شد، چند بهانه‌ به همان بزرگی در طول همین هفته‌ها به دست مردم دادند؟ اگر آرنیکا قائم‌مقامی اولین قربانی بود، به‌تنهایی کافی نبود که به همین شدت و با همین خشم، برخیزیم؟
۴. درباره‌ی آرنیکا قائم‌مقامی هم گفته‌اند از طبقه‌ی چهارم پرت شده! باورتان می‌شود که ذهن‌هاشان دوباره فقط به همان دروغ مکرر بلاهت‌بار، قد داده؟ اگر این حجم خشونت بی‌رحمانه‌ی شنیع اصلاً در میان نبود، آیا جا نداشت که فقط بابت همین میزان کندذهنی، در آتش خشم مردم بسوزند؟‌

@amiropouria

#آرنیکا_قائم_مقامی
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#لباس_شخصی
#نیروی_انتظامی
#جنایت_علیه_بشریت
Amir Pouria
یک ماه از جان باختن داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر به غیر قابل تصورترین شکل ممکن گذشته و ما هنوز نمی‌دانیم آن چه گفتند را باور کنیم یا نه @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

مونا می‌گفت حس می‌کند مادر و پدرش کنارش ایستاده‌اند و وحیده محمدی‌فر و داریوش مهرجویی انگار از قاب آن عکس، او و حضور آزاد و انسانی‌اش را لبخند بر لب، نگاه می‌کردند.
چند ساعت دیگر، یک ماه از آن دقایقی که هر کداممان در این مدت بارها تجسم کرده‌ایم و هرگز باور نکرده‌ایم، می‌گذرد. دقایقی که مهرجویی در درگاه آشپزخانه و محمدی‌فر در اتاق، بر زمین افتاده بودند. هزار بار با خودم فکر کرده‌ام که به هم چه‌ها گفتند، چه‌ها شنیدند، کدامشان زودتر جان سپرد و دیگری چه قدر و چه طور این را دانست، دومی چه قدر بعدتر به او پیوست؟ بعد، از این که به این جزییات فکر کرده‌ام از خودم خجالت می‌کشم و دوباره می‌کوشم به میراث هنری برجای مانده فکر کنم اما بار دیگر ذهن و حسم مرا از این که برایم عادی بشود، باز می‌دارد. عادی شدن غیرعادی‌ترین چیزها، بزرگترین خواسته‌ی جمهوری اسلامی از هر ایرانی‌ست.

به آن نگاهی که ناخواسته یا خواسته، حکومت را معصوم می‌انگارد و بدبینی امثال مرا که در چهار یا پنج ویدئوی مختلف توضیحش دادم، "تئوری توطئه" می‌پندارد، کاری ندارم. حرفم ساده‌تر از حدس دسیسه است: این اتفاقی بود که هر طور رخ داد، حاکمیت ِ متمایل به تهدید و تحدید هنر و فرهنگ، از آن سود برد. با اعلام سریع قاتل/قاتلان و بازسازی صحنه‌ی جرم و توی ویترین گذاشتن آنها به شکل تخمی و باورناپذیر، بر این تأکيد کرد که آن را جنایتی معمولی می‌داند، انگیز‌ه‌های حقیری در ابعاد ۳۰ میلیون تومان و یک جارو برقی برایش قائل است و با طرح این مهملات، هر چه بیشتر از احساس ناامنی نزد مردم و اهل فرهنگ، خرکِیف می‌شود.
در تدارک ویدئوی دیگری در همین زمینه‌ام و برایش نیاز به یک جور نظرسنجی دارم. در ادامه مطرح می‌کنم و خواهشم این است که شرکت بفرمایید. رأی شما به طور ناشناس به بنده خواهد رسید


#داریوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #مونا_مهرجویی #قتل #جنایت #قتل_مهرجویی #عادی_سازی_نکنیم