Amir Pouria
1.95K subscribers
1.08K photos
393 videos
108 files
380 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
یکی از معدود یادگارهای عینی‌ام از امیر جوادی‌فر: کتابی که آخر دوره‌ی کلاسش بهم هدیه داد @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی زنده داشتن یاد قربانیان تمام سرکوب‌های این سال‌ها و نتیجه‌ی تل‌انبار شدن خشم مردم در ادامه می‌آید 👇
یادداشتی از امیر پوریا:
از امیر جوادی‌فر تا دختر آبی و مهسا/ژینا امینی؛ مجموع این خشم‌ها

خیلی‌ها در انتقادهایشان می‌نویسند و می‌گویند آن چه امروز در واکنش به مرگ/قتل مهسا/ژینا امینی می‌نویسیم، چهار صباح دیگر از یاد خواهد رفت. می‌گویند مردم زندگی‌شان را از سر می‌گیرند و حکومت هم به همین دلخوش است که مردم به روزمرّ ِگی لبالب از مشکلات‌شان سرگرم باشند که در ایران این سال‌ها با نوع غلط خواندن این واژه یعنی "روز-مَرگی" به معنای هر روز مردن یا هر روز لحظه‌ها و ساعات مرده را زیستن، فرقی ندارد.
اما من به این فکر می‌کنم که قدیمی‌ترین رنج‌های نشسته بر جان و روح این مردم، یادشان و یادمان نرفته‌. در خشمی که امروز در سقز و سنندج، جلوی بیمارستان کسری در تهران و البته بیش از همه، در همین شبکه‌های اجتماعی ابراز می‌شود، هر حسی که با انفجار هواپیمای مسافربری توسط موشک‌های سپاه پاسداران، با کشته شدن امیر جوادی‌فر و دیگران در کهریزک، با خون ِ سرریزشده از گوشه‌ی دهان ندا آقاسلطان بر کف خیابان در مردم پدید آمد، دخیل و سهیم است.
------------------
این که تمام رده‌های میانی مدیریت کشور به دست و پا افتاده و از "نداشتن ابزار ضرب و شتم" تا قصه‌بافی درباره‌ی سوابق بیماری زمینه‌ای دخترک ِ جان‌باخته در دستان گردن‌گیر و گردنه‌گیر گشت ارشاد، به هر شاخه‌ی لرزانی از درخت پوسیده‌ی توجیهات همیشگی حوادث توسط سران جمهوری اسلامی، آویزان شده‌اند، دلیلی جز همین تراکم تدریجی و سال به سال خشم‌های انباشته‌شده‌ی مردمان ندارد.
-------------------
کتاب "خاطره‌ی دلبرکان غمگین من" که در کنار "گزارش یک مرگ از پیش اعلام شده"، دو رمان کوتاه/نوولای محبوبم از گابریل گارسیا مارکز است و اتفاقاً به تازگی بعد از سال‌ها خواندمش، یکی از یادگارهای عینی‌ام از امیر جوادی‌فر ِ باهوش، بازیگوش، شوخ و هم‌رشتی‌ام است که نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۸۰، شاگردم بود و خیلی زود رفیقم شد.
اما یادگاری ِ ذهنی و حسی از امیر، یکی و دوتا و ده‌تا نیست و فقط مال من و دوستان نزدیک‌تر از من نیست؛ متعلق به تمام مردم است که این روزها نام دیگری هم کنار نام‌ او و باقی قربانیان این سال‌های سیاه نشاندند. نامی که به این سادگی، از یاد نمی‌رود‌. نامی که طنین و تکرارش به چنگکی برای زخم زدن، فشردن و خفقان آوردن بر حلقوم ِ آنان که حلقومش را فشردند و جانش را ستاندند، بدل خواهد شد. دیر است اما دور نیست. نامی به بلندای نام ِ
@amiropouria

#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#امیر_جوادی_فر
#دختر_آبی
#سحر_خدایاری
#سپیده_رشنو
#ندا_آقاسلطان
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی وضعیت این روزهای جنبش اعتراضی خودجوش ایرانیان که جرقه‌اش را مرگ/قتل تکان‌دهنده و ناگاه مهسا/ژینا امینی زد @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

تصویر سیاه و سفید ِ زمینه، لحظه‌ای از برخورد مردم با یکی از "لباس-شخصی"هاست. خودشان خود را "بسیجی" می‌نامند. لابد این عنوان بهشان حس نبرد در راه خدا می‌بخشد.
عکس، متعلق به یکی از تجمعات دیروز رشت ِ خودم است.
اما این موقعیت‌ها به رشت و تهران و سقز -زادگاه مهسا یا ژینا امینی که مرگ/قتل دردآورش آتش زیر خاکستر خشم مردم را باز برافروخت- محدود نیست‌. از حضار هر صحنه‌ی مواجهه تا صدها واکنش در محیط مجازی، می‌توان آشکارا دید که مردم از دیدن ِ این نترسی‌ها چه طور به وجد می‌آیند. جایی که زنان پُر دِل ایرانی جلوی ماشین آب‌پاش می‌ایستند، روی ماشین‌ها می‌روند و روسری و مقنعه از سر می‌کِشند، موهای نازنين‌شان را به تیغ قیچی می‌سپارند یا چشم در چشم اعضای ریز و درشت نیروی انتظامی می‌ایستند و کم نمی‌آورند.
-----------------
همزمانی حضور ابراهیم رئیسی در نيويورک با این شدیدترین جلوه‌ی اعتراضات مردمی در کشوری که او به عنوان‌ رئیس جمهورش به این سفر رفته، اتفاقی کم و بیش استثنایی در تاریخ سیاسی معاصر است. باید دید سازمان ملل، مجامع بین‌المللی و محافل حقوق بشری، در مقابل حضور ناموجه او چه رفتاری بر اساس‌ چه میزان فهم نشان می‌دهند. خوش‌بختانه بهانه‌ی "بی‌خبری" از شرایط، با انتشار بس گسترده‌ی اخبار در ابعاد جهانی و بازنشر آنها توسط مشاهیر ادبی، سینمایی و ورزشی دنیا، این بار معنایی ندارد.
----------------
مسعود کیمیایی در "خط قرمز" ( ۱۳۵۹، فیلم توقیف‌شده‌اش بر اساس فیلمنامه‌ی "شب سمور" بهرام بیضایی) نوشته:《پُر دِلی از ترس میاد. ولی تو هنوز اون قدر نترسیدی که پُر دِل بشی》
شاید این جمله می‌توانست درباره‌ی مردم معترض سال‌های پیشین صدق کند. حالا و در این سال‌ها، مردم دیگر به قدر ِ بیش از کافی ترسیده‌اند‌. از حکومت و گارد ویژه و بسیجی‌ها و ابزار توی دست‌شان؟ نه، بلکه از تداوم بیشتر این حکومت. آن قدر ترسیده‌اند که پُر دِل شوند.
----------------
چه چیزی زیباتر از آن که این بار، مردان از پی ِ زنان بروند؟ چه چیزی درست‌تر و بامعناتر از این که شعار اصلی این حرکت اعتراضی، آن قدر انسانی باشد که حتی شبیه رسم رایج شعارها، خطاب و خشمی در آن معلوم نیست. انگار دارد طبیعی‌ترین توصیف را از زندگی ارائه می‌دهد:《زن، زندگی، آزادی》که از ایران دریغ شده است.
@amiropouria

#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#اعتراضات_مردمی
#اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#شهریور۱۴۰۱
Amir Pouria
‌ تصویر سیاه و سفید ِ زمینه، لحظه‌ای از برخورد مردم با یکی از "لباس-شخصی"هاست. خودشان خود را "بسیجی" می‌نامند. لابد این عنوان بهشان حس نبرد در راه خدا می‌بخشد. عکس، متعلق به یکی از تجمعات دیروز رشت ِ خودم است. اما این موقعیت‌ها به رشت و تهران و سقز -زادگاه…
‌نوشته‌ای از امیر پوریا درباره‌ی همراهی سینماگران با موج اعتراض‌های مردم در این روزهای شهریور ۱۴۰۱

تشخیص شرایط، فکر به این که هر همراهی با جریان خونخواهی و اعتراض‌های مردم، تا چه اندازه برای نظام و نمایندگان نگرشش گران تمام می‌شود، در احوال کنونی بسیار مهم‌تر از مواقع دیگر است. به خصوص که برای اولین بار به زیباترین شکل، پای چیزی در میان است که با وجود وجوه سیاسی و انسانی‌اش، با وجود ارتباط با حقوق بدیهی هر زن و هر فرد جامعه‌ی انسانی، به یک چالش "ایدئولوژیک" ربط دارد. یعنی چیزی که حکومت اسلامی همواره آن را تقدس‌آمیز دانسته و هیچ نوع بحثی را جایز نشمرده. شکاف برداشتن آن سد بلند در برابر آزادی‌های فردی که اسمش "حجاب اجباری‌"ست، به هر آدمی حق می‌دهد که فارغ از هر گفتار و رفتار قبلی خود، حالا نظرش را با هر بیانی که توان دفاع از آن را دارد، ابراز کند.
اگر تا دیروز و پریروز می‌دیدم دوستانی که همسو با خشم خودجوش مردم‌اند، کنش یا واکنش چند بازیگر و سینماگر را که عکس بدون روسری منتشر کرده‌اند، دست می‌اندازند، سکوت می‌کردم. در دل و ذهنم می‌گفتم نباید کار این سينماگران، از جمله مردانی که صادقانه رنج و زخم حاصل از فاجعه‌ی قتل مهسا/ژینا امینی را بازتاب می‌دهند، بی‌ارزش تلقی شود. نبايد بر آنها تاخت که پس چرا فلان موقع ناپیدا بودید و بهمان موضع را نگرفتید. باید استقبال کرد، وگرنه خیل آن همه که هنوز خاموش‌اند، خواهند گفت هر کاری بکنیم، چوب دوسرطلاییم و در هر حال همه آماده‌ی حمله به ما هستند.
اما حالا که یکی از همان نمایندگان نگرش رسمی و حاکم یعنی روزنامه‌ی "کیهان" به صراحت این همراه‌شدگان با اعتراضات سراسری را "تعدادی بازیگر از رده خارج" توصیف کرده، دیگر می‌توانیم به روشنی ببینیم که زیر سؤال بردن حرکت آنها، به سود کدام طیف است.
به جای تاختن بر آنهایی که تصور می‌کنیم چیزی برای از دست دادن نداشته‌اند، توقع داشته باشیم بقیه هم با مردم معترض همراه شوند.
اما چند جمله‌ی ساده هم رو به خود آنان که باورهای واقعی همدیگر را خوب می‌شناسیم: این که دودستی به قراردادهای بعدی با پروژه‌های طاق و جفت سینمایی یا تلویزیونی یا شبکه‌ی نمایش خانگی بچسبیم و اندوخته‌های کنونی، بس‌مان نباشد و ممنوع‌الکاری خودمان از به خطر افتادن جان و سلامت و حقوق این همه زنان ایرانی، برایمان نگران‌کننده‌تر باشد، از آن بزنگاه‌هاست که شاید یک بار در عمرمان پیش بیاید. انتخاب غلط در این بزنگاه، ایستادن در سمتی به غیر از سمت مردم، بعدها نمی‌گذارد خودمان را ببخشیم. حتی اگر به ظاهر در سمت مقابل نایستیم و فقط سکوت اختیار کنیم.

@amiropouria
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#سلبریتی
Amir Pouria
یادداشت امیر پوریا در حمایت از الهه محمدی و نیلوفر حامدی، روزنامه‌نگاران ِ دربند و نوع اتهام‌زنی به آنها در متن مشترک وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران که عنوان عجیبش "بیانیه‌ی تبیینی"ست @amiropouria یادداشت در ادامه می‌آید 👇
اشاره‌هایی که درباره‌ی کار صادقانه، وظیفه‌شناسانه، میهن‌دوستانه و انسان‌دوستانه‌ی نیلوفر حامدی و الهه محمدی در متن موسوم به "بیانیه‌ی تبیینی مشترک وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران" آمده، چنان خصمانه و مغرضانه است و نه تنها اصول روزنامه‌نگاری به عنوان حرفه‌ی آنها، بلکه بدیهی‌ترین اصول و حقوق انسان را نادیده می‌گیرد که حتی نمی‌شود باور کرد یک مثلاً پایگاه بسیج در مسجد یک محله‌ی کوچک آن را صادر کرده باشد؛ چه رسد به دو نهاد اطلاعاتی بزرگ و اصلی کشوری با ادعای حاکم کردن دین و کتاب آسمانی.

اما وقتی به میزان لجاجت و فقدان استناد در این متن نگاه می‌کنیم، می‌بینیم در کلیت خود چنان بی‌اعتبار است که بین صدها خبر از خیزش این روزها و این هفته‌های مردم‌مان، بی‌اهمیت و گم می‌شود‌. کافی‌ست به همین مدخل کل متن نگاه کنیم که "زمینه‌چینی و مقدمه‌سازی" اعتراض‌های مردم را کار "سرویس‌های جاسوسی بیگانه" می‌داند و معتقد است "رژیم سفاک آمریکا" از جان باختن مهسا امینی (که در این به اصطلاح بیانیه از او با عبارت خشکه‌مقدس‌مآب "مرحومه امینی" یاد شده!) "نوعی شعف و خرسندی پنهان‌ناشدنی" داشته!

مشکلم این نیست که نهادهای اطلاعاتی اصلی کشور، اراده‌ی مردم و واقعیت اعتراض آنها را مثل هر رجزخوان دیگر پشت تریبون و میکروفون رسمی حکومت، نادیده می‌گیرند. اما از این به واقع متحیرم که تمام صغری و کبری چیدن‌های متن درباره‌ی فعالیت‌های جاسوسی آمریکا می‌رسد به این که الهه محمدی و نیلوفر حامدی را عوامل اعزامی "در پوشش خبرنگار" توصیف کند، بر همین اساس به جای دادگاه برایشان حکم صادر کند و حتی به این نکته‌ی بدیهی کاری نداشته باشد که آنها مدت‌هاست به فعالیت روزنامه‌نگاری با تمام مشکلات اقتصادی و امنیت شغلی ِ نداشته‌اش مشغول‌اند و وقتی چنین اتهامی به آنها زده می‌شود، باید حداقل مدارکی از این "دوره دیدن" آنها در مراکز جاسوسی مورد اشاره‌ی متن، وجود داشته باشد!
چه طور دستگاه اطلاعاتی هرگز به این سوابق پی نبرد و حالا بعد از اطلاع‌رسانی آنها درباره‌ی مرگ غمبار دخترکی در زمان بازداشت توسط گشت ارشاد (مرگی که جهان به درستی آن را قتل می‌داند)، اینچنین متهم‌شان می‌کند؟ این، جز اقرار نظام به این که می‌خواسته بر قتل مهسا امینی هم سرپوش بگذارد، چه معنایی دارد؟

همچنان باید بهت و اندوه‌مان از این بگیر و ببندها را به چاشنی خشم‌مان بدل کنیم و در هر جلوه از ابراز این خشم، پایدارتر شویم.

@amiropouria

#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#خبرنگاری_جرم_نیست
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#خبرنگاران_را_آزاد_کنید
Amir Pouria
این دقایق پایانی مستند "خُدعه" است. محصول شبکه‌ی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهم‌ترين سؤالم درباره‌ی شکل‌گیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگ‌شان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه…

به تمام افراد دور یا نزدیکی که هر وقت اعتراض‌ها در اوج تعدد و شدت نیست، احساس یأس می‌کنند یا یک جورهایی می‌گویند "پس نتیجه‌ش چی شد؟"، همیشه می‌گویم هیچ اتفاقی در تمام این ۴۰ و چند سال نکبت و کراهت بعد از انقلاب ۵۷، به عظمت دستاوردهای همین خیزش انقلابی بعد از ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ نبود.
پرده‌ای که در این مدت برافتاد، ادعاهای پرت و پلای حکومت اسلامی که به تمامی بر باد رفت، میزان آگاهی همگانی نسبت به ماهیت خودکامه‌ی این نظام که در این مدت به دست آمد، مشروعیت و مقبولیت ِ نداشته‌ی جمهوری اسلامی که حتی برای کوچک‌ترین واحدهایش هم دیگر باقی نماند، هیچ کدام دستاورد کوچکی نیست. حالا دیگر هیچ ایرانیِ زنده‌ی دارای عقل سالم در هیچ جای جهان نمی‌تواند مثل روشنفکرانِ طرف مصاحبه‌های مستند "خدعه"، بگوید "من به اصل و اساس اینها پی نبرده بودم".
این مستند محصول شبکه‌ی تلویزیونی صدای آمریکا در خرداد امسال تکمیل شد، ولی من به تازگی آن را دیدم. به دنبال جواب همان مهم‌ترين سؤالم درباره‌ی شکل‌گیری انقلاب ۵۷ بودم: مردم ایران چه مرگ‌شان بود که چنین انتخابی کردند؟ و آگاهان چگونه آن قدر غافل بودند که ماهیت اصلی حاکمیت اسلامی را برای مردم روشن نکردند؟
مستند "خُدعه" با نام کامل‌تر "خدعه‌ی خمینی" تا اندازه‌ای به این پرسش‌های همیشگی، پاسخ می‌دهد. اما مهم این است که حالا دیگر هیچ کس نمی‌تواند همراه نشدن با جنبش "زن زندگی آزادی" و پرهیز از مقابله‌ی همه‌جانبه با تداوم این حکومت را به بهانه‌ی "نمی‌دونستم" و "نمیشناختم"، توجیه کند.

بله. روی صحبتم با جماعت خاموش است که نشسته‌اند تا ببینند چه می‌شود و پرده از کدام ور می‌افتد تا بعد تازه به سمت برنده، غش کنند. حضرات! یعنی تصور می‌کنید کسی از شما خواهد پذیرفت که مثل دوستان طرف مصاحبه‌ی این مستند، با ادعای "بی‌خبری" و "عدم شناخت" در سال‌های ۵۷ و ۵۸، تعلل‌تان در اعلام همسویی با خیزش انقلابی مردم علیه این حکومت را توجیه کنید؟ در سال ۱۴۰۱، به ویژه بعد از قتل مهسا امینی و صدها کشتار و توحش بعد از آن، آیا جایی برای این ادعا باقی می‌ماند که بعدها بگویید آنها خدعه کردند و من گول خوردم؟! به مردم خرده نگیرید اگر دیر از آنها حمایت کردید و دیگر از شما نپذیرفتند.

@amiropouria

#انقلاب۵۷
#جمهوری_اسلامی
#مستند
#خمینی
#خدعه
#خدعه_کردم
#خدعه_خمینی
#زن_زندگی_آزادی
#تا_دیر_نشده
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
Amir Pouria
این ویدئوی ۵ دقیقه‌ای، بخشی از حرف‌های خانم پانته‌آ بهرام است. ویدئوی کامل و ۸ دقیقه‌ای را در صفحه‌ی خود او ببینید: https://www.instagram.com/reel/CoUsFECqpxg/?igshid=YmMyMTA2M2Y= و شرحی بر نکته‌ی اصلی حرف‌هایش را در ادامه بخوانيد: @amiropouria
‌‌یادداشت امیر پوریا:


ساده‌انگاری‌ست اگر گمان کنیم آن چه پانته‌آ بهرام می‌گوید فقط جوابیه‌ای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خنده‌های روی پوز بهروز افخمی‌ست. او دارد به ریشه‌ی اعتراض‌های امسال مردم اشاره می‌کند که قدمتی چنددهه‌ای در ذهن‌ها و حس‌ها داشته و بعد از سال‌ها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده‌. با شنيدن خاطره‌ی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، می‌توانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکم‌آمیز، سرکوبگرانه و چندش‌آور رده‌های مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاه‌ها و سازمان‌های گوناگون و انجمن اسلامی‌ها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سی‌دی به‌تنهایی جرم انگاشته می‌شد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سال‌های طولانی‌تری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرف‌های خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سال‌های جوانی و فرصت‌های برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهت‌بار حامیان ناچیز حکومت، نتیجه‌ی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دون‌پایه‌ترین اعضای این اتحادیه‌ی ابلهان در قالب جوجه-سایبری‌ها می‌کوشند در شبکه‌های اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همه‌ی مردم خواهان اتمام این حکومت‌اند. از روش‌های نخ‌نمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراض‌ها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبی‌ست که گفتم. نمی‌خواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمام‌عیار مردم، از هر دوره‌ی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابان‌ها یا جلوی پنجره‌ی خانه‌ها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشه‌داری ِ نفرت، وضعیتی بی‌بازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانه‌درشت اتحادیه‌ی ابلهان که گهگاه پشت تریبون‌ها می‌گویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این ترومایی‌ست که سال‌هاست داریم تحمل می‌کنیم".
@amiropouria

#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
Amir Pouria
کاری که سپیده قلیان کرد، چه معنا و کارکردی دارد؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی کنش عجیب این فعال مدنی به محض آزادی از زندان را در ادامه بخوانید: تصحیح جمله‌ی غلط خمینی👇

در کار سپيده قلیان، چه می‌بینیم؟ کسی که بعد از ۴ سال و ۷ ماه از زندان بیرون می‌آید و در همان دقایق اولیه‌، پیش از آن که لذت استقبال از او در دل و جان خانواده و دوستانش کامل شود، علیه علی خامنه‌ای فریاد برمی‌آورد و شعاری سرمی‌دهد که یک نسبت بینامتنی با شاهنامه فردوسی دارد، چه در سر می‌پروراند؟ آیا می‌شود تصور کرد او احتمال نمی‌داده که خیل نیروهای ضدامنیتی با رفتاری از جنس "به ایمام فحش می‌دی؟" بر سر او و ماشین‌های کاروان استقبال بریزند؟ آیا خانواده‌اش از این رفتار و فریاد او گله‌مندند و حالا که دوباره در بند شده، گل‌ها و جامه‌های رنگ به رنگ این تصاویر را تیره و تار می‌بینند؟ آیا آرزو می‌کنند کاش سپیده چنین نمی‌کرد و چند صباحی یا چند ماهی طعم دوباره‌ی آزادی را می‌چشید و آنها دست‌کم او را در عید نوروز، کنار خود داشتند؟

آدم، آدم است. نمی‌شود انکار کرد که این حس‌ها هم شاید در دل برخی نزدیکان او بوده یا هنوز باشد. اما وقتی بخوانیم که او در طول دستگیری دوباره‌اش فریاد می‌زده که نگرانش نباشند و بگذارند باز به حبس برود، دستپاچگی ِ مأموران ِ تا بن دندان مسلحی که با بیش از ۱۰ ماشین، او را وسط مسیر قم به اراک متوقف کرده‌اند، مضحک‌تر به چشم می‌آید.

ساده‌ترین نتیجه‌ی این کنش، درس بزرگ "تداوم مبارزه‌ی مدنی"ست. این کنشگر مدنی که از ابتدا به دلیل فعالیت برای حقوق انسانی کارگران اعتصابی ِ نیشکر هفت‌تپه‌ی دشت خوزستان محبوس شده بود، حالا که ۶ ماه بعد از شروع گسترده‌ترین اعتراض‌های مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از زندان به دل جامعه‌ی بستر این اعتراض‌ها آمد، در امتداد تمام فعالیت‌های جسورانه‌اش از توی زندان، چنان برق‌آسا با این اعتراض‌ها همسو شد که نظام را بار دیگر به هول و ولا انداخت و واکنش حقارت‌بار دیگری را برای عمال نظام، رقم زد.

آن جمله‌ی تمامیت‌طلبانه و مرگ‌خواهانه‌ی خمینی درباره‌ی پسرک نوجوان طفلکی به اسم حسین فهمیده را هر ایرانی ِ زیسته در هر دوره‌ای از سال‌های بعد از انقلاب ۵۷، به یاد دارد. شکل درست ِ جمله‌ی مثل همیشه غلط ِ او را امروز می‌توان از اعماق وجود در وصف و ستایش سپیده قلیان به کار برد:
رهبر ما دختر جوان بس جسوری‌ست که تنها به فاصله‌ی چند لحظه از آزادی، تداوم مبارزه را به بازگشتن به زندگی عادی - حتی برای چند روز در طول عید نوروز - ترجیح داد‌.
@amiropouria

#سپیده_قلیان
#هفت_تپه
#زن_زندگی_آزادی
#خامنه_ای
#خمینی
#حسین_فهمیده
#شاهنامه
#مبارزه_مدنی
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
#فعال_مدنی
#بازداشت_شدگان
#رهبر_من
درباره‌ی سیزده به دری که برخلاف تمام سیزده‌های مبارک قبلی، این بار به نحوست دچار شده!/یادداشت امیر پوریا:

در ایران که ساعت ۲ بعد از نیمه‌شب است. اینجا هم شب از نیمه گذشته. من اما دارم به اتفاقاتی فکر می‌کنم که فردا زندگی معمول مردم را در این همه پارک و فضای سبز و میدان و میدانچه و باغ و باغچه در جای‌جای ایران، ناآرام خواهد کرد. یکی از معدود رسوم همگانی "خارج از خانه" را به کامشان تلخ خواهد کرد. رسم چهارشنبه سوری را که حکومت با تمام بگیر و ببندها و تهدیدها نتوانست از سکه بیاندازد. به وفور فحش خورد و ناسزاهایی که سزایش بود، شنید.
حالا و در آیین زیبای ایرانی ِ زدن به دل طبیعت، در سیزده به در سال ۱۴۰۲، عمال حکومت به بهانه‌ی ایدئولوژیک و تحمیلی و نفرت‌آور "مقابله با روزه‌‌خواری" یا به عبارت مضحک‌تر " برخورد با تظاهر به روزه‌خواری در ملاء عام"، بسیج شده‌اند که همین یک روز پیک‌نیک پر از مهر و رقص و خوراکی و صفای خانوادگی را هم از ایرانیان ِ انسان و انسان‌های ایرانی بگیرند.

چه لبخندها و سرخوشی‌هایی که فردا به خشم و بیزاری بیشتر از حقنه کردن ِ دین بدل خواهد شد. سیزده به در ِ اول ِ بعد از کشته شدن مهسا امینی، سیزده به در ِ سال ِ بعد از انقلاب ۱۴۰۱، انگار طبق تقدیری عجیب با ماه رمضان همزمان شده تا خوب در جان و ذهن همه‌ی ما -حتی آنان که خود به این ماه و آیینش باور دارند- ثبت شود که وقتی از حجاب اجباری، دین اجباری، پوشش اجباری و نوع زیست اجباری حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم.

گرسنگی اجباری که البته حوزه‌ی تخصصی این حکومت بوده و هست!
@amiropouria
#روزه
#رمضان
#ماه_رمضان
#روزه_داری
#روزه_خواری
#زندگی_نرمال
#ایدئولوژی
#دین_اجباری
#حجاب_اجباری
#سیزده_بدر
#سیزده_به_در
#سیزده_فروردین
#۱۳فروردین
#انقلاب۵۷
#انقلاب۱۴۰۱
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی کارهایی که در آستانه‌ی سالگرد انقلاب ۱۴۰۱ در پیش دارم @amiropouria متن در ادامه
چیزی که داریم بهش نزدیک می‌شویم، ققط سالروز کشته شدن مهسا/ژینا امینی نیست. سالگرد شروع دوران و عزم و اراده‌ای‌ست که بعد از آن دیگر بین مردم ایران و حکومت ۴۰ و چند ساله‌ی اسلامی، "پرده برافتاد".
در مجموعه‌ای از پست‌ها و مرور پست‌ها در اینجا و ویدئوها در کانال یوتوبی، می‌کوشم به این نگاه کنم که دلیلم برای ادعای برافتادن پرده چیست و جلوه‌هایش در چه چشم‌اندازی آشکار است.
راستش فعلاً و در این مرحله، به این فکرم که اگر می‌خواستیم و می‌توانستیم پژوهشی مکتوب یا مستندی درباره‌ی ریشه‌ی این دو شعار و تعبیر و عبارت کلیدی بسازیم و پی بگیریم که از کِی و کجا و به دست و قلم و زبان چه کسی ابداع شدند، به کجا می‌رسیدیم: یکی خود "زن، زندگی، آزادی"؛ و دیگری همان که به نام و یاد مهسا پیوند خورده است: "نام تو رمز می‌شود".
یک لحظه فکر کنید اینها را نشنیده و نخوانده بودید و الان یکهو با هر دو مواجه می‌شدید. چه قدر غافلگیرکننده بود. چه قدر معلوم بود که عصاره و جوهره‌ی تمام کوشش‌های مردم در این یک سال را نمایندگی می‌کند.
شعارهای انقلاب‌های حقیقی و برآمده از دل و جان مردم، همین طورند. مثل شعارهای سر صف مدرسه‌‌های ماها و نماز جمعه‌ی آنها، کارمند و مزدبگیری برای نوشتنشان وجود ندارد و لازم نیست "وزیر شعار" آنها را سر بدهد و بقیه به زور و بی‌رمق و از سر اجبار یا نیاز، تکرار کنند. از وجود مردم می‌جوشد. انگار هزاران ابداع‌گر دارد. نمی‌شود سرچشمه‌ی اصلی‌اش را پیدا کرد یا به یک نفر و یک لحظه و یک نقطه نسبتش داد.

@amiropouria

#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی #سالگرد_انقلاب_مهسا #شهریور۱۴۰۱ #شهریور۱۴۰۳ #نام_تو_رمز_می_شود #انقلاب۵۷ #چون_پرده_بر_افتد