Amir Pouria
1.95K subscribers
1.08K photos
393 videos
108 files
380 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
خورشید، قهرمانی که ذهن و دست و چشم ناصر تقوایی، او را به ادبیات دراماتیک و تاریخ سینمای ما هدیه داد، تردید یک آدم عادی نسبت به مناسبات زمامداری و قانون‌گذاری را بازگو می‌کرد: «مو نمی‌دونوم قانونا کی نوشته». اما از یک ویژگی هر قانون و هر حاکمیتی مطمئن بود: «اما می‌دونوم هیچ جای دنیا هیچ قانونی نیست که آدمیزادِ گشنه بخواد»

.

سال‌های آغازین دهۀ چهل خورشیدی است. فیلم با اشاره به تازه ترورشدن حسنعلی منصور نخست‌وزیر، تقویم خود را نشانه‌گذاری می‌کند. به شرایط اجتماعی/سیاسی زمانه به طور مستقیم کاری ندارد؛ اما حال و روز تبعیدیان سیاسی، تبعیدیان بزه‌کار و البته بساط رشوه و زد و بند مأموران دولتی با بازاریان صاحب‌نفوذ را زمینۀ وقایع قرار می‌دهد. جایی از فیلم که مرغان دریایی بر سر طعمه‌ای که ندیده‌ایم و نمی‌دانیم چیست، بلوایی به پا کرده‌اند، شناعت دنیایی که گرسنگی را به موجودات زنده تحمیل می‌کند، به تصویر درمی‌آید

.

تا پیش از آبان نود و هشت، انگیزۀ آشکار هیچ یک از تحرکات اعتراضی قابل توجه بعد از انقلاب، بحران اقتصادی نبود. در جامعه‌ای که بیش از چهل سال است به طور مداوم اسیر رشد وحشتزای تورم بوده، البته که کمبودها بر هر اعتراض اثر داشته‌اند. اما حاکمیت در برخورد خونین خود با جنبش دانشجویی کوی دانشگاه، در کشتار روشنفکران طی قتل‌های زنجیره‌ای و در سرکوب مرگبار اعتراض مردم به تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری، همواره بهانه‌ای داشت که هدف اصلی اعتراضات را «سیاسی» تلقی کند

.

با تمام آن چه قدیمی‌ها همیشه می‌گفتند که «شکم گرسنه، صبر و تحمل سرش نمی شه» و ریختن مردم به خیابان‌ها در نتیجۀ گرانی و فقر را قطعی می‌دانستند، چنین اتفاقی به این شدت نیفتاد و نیفتاد تا چنین شب و روزی در پارسال که زمزمه‌های گرانی سیصد درصدی قیمت بنزین بین مردم گشت و زر زرهای قبلی مسئولین مختلف در انکار احتمال این افزایش را ناکار کرد و تا صبح شنبه بیست و پنجم آبان نود و هشت، به تنها تجمعات اعتراضی پس از انقلاب بدل شد که در آن، طبقۀ محروم و شهرها و بخش‌های حاشیه و حومه، به‌اندازۀ طبقۀ متوسط و پایتخت و شهرهای بزرگ، معترض بودند

.

حکومتی که مدعی جمهوریت بود، نارضایتی مردم را اغتشاش نامید. رئیس جمهوری که در تبلیغات انتخاباتی، ادعا کرده بود که «سرهنگ» نیست یعنی نظامی‌گری و خشونت را روا نمی‌داند، قوۀ قضاییه‌ای که فراتر از قانون‌گذاری مدنی، خود را مدعی برقراری عدل الهی در کشورش می‌داند و رهبری که پیروانش بیش از یک زمامدار، او را پیشوای دینی قلمداد می‌کنند، در همسویی با یکدیگر، زن و جوان و کارگر و دانش‌آموز و دانشجو را به خاک و خون و رنج و بند و سلول انفرادی کشاندند و حتی مدت‌ها بعد از فروکش کردن شعلۀ اعتراضات، پای چوبۀ دار بردند و می‌برند

.

 این روزها سؤال رنج‌دیدگان رنجور حوادث که فقط می‌خواهند بدانند رد فرزند گمگشت یا از دست رفتۀ خود از آبان پارسال را کجا بجویند، با سؤال وقاحت‌بار «کدام آبان؟» پاسخ داده می شود و خورشید باید در اطمینان خود تجدیدنظر کند. در سرزمین ما انگار قانونی حاکم است که آدمیزاد را گرسنه بخواهد یا به تعبیر دیگر، اعلام گرسنگی آدمیزاد را نیز جُرم، اغتشاش، اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام مقدس بداند

.

کیانوش عیاری طرح سریالی را به صدا و سیمای ایران داد موسوم به «هشتاد و هشت متر». این عدد به مساحت زمین و مِلکی اشاره می‌کرد که در مرکز وقایع قرار داشت. گفتند قبول، سریال را بسازید اما آن مساحت را عوض کنید. حالا با نام «هشتاد و هفت متر» در دست ساخت است و البته فعلاً متوقف مانده. با خود می‌گویم سیستمی که از تکرار یک عدد دورقمی در شمارش اعداد می‌هراسد و می‌گریزد، با نام ماه میانی فصل پاییز چه خواهد کرد؟ می‌پندارد تا کِی می‌شود با حذف کلمات و عددها، خشم‌ها و نفرت‌ مردم و نشانه‌های رنج آنان را زدود؟ چگونه شعار مدعیان انقلابی‌گری منجر به همین سیستم، به این شدت از ذهن ِ سواران ِ مرکب ِ انقلاب پاک شده؟ همان که روی در و دیوار می‌نوشتند: «ننگ با رنگ پاک نمی شود»


#کدام_آبان #اعتراضات_سراسری #آبان_٩٨

@amiropouria
Amir Pouria
دیالوگ‌های ناصر تقوایی و علی حاتمی در وصف ظلم حاکمان و رنج مردم این روزها همزمان با اعتراضات مردمی به تورم وحشتناک، پرکاربرد شده. یادداشت کوتاهی از امیر پوریا در توصیف تنها جلوه‌ی اقتدار حاکمیت ۴۰ و اندی سال اخیر ایران @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

این تصویر "ناخدا خورشید" ناصر تقوایی که این روزها و همزمان با اعتراضات مردمی به افزایش باورنکردنی قیمت کالاهای اساسی و مواد خوراکی بارها در محیط مجازی منتشر شده، یادآور دیالوگ معروف ناخدا در این سکانس است: "هیچ قانونی نیس که آدمیزاد ِ گشنه بخواد".
تصویر حسینقلی خان صدرالسلطنه در حال قربانی کردن از دل فیلم "حاجی واشنگتن" علی حاتمی هم تداعی‌کننده‌ی مونولوگ مشهور اوست با این مَطلَع: "باران رحمت از دولتی ِ سر ِ قبله‌ی عالَم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم". سکانسی که این روزها و شب‌ها بر اثر انفجار مهیب تورم در ایران، بار دیگر در شبکه‌های اجتماعی پرکاربرد شده.
ظاهرش این است که داستان این فیلم‌ها در سال‌هایی بسیار بسیار قبل‌تر از انقلاب ۵۷ و این اوضاع و این سال‌ها می‌گذرد. اما چه اینها و چه هر فیلم محصول فرانسه، ایتالیا، اروپای شرقی یا آمریکای لاتین که به مشکلات زیستی در حکومت‌های توتالیتر اشاره کند، هر جمله‌ای که آدم‌ها را به وجدان‌شان و زمامداران را به داوری ِ مردم واگذار کند، از سِر توماس مور "مردی برای تمام فصول" تا متون شکسپیر و فیلم‌های کوروساوا یا کوستاگاوراس، برای ما و این مردم فقط و فقط رنج‌های برخاسته از چهل و اندی سال حاکمیت کنونی ایران را به یاد می‌آورد.
این بزرگ‌ترین نقشی‌ست که جمهوری اسلامی ایفا کرده و در آن با اقتدار می‌تازد: هر جلوه‌ای از ظلم در هر دوره‌ای از تاریخ را از سکه می‌اندازد و در گسترش ستم و سلطه، خود را بی‌جایگزین و بی‌مشابه، به رخ می‌کشد.
آن چه این‌ روزها بسیاری شهرهای ایران را از شعارهای دردمندانه‌ی مردم ِ به ستوه‌ آمده، انباشته و دل‌ها و سرها و جان‌های بسیارتری را از بیم توقف حیات و معاش‌شان به درد افکنده، دیگر مانند وقایع سال ۸۸ یک تسویه‌حساب سیاسی نیست. اینجا دیگر یورش به مردمی که بیم گرسنگی، آنها را به خیابان کشانده، شناعتی دون ِ وجود انسانی می‌طلبد؛ که گویا در وجود مأموران مطیع این مجموعه‌ی جان‌ستان، به‌وفور یافت می‌شود.
این جا و در وصف اینها، کلام دیگری از علی حاتمی به یاد می‌آید: "به راستی چه نخبگان‌اند این خبرگان؛ که از هوای مایه‌ی زندگی، مرگ می‌سازند. اینان از آن دسته کیمیاگران‌اند که طلا، مس می‌کنند!" (هزاردستان).

#اعتراضات۱۴۰۱ #اعتراضات_مردمی #اعتراضات_سراسری #جمهوری_اسلامی #انقلاب۵۷ #گرانی #تورم #ناخدا_خورشید #حاجی_واشنگتن #هزاردستان #ناصر_تقوایی #علی_حاتمی
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی وضعیت این روزهای جنبش اعتراضی خودجوش ایرانیان که جرقه‌اش را مرگ/قتل تکان‌دهنده و ناگاه مهسا/ژینا امینی زد @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

تصویر سیاه و سفید ِ زمینه، لحظه‌ای از برخورد مردم با یکی از "لباس-شخصی"هاست. خودشان خود را "بسیجی" می‌نامند. لابد این عنوان بهشان حس نبرد در راه خدا می‌بخشد.
عکس، متعلق به یکی از تجمعات دیروز رشت ِ خودم است.
اما این موقعیت‌ها به رشت و تهران و سقز -زادگاه مهسا یا ژینا امینی که مرگ/قتل دردآورش آتش زیر خاکستر خشم مردم را باز برافروخت- محدود نیست‌. از حضار هر صحنه‌ی مواجهه تا صدها واکنش در محیط مجازی، می‌توان آشکارا دید که مردم از دیدن ِ این نترسی‌ها چه طور به وجد می‌آیند. جایی که زنان پُر دِل ایرانی جلوی ماشین آب‌پاش می‌ایستند، روی ماشین‌ها می‌روند و روسری و مقنعه از سر می‌کِشند، موهای نازنين‌شان را به تیغ قیچی می‌سپارند یا چشم در چشم اعضای ریز و درشت نیروی انتظامی می‌ایستند و کم نمی‌آورند.
-----------------
همزمانی حضور ابراهیم رئیسی در نيويورک با این شدیدترین جلوه‌ی اعتراضات مردمی در کشوری که او به عنوان‌ رئیس جمهورش به این سفر رفته، اتفاقی کم و بیش استثنایی در تاریخ سیاسی معاصر است. باید دید سازمان ملل، مجامع بین‌المللی و محافل حقوق بشری، در مقابل حضور ناموجه او چه رفتاری بر اساس‌ چه میزان فهم نشان می‌دهند. خوش‌بختانه بهانه‌ی "بی‌خبری" از شرایط، با انتشار بس گسترده‌ی اخبار در ابعاد جهانی و بازنشر آنها توسط مشاهیر ادبی، سینمایی و ورزشی دنیا، این بار معنایی ندارد.
----------------
مسعود کیمیایی در "خط قرمز" ( ۱۳۵۹، فیلم توقیف‌شده‌اش بر اساس فیلمنامه‌ی "شب سمور" بهرام بیضایی) نوشته:《پُر دِلی از ترس میاد. ولی تو هنوز اون قدر نترسیدی که پُر دِل بشی》
شاید این جمله می‌توانست درباره‌ی مردم معترض سال‌های پیشین صدق کند. حالا و در این سال‌ها، مردم دیگر به قدر ِ بیش از کافی ترسیده‌اند‌. از حکومت و گارد ویژه و بسیجی‌ها و ابزار توی دست‌شان؟ نه، بلکه از تداوم بیشتر این حکومت. آن قدر ترسیده‌اند که پُر دِل شوند.
----------------
چه چیزی زیباتر از آن که این بار، مردان از پی ِ زنان بروند؟ چه چیزی درست‌تر و بامعناتر از این که شعار اصلی این حرکت اعتراضی، آن قدر انسانی باشد که حتی شبیه رسم رایج شعارها، خطاب و خشمی در آن معلوم نیست. انگار دارد طبیعی‌ترین توصیف را از زندگی ارائه می‌دهد:《زن، زندگی، آزادی》که از ایران دریغ شده است.
@amiropouria

#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#اعتراضات_مردمی
#اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#شهریور۱۴۰۱
Amir Pouria
نوشته‌‌ی امیر پوریا به بهانه‌ی فقدان امین تارخ: تنها نماینده‌ی خوش‌سیمایی در صدا و سیمای اوایل دهه‌ی شصت @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

میان این همه اضطراب و نگرانی و در این اوضاع ایران، همین را کم داشتیم!
با فقدان امین تارخ، خاطرات سال‌ها همکاری و همراهی ناپیوسته برایم ماند و حالا در دل و ذهنم با حسرت درآمیخته است. از اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ در کارگاه آزاد بازیگری مشهور او و آموزشگاه سینمایی علی ژکان، تدریس را تجربه کردم و یکی از مهم‌ترین خصوصيات رفتاری تارخ، باعث شد که با وجود کارها و کلاس‌های دیگر، هرگز همکاری‌ام با او به طور کامل قطع نشود و هر چند سال یک بار، دوباره اتفاق بیفتد. آن خصوصیت این بود: به او نمی‌شد نه گفت! اگر پیگیر ِ کاری بود، بالاخره راهی برای متقاعد کردن آدم درباره‌اش پیدا می‌کرد.
نسل او، نسل متولد دهه‌ی سی، با انقلاب ۵۷ در اوج جوانی و شور و انرژی برای کار هنری بود. وقتی دردهه‌ی اول انقلاب، تمام جلوه‌های زیبایی از تصویر عمومی جامعه و تابلوها و ویترین‌ها و پوشش‌ها و تلویزیون رخت بربست، حضور او، سوسن تسلیمی و افسانه بایگان در سریال "سربداران"، یادآور ارزش زیبایی در قاب تصویر بود‌. کمی بعد و در سریال "بوعلی‌ سینا"، خوش‌سیمایی ِ امین تارخ، سکانس‌های عاشقانه‌ای را در ذهن نسل من ثبت کرد که در آن دوره، بر چهره‌ی بازیگران مرد دیگر نمی‌نشست. تارخ ِ آن سال‌ها تقریباً تنها گوشه‌ی تصاویر تلویزیونی ما را زینت می‌بخشید که ریش کامل و بلند هم در آن شبیه جماعت معروف به "حزب‌اللهی" نبود.
در سن و سال ما، هنوز مانده بود تا بتوانیم تأثیرپذیری آن دو سریال از نوشته‌ها و کارهای بهرام بیضایی را تشخیص بدهیم؛ اما تارخ این تأثیر را از اولین فیلم سینمایی‌اش که "مرگ یزدگرد" (بهرام بیضایی، ۱۳۶۰) بود، با خود و در خود داشت و عمق نگاه و طنین بیانش، از سابقه‌ی نمایش‌های صحنه‌ای و تئاترهای تلویزیونی پیش از انقلاب، غنی می‌شد.

بازی او در سریال "معصومیت از دست رفته" (داود میرباقری) به نقش شوذب، به ویژه در بخش‌های انتهایی و سر به جنون‌ گذاشتن، رنج شخصیت را چنان از اعماق وجود ترسیم می‌کرد که تماشاگر ِ آشنا با خود بازیگر را به نگرانی برای خود او وامی‌داشت.

دوستی، بین روزهای به کما رفتن و حالا از دست رفتن او با ارزشمندترین و همگانی‌ترین اعتراض‌های مردم در شهرهای سرتاسر ایران، پیوندی برقرار کرده و نوشته بود: "حیف، نموند تا روزهای خوب رو ببینه".

یادش اما با ما خواهد بود...

@amiropouria


#امین_تارخ #کارگاه_آزاد_بازیگری #سربداران #بوعلی_سینا #مرگ_یزدگرد #معصومیت_از_دست_رفته #بهرام_بیضایی #سوسن_تسلیمی #افسانه_بایگان #داود_میرباقری #اعتراضات_مردمی #اعتراضات_سراسری #زن_زندگی_آزادی #تسلیت
Amir Pouria
در این سن و سال، آزادی برای آدمی چگونه معنا می‌شود؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی این‌دو ویدئوی اعتراضی که تصویری از آنها را اینجا می‌بینید، در ادامه می‌آید 👇
هم آقای محمد عمرانی و هم این بانو در ویدئوهای اعلام اعتراض‌شان، به سن و سال خود اشاره کرده‌اند. هر دو به این مضمون که شاید برای آنها در این سن و سال، تغییرات اساسی در ایران چندان کاربردی نداشته باشد یا دست‌کم دیگران به آنها این طور گفته‌اند. چیزی شبیه به سؤال قدیمی "سر ِ پیری و معرکه‌گیری؟"؛ که هر‌ کس آن را به زبان می‌آورد، می‌خواهد فرد پابه‌سن‌گذاشته را در کار و تصمیمش بی‌انگیزه کند.
زوجی را می‌شناختم که در ۷۰ سالگی ِ خانم و ۸۲ سالگی ِ آقا تصمیم به طلاق گرفته بودند. به شکلی عجیب، فرزندان و همسران فرزندان و هم‌نسل‌های فرزندان‌شان بدون استثنا با تصمیم‌ خانم و آقا مخالف بودند. از آن طرف، نوه‌ها و دو نتیجه‌ی آنها نه‌تنها از دَم موافق طلاق آن دو بودند، بلکه کلی هم برای موافقت‌شان دلیل و مثال‌ شیرین می‌آوردند. از بین میانسال‌ها فقط من یکی با این بچه‌ها هم‌رأی بودم.
باور داشتم که وقتی این دو به تشخیص قطعی رسیده‌اند که جز رنج و عصبیت برای هم چیزی ندارند، اتفاقاً سن و سال‌شان دلیلی برای ادامه‌ی تحمل نیست؛ بلکه درست برعكس، بهترین دلیل است برای این که دیگر نخواهند به تحمل ادامه بدهند. خیلی ساده می‌شود فهمید که آدمی در آن سن و سال، دیگر بخواهد چند صباح یا تو بگو اصلا‌ً دو سه دهه‌ی باقی‌مانده‌ی عمر را آن طوری که خودش خوش دارد، سر کند.
در مورد حقانیت این دو عزیز رک‌گو و راست‌گو و شجاع و شکوهمند نیز چنین باوری دارم. در سن و سال آنها، ایستادن پای خون بچه‌هایی که برای نپذیرفتن ظلم جان باخته‌اند، بس زیباست.
این که اینان به نیت جوانان سرزمین‌شان، آزادی را صدا می‌زنند، با آن که می‌دانند خودشان جوان نیستند، برایم به شدت یادآور آن بیت حافظ است که می‌گوید:

بازآی که بازآید عمر ِ شُده‌ی حافظ

هر چند که ناید باز، تیری که بِشُد از شَست

کاش در سنین پایین‌تر هم این آزادگی و رهایی، تکثیر شود‌. کاش همه‌ی ما جایگاه خون همچون گرم‌ترین سلاح جهان را، آن طور که در کلام محمد عمرانی وصف می‌شود، درک کنیم.‌ خوب می‌دانیم که در این صورت، آن آرمان رؤیاگون، رهایی سرزمين‌مان، بس دست‌یافتنی‌تر از عمر ِ از دست شده‌ی یکایک ماست که دیگر حتی یک روزش هم برنمی‌گردد.

@amiropouria

#اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#نه_به_حجاب_اجباری
#محمد_عمرانی
#شکوه_سالخوردگی
#حافظ
#گذر_عمر
#انقلاب۵۷
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا به بهانه‌ی زادروز علی کریمی که خود را از یک فوتبالیست محبوب به جایگاه حامی حس و اعتراض هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان، ارتقا داد @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

مدخل ویکی‌پدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشسته‌‌ی ایرانی" آورده. به عنوان‌ فوتبال‌دوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهی‌ست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بین‌المللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانی‌ست که مثلاً می‌خواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سال‌ها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر می‌شود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.

جای گرفتن علی کریمی در رده‌ی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگه‌های آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راه‌اندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامه‌سازی‌های تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالی‌اش (!) به هر وسیله‌ای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادره‌ها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاح‌طلب‌هایی که با توییت‌های "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیت‌اند و متأسفانه بخش‌هایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردی‌اش را برای من بیشتر کرد.

ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانه‌ی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله می‌شود و از من کوچک‌تر است! یک موقعی در یکی از یادداشت‌های فوتبالی‌ام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمی‌کردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافته‌ای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری می‌گذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا می‌کند. اما از لحظه‌ی ابراز، به کنشگری می‌رسد و می‌بینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...

@amiropouria

#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض