#ظرفیت_اعتماد_کردن
آدم فریب بخورد بهتر از آن است که دیگران را فریب دهد، چون اگر فریب دهی بزرگترین گنجینه زندگی ات را از دست می دهی. تو ظرفیت اعتماد کردن را از دست می دهی و بگذار تکرار کنم: ظرفیت اعتماد کردن بزرگترین گنجینه زندگی است. زیرا بدون آن نه عشق ممکن است، نه عبادت و نه خدا
#اشو
آدم فریب بخورد بهتر از آن است که دیگران را فریب دهد، چون اگر فریب دهی بزرگترین گنجینه زندگی ات را از دست می دهی. تو ظرفیت اعتماد کردن را از دست می دهی و بگذار تکرار کنم: ظرفیت اعتماد کردن بزرگترین گنجینه زندگی است. زیرا بدون آن نه عشق ممکن است، نه عبادت و نه خدا
#اشو
#آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده ها است، بسیار غنی و چند بعدی
همه این چیزها بخشی از آن هستند:👇
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن میکنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.
به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که:
به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.
من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
#جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
#بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.
#اشو
همه این چیزها بخشی از آن هستند:👇
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن میکنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.
به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که:
به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.
من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
#جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
#بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.
#اشو
رها شدن از کهنه
تو باید پیوسته مانند مار پوست قدیمیات را دور بیندازی
هرلحظه قدیمی میشود و تو هرلحظه باید از آن بیرون بیایی؛ فقط آنگاه زنده خواهی ماند
وگرنه همیشه چنین رخ میدهد که قبل از اینکه بمیری تقریباً مرده هستی سالها قبل از مرگت مردهای!
روزی ملانصرالدین وارد ایستگاه پلیس شد و گزارش داد که زنش گم شده است. پس آنان از او خواستند که مشخصات و جزییات همسرش را به آنان بدهد ــ شکل ظاهری و سن و…. او گفت، ”یک چشم ندارد. نمیتواند بشنود، دو گوش ندارد. فلج است و یک پا ندارد و نمی تواند درست راه برود.“
و سپس افزود، ” قبل از اینکه من گمش کنم، تقریباً نود درصد او گم شده بود!“
تو قبل از مرگت سالهاست که مردهای. همه مرگی پس از مردن را زندگی میکنند!
فقط اگر بتوانی هرلحظه بمیری
اگر بتوانی گذشته را کاملاً ترک کنی و از آن بیرون بپری، قادر خواهی بود تا از این مرگ پرهیز کنی
غبار می نشیند، خاطرات رویهم میآیند و تو هرلحظه کهنه میشوی. درست مانند یک مار، این پوست کهنه را دور بینداز. از آن بیرون بیا. تازه شو، دوباره جوان شو و در این لحظه زندگی کن.
فقط آنوقت است که قادر خواهی بود تا زندگی جاودان را بشناسی
یک انسان مرده نمی تواند این را بشناسد
فقط فردی که تا آخرین ظرفیت خودش زنده است می تواند آن را بشناسد.
#اشو
تو باید پیوسته مانند مار پوست قدیمیات را دور بیندازی
هرلحظه قدیمی میشود و تو هرلحظه باید از آن بیرون بیایی؛ فقط آنگاه زنده خواهی ماند
وگرنه همیشه چنین رخ میدهد که قبل از اینکه بمیری تقریباً مرده هستی سالها قبل از مرگت مردهای!
روزی ملانصرالدین وارد ایستگاه پلیس شد و گزارش داد که زنش گم شده است. پس آنان از او خواستند که مشخصات و جزییات همسرش را به آنان بدهد ــ شکل ظاهری و سن و…. او گفت، ”یک چشم ندارد. نمیتواند بشنود، دو گوش ندارد. فلج است و یک پا ندارد و نمی تواند درست راه برود.“
و سپس افزود، ” قبل از اینکه من گمش کنم، تقریباً نود درصد او گم شده بود!“
تو قبل از مرگت سالهاست که مردهای. همه مرگی پس از مردن را زندگی میکنند!
فقط اگر بتوانی هرلحظه بمیری
اگر بتوانی گذشته را کاملاً ترک کنی و از آن بیرون بپری، قادر خواهی بود تا از این مرگ پرهیز کنی
غبار می نشیند، خاطرات رویهم میآیند و تو هرلحظه کهنه میشوی. درست مانند یک مار، این پوست کهنه را دور بینداز. از آن بیرون بیا. تازه شو، دوباره جوان شو و در این لحظه زندگی کن.
فقط آنوقت است که قادر خواهی بود تا زندگی جاودان را بشناسی
یک انسان مرده نمی تواند این را بشناسد
فقط فردی که تا آخرین ظرفیت خودش زنده است می تواند آن را بشناسد.
#اشو
ادامه پاسخ 👇👇
زنان چند راه ظریف را برای جنگیدن با مردان کشف کردهاند. اگر مرد خشمگین شود، زنش را کتک میزند
اگر زن خشمگین شود خودش را میزند و سرش را به دیوار میکوبد
مرد فکر خواهد کرد، “حالا چه فایده دارد. بهتر بود از ابتدا ساکت میماندم!”
عشقهای شما یک مبارزهی دایمی است. زن سعی دارد کنترل شوهرش را به دست آورد، مرد هم تلاش میکند تا زنش را کنترل کند. اینگونه باغ کوچک عشق شما هرگز ریشه نخواهد یافت. عشق باید از آتش عبور کند
و وقتی که عشق خالص شد، به اعتماد تبدیل میشود.
برای همین است که وقتی نزد مرشد میروی او عشق تو را به انواع راهها آزمایش میکند. و همانطور که گفتم، در این آزمون است که مردم فرار میکنند. آنان آماده نیستند با اینهمه آزمون روبهرو شوند. فقط مردمان معدودی هستند که شهامت این را دارند که از اینهمه آتش عبور کنند. و آنان که نمیتوانند از آتش گذر کنند، نمیتوانند پاک شوند، نمیتوانند خالص باشند. آنان نمیتوانند لیاقت خداوند را داشته باشند.
اعتماد را حفظ کن، بگذار اعتمادت بیشتر شود، آنگاه تابشی از آسمان با تو سخن میگوید. نگران نباش. به حرکت خود ادامه بده: این روندی لازم است برای پاکسازی، برای خالصشدن.
خداوند نامهربان و بیرحم نیست. ولی آزمون آتش باید برای عشق داده شود، زیرا از طریق آزمون آتش است که عشق به اعتماد تبدیل میشود.
عشق مانند یک گُل است و اعتماد مانند عطر آن گل. حتی آن مقدار خاک که در گل وجود داشته در عطر ازبین رفته است. حال آن عطر خالص است. همانطور که رایحهها به سمت بالا و به آسمان میرود، همانطور که دودِ عودها به سمت آسمان میرود، عطر گل عشق نیز به سمت آسمان میرود.
اگر گل سقوط کند به سمت زمین میافتد، عطر آن به بالا میرود. اگر شاخهی عود سقوط کند، به زمین میافتد؛ ولی دودِ آن عود به سمت آسمان می رود.
عشق به سمت زمین فرو میافتد؛ اعتماد به سمت آسمان صعود میکند. برای همین است که میگوییم فلانی در عشق سقوط کرده ــ Falling in love ـــ در تمام زبانهای دنیا چنین است. در عشق ما به سمت زمین سقوط میکنیم. جریان عشق سرپایینی است و به سمت پایین میرود. عشق درست مانند آبِ جاری است: آب از یک سطح به سطح پایینتر؛ و بازهم پایینتر میرود…. اعتماد مانند آبی است که بخار شده: شروع میکند به بالا رفتن: در آسمان ابرهای جمع میشوند. بهمحضی که بخار به آب تبدیل شود، به زمین نازل می شود. آب به محضی که بخار شود، به آسمان صعود میکند.
عشقی که از آتش گذر کرده باشد، تبخیر میشود. درست مانند تبخیر آب توسط آتش، عشق نیز به اعتماد تبدیل میشود و به آسمان صعود می کند
داستانهای عاشقان مخلص را بخوانید، راز و نیاز آنان را بخوانید و آنگاه درک خواهید کرد ــ چه اشکهایی، چه تشویشهایی، چه زاریهایی،
چه اشتیاقهایی، چه آتشهایی…
ولی فقط توسط راهرفتن روی ذغالهای گداخته است که فرد به معبد خداوند میرسد. این شرط باید که برآورده شود.
و به یاد بسپار:
خداوند نامهربان نیست و بیرحم نیست. حقیقت این است که این از مهر اوست که شما را در آزمون قرار میدهد. و هرچه آن آزمون سختتر باشد، خوشحالتر خواهی بود. سپاسگزار خواهی بود زیرا که او به تو اعتقاد زیادی داشته است.
یک مرشد بیشترین آزمونها را به مریدی میدهد که بیشترین یقین را دارد که چیزی برای او اتفاق خواهد افتاد. مرشد کسی را که به او اعتقادی نداشته باشد تحت آزمون قرار نمیدهد
آنان که آزمون عشق را داشتهاند خوشاقبال هستند.
عشق باید وزن شود، اشکهای عشق باید آزمایش شوند، خندهّای عشق نیز باید وزن شوند. عشق باید مورد آزمایش قرار گیرد.
و در راه عشق هزاران هزار مشکل وجود دارد، هزاران صخره هست. ولی اگر از آنها بالا بروی، به قلهی هیمالیا خواهی رسید، در قلّهی آتش ـــ جایی که قلهها با ماه و ستارگان گفتگو دارند، جایی که آن قلّهها با ابرهای گفتوشنود دارند. در همین قلهّهاست که اپانیشادها زاده شدند. در همین قلّهها سخنان گوراک زاده شدند؛ فراخوانِ بودا زاده شد؛ وداها زاده شدند… در خودِ همین قلّهها. اینها اوج عشق هستند. اینها خالصترین شکل عشق هستند. نام آنها #اعتماد است.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
زنان چند راه ظریف را برای جنگیدن با مردان کشف کردهاند. اگر مرد خشمگین شود، زنش را کتک میزند
اگر زن خشمگین شود خودش را میزند و سرش را به دیوار میکوبد
مرد فکر خواهد کرد، “حالا چه فایده دارد. بهتر بود از ابتدا ساکت میماندم!”
عشقهای شما یک مبارزهی دایمی است. زن سعی دارد کنترل شوهرش را به دست آورد، مرد هم تلاش میکند تا زنش را کنترل کند. اینگونه باغ کوچک عشق شما هرگز ریشه نخواهد یافت. عشق باید از آتش عبور کند
و وقتی که عشق خالص شد، به اعتماد تبدیل میشود.
برای همین است که وقتی نزد مرشد میروی او عشق تو را به انواع راهها آزمایش میکند. و همانطور که گفتم، در این آزمون است که مردم فرار میکنند. آنان آماده نیستند با اینهمه آزمون روبهرو شوند. فقط مردمان معدودی هستند که شهامت این را دارند که از اینهمه آتش عبور کنند. و آنان که نمیتوانند از آتش گذر کنند، نمیتوانند پاک شوند، نمیتوانند خالص باشند. آنان نمیتوانند لیاقت خداوند را داشته باشند.
اعتماد را حفظ کن، بگذار اعتمادت بیشتر شود، آنگاه تابشی از آسمان با تو سخن میگوید. نگران نباش. به حرکت خود ادامه بده: این روندی لازم است برای پاکسازی، برای خالصشدن.
خداوند نامهربان و بیرحم نیست. ولی آزمون آتش باید برای عشق داده شود، زیرا از طریق آزمون آتش است که عشق به اعتماد تبدیل میشود.
عشق مانند یک گُل است و اعتماد مانند عطر آن گل. حتی آن مقدار خاک که در گل وجود داشته در عطر ازبین رفته است. حال آن عطر خالص است. همانطور که رایحهها به سمت بالا و به آسمان میرود، همانطور که دودِ عودها به سمت آسمان میرود، عطر گل عشق نیز به سمت آسمان میرود.
اگر گل سقوط کند به سمت زمین میافتد، عطر آن به بالا میرود. اگر شاخهی عود سقوط کند، به زمین میافتد؛ ولی دودِ آن عود به سمت آسمان می رود.
عشق به سمت زمین فرو میافتد؛ اعتماد به سمت آسمان صعود میکند. برای همین است که میگوییم فلانی در عشق سقوط کرده ــ Falling in love ـــ در تمام زبانهای دنیا چنین است. در عشق ما به سمت زمین سقوط میکنیم. جریان عشق سرپایینی است و به سمت پایین میرود. عشق درست مانند آبِ جاری است: آب از یک سطح به سطح پایینتر؛ و بازهم پایینتر میرود…. اعتماد مانند آبی است که بخار شده: شروع میکند به بالا رفتن: در آسمان ابرهای جمع میشوند. بهمحضی که بخار به آب تبدیل شود، به زمین نازل می شود. آب به محضی که بخار شود، به آسمان صعود میکند.
عشقی که از آتش گذر کرده باشد، تبخیر میشود. درست مانند تبخیر آب توسط آتش، عشق نیز به اعتماد تبدیل میشود و به آسمان صعود می کند
داستانهای عاشقان مخلص را بخوانید، راز و نیاز آنان را بخوانید و آنگاه درک خواهید کرد ــ چه اشکهایی، چه تشویشهایی، چه زاریهایی،
چه اشتیاقهایی، چه آتشهایی…
ولی فقط توسط راهرفتن روی ذغالهای گداخته است که فرد به معبد خداوند میرسد. این شرط باید که برآورده شود.
و به یاد بسپار:
خداوند نامهربان نیست و بیرحم نیست. حقیقت این است که این از مهر اوست که شما را در آزمون قرار میدهد. و هرچه آن آزمون سختتر باشد، خوشحالتر خواهی بود. سپاسگزار خواهی بود زیرا که او به تو اعتقاد زیادی داشته است.
یک مرشد بیشترین آزمونها را به مریدی میدهد که بیشترین یقین را دارد که چیزی برای او اتفاق خواهد افتاد. مرشد کسی را که به او اعتقادی نداشته باشد تحت آزمون قرار نمیدهد
آنان که آزمون عشق را داشتهاند خوشاقبال هستند.
عشق باید وزن شود، اشکهای عشق باید آزمایش شوند، خندهّای عشق نیز باید وزن شوند. عشق باید مورد آزمایش قرار گیرد.
و در راه عشق هزاران هزار مشکل وجود دارد، هزاران صخره هست. ولی اگر از آنها بالا بروی، به قلهی هیمالیا خواهی رسید، در قلّهی آتش ـــ جایی که قلهها با ماه و ستارگان گفتگو دارند، جایی که آن قلّهها با ابرهای گفتوشنود دارند. در همین قلهّهاست که اپانیشادها زاده شدند. در همین قلّهها سخنان گوراک زاده شدند؛ فراخوانِ بودا زاده شد؛ وداها زاده شدند… در خودِ همین قلّهها. اینها اوج عشق هستند. اینها خالصترین شکل عشق هستند. نام آنها #اعتماد است.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
اگر من تو را دوست داشته باشم،
لحظه اي كه ببينم عشقِ من براي تو رنج آور است تو را ترك خواهم كرد
اگر تو مرا دوست داري،
لحظه اي كه ببيني عشق تو سبب زنداني بودن من است، مرا ترك خواهي كرد
عشق والاترين ارزش در زندگي است.
عشق را نبايد به تشريفات و مراسم احمقانه تنزل داد
عشق و آزادي با هم مي آيند
نمي تواني يكي را انتخاب كني و ديگري را وانهي
انسانی كه آزادي را مي شناسد،
سرشار از عشق است
و انسانی كه عشق را بشناسد هميشه آماده است تا آزادي بدهد.
اگر نتواني به كسي كه دوستش داري آزادي بدهي، به چه كسي ميتواني آزادي بدهي؟
دادن آزادي چيزي جز #اعتماد نيست
و آزادي بيانی از عشق است.
#اشو
#روح_عصيانگر
لحظه اي كه ببينم عشقِ من براي تو رنج آور است تو را ترك خواهم كرد
اگر تو مرا دوست داري،
لحظه اي كه ببيني عشق تو سبب زنداني بودن من است، مرا ترك خواهي كرد
عشق والاترين ارزش در زندگي است.
عشق را نبايد به تشريفات و مراسم احمقانه تنزل داد
عشق و آزادي با هم مي آيند
نمي تواني يكي را انتخاب كني و ديگري را وانهي
انسانی كه آزادي را مي شناسد،
سرشار از عشق است
و انسانی كه عشق را بشناسد هميشه آماده است تا آزادي بدهد.
اگر نتواني به كسي كه دوستش داري آزادي بدهي، به چه كسي ميتواني آزادي بدهي؟
دادن آزادي چيزي جز #اعتماد نيست
و آزادي بيانی از عشق است.
#اشو
#روح_عصيانگر
وقتی تصمیم به بیدار شدن میگیری، معنی رنج کشیدن تغییر میکند.
در این حالت تو دیگر با آن بازی نمیکنی و کلنجار نمیروی،
بلکه وقتی رنجی در راه است با آن کار میکنی، چون متوجه میشوی که آن یک وسیله نقلیه ارزشمند است.
تنها دلیل رنج کشیدنت این است که ذهن تو میچسبد.
به عنوان مثال، اگر رنج میکشی که چرا در حال مردن هستی، برای این است که به زندگی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا داری پیر میشوی، برای این است که به جوانی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا چیزی را نداری،
برای این است که تو به مدل داشتن آن چیز چسبیدهای.
#رام_داس
#درد_رنج
هر آنچه که روی میدهد را بپذیر
انکار را رها کن
حتی اگر احساس غم میکنی
آن را بپذیر
در همان وضعیت زندگی کن
بلافاصله کیفیت تغییر میکند
تو در غم آرام میگیری
و غم زیبا میشود
غم عمق پیدا میکند
و بعد به شادی تبدیل میشود
هر آنچه که رخ میدهد خوب است
نمیتواند طور دیگری باشد
زیرا
« در پشت هر چیزی دستان خداست»
پس در "پذیرش مطلق" زندگی کن
و آسوده باش ..
#آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده ها است، بسیار غنی و چند بعدی
همه این چیزها بخشی از آن هستند:👇
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن میکنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.
به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که:
به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.
من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
#جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
#بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.
#اشو
در این حالت تو دیگر با آن بازی نمیکنی و کلنجار نمیروی،
بلکه وقتی رنجی در راه است با آن کار میکنی، چون متوجه میشوی که آن یک وسیله نقلیه ارزشمند است.
تنها دلیل رنج کشیدنت این است که ذهن تو میچسبد.
به عنوان مثال، اگر رنج میکشی که چرا در حال مردن هستی، برای این است که به زندگی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا داری پیر میشوی، برای این است که به جوانی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا چیزی را نداری،
برای این است که تو به مدل داشتن آن چیز چسبیدهای.
#رام_داس
#درد_رنج
هر آنچه که روی میدهد را بپذیر
انکار را رها کن
حتی اگر احساس غم میکنی
آن را بپذیر
در همان وضعیت زندگی کن
بلافاصله کیفیت تغییر میکند
تو در غم آرام میگیری
و غم زیبا میشود
غم عمق پیدا میکند
و بعد به شادی تبدیل میشود
هر آنچه که رخ میدهد خوب است
نمیتواند طور دیگری باشد
زیرا
« در پشت هر چیزی دستان خداست»
پس در "پذیرش مطلق" زندگی کن
و آسوده باش ..
#آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده ها است، بسیار غنی و چند بعدی
همه این چیزها بخشی از آن هستند:👇
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن میکنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.
به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که:
به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.
من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
#جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
#بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.
#اشو
#سوال_از_اشو
من از هیچ چیز رضایت ندارم.
چه باید بگیرم تا به رضایت برسم؟
#پاسخ
تاوقتیکه با زبان “گرفتن” فکر میکنی، رضایت را نخواهی یافت. نارضایتی از همین زبانِ گرفتن getting میآید. تاوقتیکه بگویی “چه باید بگیرم” ناراضی باقی خواهی ماند
#رضایت در شادی و لذت بردن از آنچه که هست وجود دارد
#نارضایتی در خواسته ریشه دارد؛ در تشنگی برای گرفتنِ چیزی که نیست
و خیلی چیزها هستند که تو نداری
اگر عزم گرفتن آنها را داشته باشی، باید بروی و بروی و به رفتن ادامه بدهی و هرگز قادر نخواهی بود تمام آنها را به دست آوری. هرگز راضی نخواهی شد. داستان زندگیت در تشویش نارضایتی ادامه خواهد داشت.
نه، آنچه که هست، کمبود نیست
تو زندگی را دریافت کردهای
آیا از خداوند برای این زندگی تشکر کردهای؟
و اگر قرار باشد بروی و همین زندگی را خریداری کنی، چه بهایی برای آن آماده هستی که بپردازی؟
او این چشمها، این چراغ های فروزان را به تو داده است. با این چشمها زیباییهای بسیار در این کائنات میبینی: خورشید بامداد و ستارگان را در شب میبینی. آیا هرگز از خداوند که این چشمها را به تو بخشیده تشکر کردهای؟
چنین چیز جادویی: چشمها!
ولی تو تشکر نکردهای.
تو موسیقی فراوان با گوشهایت شنیدهای. آیا هرگز در شکر و سپاس سرِ تعظیم فرود آوردهای؟
او این قلب حساس را به تو داده
آیا هرگز در نیایش و عبادت، دو قطره اشک نثار پاهایش کردهای؟
معنی رضایت این است:
آنچه که هست، بیشتر از استحقاق من است، بیشتر از ارزشمندی من است
من نه لیاقتش را دارم و نه ارزش آن را،
و خداوند پیوسته بر من رحمت و نعمت میبارد ـــ
نام این تجربه، رضایت است
و کسی که رضایت دارد بیشتر دریافت میکند.
یک جمله بسیار زیبا از مسیح هست که من بارها و بارها آن را به یاد میآورم ـــ
و جملهای کمیاب و بسیار ورای منطق است
مسیح میگوید:
“به کسی که دارد، بیشتر داده خواهد شد. و به کسی که ندارد، حتی آنچه که دارد نیز از او گرفته میشود.”
این یک جمله معماگونه و برعکس است
آیا این چیزی برای گفتن است؟
آیا در این هیچ عدالتی هست که به آنان که دارند بیشتر داده شود و از آنان که ندارند حتی آنچه که دارند هم گرفته شود؟
این بهنظر بسیار بیعدالتی است
ولی نه، چنین نیست.
این والاترین قانون زندگی است:
زیرا در کسی که دارد ظرفیت دریافت بیشتر میشود. او درها را باز میکند
او تشنهتر میشود. شوق بیشتری برای دریافت دارد، بیشتر جستجو میکند
و کسی که ندارد بیشتر چروکیده و خشک میشود. او چنان میخشکد که حتی آنچه که در درونش دارد احساس بیقراری پیدا میکند که بیرون بزند!
اگر رضایت داشته باشی، هدایای بیشتر و بیشتری دریافت خواهی کرد. هر روز هدیه دریافت میکنی
و اگر رضایت نداشته باشی، فقط نارضایتی و شکایت و گریه ….
یک داستان همیشگی از بیقراری و ناراحتی تو را خشک و چروکیده خواهد کرد. آنچه را که در درون داری نیز از دست خواهی داد.
میگویی:
“من از هیچ چیز رضایت ندارم.”
این طبیعی است. همه ناراضی هستند. انسان چنین است. ذهن انسان اینگونه است ــ نارضایتی از همه چیز.
حالا این را درک کن:
این یعنی تو سالهاست که ناراضی هستی، ولی از این نارضایتی چه به دست آوردهای؟
نارضایتی تو رشد کرده است. در آینده نیز ناراضی باقی خواهی ماند. روزی مرگ خواهد آمد و تو ناراضی زندگی کردهای و ناراضی خواهی مرد
اینک یک هنر دیگر را بیاموز:
نام این هنر رضایت است، یا سانیاس. این دو باهم مترادف هستند.
سانیاس یعنی رضایت. هرآنچه هست: “همین مقدار خیلی زیاد است.
چرا اینقدر زیاد است؟
عجیب بهنظر میرسد. چرا من اینقدر زیاد دریافت میکنم؟
من این را کسب نکردهام. من ارزش و لیاقت این مقدار را ندارم. تو آن را بخشیدهای، هدیهی تو است. من شاکر هستم. من سپاسگزارم.”
برقص، زنگولهها را به پایت ببند و بگذار دستها بر طبل بکوبند. برقص! در شعف و شادی برقص! و آنوقت درخواهی یافت که هدایای بیشتر و بیشتری شروع به آمدن میکنند
هرچه سپاسگزاری تو عمیقتر شود، رحمت خداوند بیشتر بر تو بارش خواهد داشت. اگر قبلاً مانند نمنم باران بود، اینک بارش سرور مانند بارانهای استوایی بر تو خواهد بارید.
پرسیدهای که چه باید بکنی:
بگذار نفْس بمیرد.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
من از هیچ چیز رضایت ندارم.
چه باید بگیرم تا به رضایت برسم؟
#پاسخ
تاوقتیکه با زبان “گرفتن” فکر میکنی، رضایت را نخواهی یافت. نارضایتی از همین زبانِ گرفتن getting میآید. تاوقتیکه بگویی “چه باید بگیرم” ناراضی باقی خواهی ماند
#رضایت در شادی و لذت بردن از آنچه که هست وجود دارد
#نارضایتی در خواسته ریشه دارد؛ در تشنگی برای گرفتنِ چیزی که نیست
و خیلی چیزها هستند که تو نداری
اگر عزم گرفتن آنها را داشته باشی، باید بروی و بروی و به رفتن ادامه بدهی و هرگز قادر نخواهی بود تمام آنها را به دست آوری. هرگز راضی نخواهی شد. داستان زندگیت در تشویش نارضایتی ادامه خواهد داشت.
نه، آنچه که هست، کمبود نیست
تو زندگی را دریافت کردهای
آیا از خداوند برای این زندگی تشکر کردهای؟
و اگر قرار باشد بروی و همین زندگی را خریداری کنی، چه بهایی برای آن آماده هستی که بپردازی؟
او این چشمها، این چراغ های فروزان را به تو داده است. با این چشمها زیباییهای بسیار در این کائنات میبینی: خورشید بامداد و ستارگان را در شب میبینی. آیا هرگز از خداوند که این چشمها را به تو بخشیده تشکر کردهای؟
چنین چیز جادویی: چشمها!
ولی تو تشکر نکردهای.
تو موسیقی فراوان با گوشهایت شنیدهای. آیا هرگز در شکر و سپاس سرِ تعظیم فرود آوردهای؟
او این قلب حساس را به تو داده
آیا هرگز در نیایش و عبادت، دو قطره اشک نثار پاهایش کردهای؟
معنی رضایت این است:
آنچه که هست، بیشتر از استحقاق من است، بیشتر از ارزشمندی من است
من نه لیاقتش را دارم و نه ارزش آن را،
و خداوند پیوسته بر من رحمت و نعمت میبارد ـــ
نام این تجربه، رضایت است
و کسی که رضایت دارد بیشتر دریافت میکند.
یک جمله بسیار زیبا از مسیح هست که من بارها و بارها آن را به یاد میآورم ـــ
و جملهای کمیاب و بسیار ورای منطق است
مسیح میگوید:
“به کسی که دارد، بیشتر داده خواهد شد. و به کسی که ندارد، حتی آنچه که دارد نیز از او گرفته میشود.”
این یک جمله معماگونه و برعکس است
آیا این چیزی برای گفتن است؟
آیا در این هیچ عدالتی هست که به آنان که دارند بیشتر داده شود و از آنان که ندارند حتی آنچه که دارند هم گرفته شود؟
این بهنظر بسیار بیعدالتی است
ولی نه، چنین نیست.
این والاترین قانون زندگی است:
زیرا در کسی که دارد ظرفیت دریافت بیشتر میشود. او درها را باز میکند
او تشنهتر میشود. شوق بیشتری برای دریافت دارد، بیشتر جستجو میکند
و کسی که ندارد بیشتر چروکیده و خشک میشود. او چنان میخشکد که حتی آنچه که در درونش دارد احساس بیقراری پیدا میکند که بیرون بزند!
اگر رضایت داشته باشی، هدایای بیشتر و بیشتری دریافت خواهی کرد. هر روز هدیه دریافت میکنی
و اگر رضایت نداشته باشی، فقط نارضایتی و شکایت و گریه ….
یک داستان همیشگی از بیقراری و ناراحتی تو را خشک و چروکیده خواهد کرد. آنچه را که در درون داری نیز از دست خواهی داد.
میگویی:
“من از هیچ چیز رضایت ندارم.”
این طبیعی است. همه ناراضی هستند. انسان چنین است. ذهن انسان اینگونه است ــ نارضایتی از همه چیز.
حالا این را درک کن:
این یعنی تو سالهاست که ناراضی هستی، ولی از این نارضایتی چه به دست آوردهای؟
نارضایتی تو رشد کرده است. در آینده نیز ناراضی باقی خواهی ماند. روزی مرگ خواهد آمد و تو ناراضی زندگی کردهای و ناراضی خواهی مرد
اینک یک هنر دیگر را بیاموز:
نام این هنر رضایت است، یا سانیاس. این دو باهم مترادف هستند.
سانیاس یعنی رضایت. هرآنچه هست: “همین مقدار خیلی زیاد است.
چرا اینقدر زیاد است؟
عجیب بهنظر میرسد. چرا من اینقدر زیاد دریافت میکنم؟
من این را کسب نکردهام. من ارزش و لیاقت این مقدار را ندارم. تو آن را بخشیدهای، هدیهی تو است. من شاکر هستم. من سپاسگزارم.”
برقص، زنگولهها را به پایت ببند و بگذار دستها بر طبل بکوبند. برقص! در شعف و شادی برقص! و آنوقت درخواهی یافت که هدایای بیشتر و بیشتری شروع به آمدن میکنند
هرچه سپاسگزاری تو عمیقتر شود، رحمت خداوند بیشتر بر تو بارش خواهد داشت. اگر قبلاً مانند نمنم باران بود، اینک بارش سرور مانند بارانهای استوایی بر تو خواهد بارید.
پرسیدهای که چه باید بکنی:
بگذار نفْس بمیرد.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
#سوال_از_اشو
مرشد عزیز، من از زنم خسته شده ام آیا پیشنهادی دارید؟ چه کار کنم؟
#پاسخ
کیست که خسته نشده باشد؟
فکر میکنی که تنها تو خسته شده ای؟
و فکـر مـی کنــی همسرت از تو خسته نشده؟
زنان از شوهران خسته شده اند و شوهران از زنان خسته هستند
ولی اگر همسرت را هم عوض کنی، هیچ تغییری روی نخواهد داد: تـو به زودی از آن زن دیگر هم خسته خواهی شد
اگر شوهرت را هم عوض کنی باز هم چیزی تغییر نخواهد کرد از شوهر دیگر هم خسته خواهی شد
آری... چند روزی هیجان خواهد بود، احساسی از تازگی و تنوع خواهی داشت، ولی بالاخره تازه نیز کهنه خواهد شد؛
و لحظه ای که چیزی تازه کهنه شود، خسته خواهی شد.
سه لایه از خستگی وجود دارد، نخست آنکه تو از زن خودت خسته میشوی، ولی از زن دیگر خسته نمیشوی.
لایه دوم، تو آن قدر از زنان متعدد خسته میشوی که از هر چه زن است خسته میشوی.
و لایه سوم، تو آنقدر از تعویض همسر و کهنه شدن چیزی تازه خسته خواهی شد، که از ذهن که منبع تمام نارضایتی هاست خسته میشوی،
و وقتی که از ذهن خسته شدی آن وقت است که لحظه بزرگ اکتشاف حقیقت فرارسیده است.
سعی کن ذهن را ببینی:
این ذهن است که پیوسته در پی چیزی جدید است
این ذهن است که مدام نق میزند، ایراد میگیرد، و به دنبال تنوع است
ذهن نمیتواند برای همیشه راضی شود، زیرا که هر چیز جدید، به طور خود به خود کهنه میشود
پس هـر کجا که باشی ناراضی خواهی بود،
پس چرا از خود ذهن خسته نشوی؟
و زماتی که نسبت به ذهن و عملکردش آگاه شوی، ریشه تمام خستگی ها را خواهی زد و گام در راه سلوک و زندگی واقعی خواهی گذاشت
مراقبه یعنی همین.
#اشو
مرشد عزیز، من از زنم خسته شده ام آیا پیشنهادی دارید؟ چه کار کنم؟
#پاسخ
کیست که خسته نشده باشد؟
فکر میکنی که تنها تو خسته شده ای؟
و فکـر مـی کنــی همسرت از تو خسته نشده؟
زنان از شوهران خسته شده اند و شوهران از زنان خسته هستند
ولی اگر همسرت را هم عوض کنی، هیچ تغییری روی نخواهد داد: تـو به زودی از آن زن دیگر هم خسته خواهی شد
اگر شوهرت را هم عوض کنی باز هم چیزی تغییر نخواهد کرد از شوهر دیگر هم خسته خواهی شد
آری... چند روزی هیجان خواهد بود، احساسی از تازگی و تنوع خواهی داشت، ولی بالاخره تازه نیز کهنه خواهد شد؛
و لحظه ای که چیزی تازه کهنه شود، خسته خواهی شد.
سه لایه از خستگی وجود دارد، نخست آنکه تو از زن خودت خسته میشوی، ولی از زن دیگر خسته نمیشوی.
لایه دوم، تو آن قدر از زنان متعدد خسته میشوی که از هر چه زن است خسته میشوی.
و لایه سوم، تو آنقدر از تعویض همسر و کهنه شدن چیزی تازه خسته خواهی شد، که از ذهن که منبع تمام نارضایتی هاست خسته میشوی،
و وقتی که از ذهن خسته شدی آن وقت است که لحظه بزرگ اکتشاف حقیقت فرارسیده است.
سعی کن ذهن را ببینی:
این ذهن است که پیوسته در پی چیزی جدید است
این ذهن است که مدام نق میزند، ایراد میگیرد، و به دنبال تنوع است
ذهن نمیتواند برای همیشه راضی شود، زیرا که هر چیز جدید، به طور خود به خود کهنه میشود
پس هـر کجا که باشی ناراضی خواهی بود،
پس چرا از خود ذهن خسته نشوی؟
و زماتی که نسبت به ذهن و عملکردش آگاه شوی، ریشه تمام خستگی ها را خواهی زد و گام در راه سلوک و زندگی واقعی خواهی گذاشت
مراقبه یعنی همین.
#اشو