جمالِ خیال
291 subscribers
584 photos
126 videos
104 files
205 links
🖋 علوم اسلامی | تاریخ | نقد



🆔 @jamalekhial
Download Telegram
👆قطعه‌ای از قصیده #شیخ_بهائی در مدح حضرت #ولی_عصر و شرح درد #انتظار


❇️ بخوانید که در این روزگار خواندنی‌تر شده است..




#شعر_آئینی #عربی
از داغِ آن نشانه که بر برگِ لاله دید

پیراهنِ شکیب، چو گل چاک چاک کرد

از دست خیبرافکن او هیچ برنخاست

جز اینکه اشک غربتش از چهره پاک کرد

ای روزگار، اُف به تو! دیدی که مرتضی

با دست خویش بستر زهرا ز خاک کرد!



#شعر_آئینی #رحیق_تهرانی #مرثیه
#ساقی_بی‌کوثر #یازهرا
@jamalekhial
مادرِ هستی




تنها نه شور در دل شیداست
شب نیز چشم در رهِ فرداست

در هرچه می‌کنم نظر امشب
چون قلبِ طور، غرق تجلاست

خیز و بگوی بر همه تبریک
فصل سرور اهل تولاّست

در جان ذرّه ذرّۀ هستی
شور و نشاط و غلغه برپاست

این روح‌بخش زمزمه کآید
آوای اهل عالم بالاست

غوغای خلقِ این کرۀ خاک
صد یک بود از آنچه در آنجاست

نور جمال حق متصاعد
از ساحت ثری به ثریاست

"یا لیتنی تراب" شنیدم
فریادِ رشکِ گنبد خضراست!

این رونق از کجاست زمین را
کاو اسفل است و غیرتِ اعلاست؟!

آری چه پایه برتر از این کاو
میلادگاهِ حضرت زهراست؟

آن روحِ بندگی که سجودش
فخر خدای حیّ تعالاست

در وصف و درکِ ذات و صفاتش
منطق زبون و عاقله دَرْواست

از هرچه جز جمال، منزّه
وز هرچه جز کمال، مبرّاست

بی التفاتِ او همه هیچ است
گر دستِ موسی و دمِ عیساست

گر او نبُد، نبود پیمبر
«لولاک» را خود از پی، «لولا»ست

شویش امیر عالم و، این تاج
الحق به فرقِ فاطمه زیباست

گر گویمت که مادرِ هستی‌است
هرگز گمان مدار که بیجاست

هستی خلاصه گشته در احمد
وین دختِ پاک، امّ ابیهاست



ای مظهر خدا که خدا را
طلعت ز طلعت تو هویداست

در هرچه خلق کرده خداوند
حُکمت روان چو روح در اعضاست

آن حرفِ «لا» که نفیِ صریح است
از همّت تواش ز پی، «الاّ»ست

غیر از تو در تمام عوالم
انسیه کس شنیده که حوراست؟

دریا به پیش جود تو، قطره
قطره ز یمن فضل تو، دریاست

ماه دوهفته تا که برآمد
بار دگر ز شرم رخت کاست

دادار را تو آینه‌داری
تصویر، جز در آینه پیداست؟

پای، آنکه سود بر سر گردون
در محضر تو راست بپا خاست

اوج عروجِ احمد اگرچند
تا ذروۀ «دنی فتدلاّ»ست

اندر زمینْش پایه فزون است
آن دم که در سرای تواش جاست

فردا که روز حکم و حساب است
فردا که روز وحشت و بلواست

بر دست و دامنِ تو رسل را
چشم امید و دست تمنّاست

ایمن ز نار نیست جز آنکس
کاو را به ظلّ لطف تو مأواست


چونت ثنا کنم؟ که ثنایت
بیرون ز حدّ و برتر از احصاست

در شأن توست آیۀ تطهیر
لیک از تو‌ خصم بیّنه می‌خواست


از بعد قرن‌ها، دل پاکان
غمگین از آن حدیث غم‌افزاست

تا روز حشر، سوز کلامت
در ژرفنای حنجرۀ ماست

خود قلب ماست قبر تو، زآن رو
آماج تیر کینۀ اعداست

«مهدی که باد جان به فدایش»
گریان به ماتمت تک و تنهاست

تا دست #انتقام برآرد
چشم‌انتظارِ او همه دنیاست


@jamalekhial

#شعر_آئینی #قصیده #رحیق
#فضائل #میلاد_کوثر #یازهرا
Forwarded from جمالِ خیال
أليومَ أذكُرُ *شهْزَنانَ* وَطفلَها
ما شاهدتْ-يَا لَلقضاءِ- ملامِحَهْ

ولدتْهُ وانتقلَتْ إلى فردَوسِها
قدْ حقَّ أَنْ نُهدي إليها الفاتحه


🌱🌱

🔹امروز می‌خواهم یادی کنم از #بی‌بی_شهربانو..
که از بدِ حادثه، نماند تا برکات وجود کودکش را نظاره‌گر باشد..
او را به دنیا آورد و خود به بهشت برین شتافت..
جا دارد امروز فاتحه‌ای نثار روح پاکش کنیم!



#علی_عسیلی_العاملی
#شعر_آئینی #امام_سجاد
@jamalekhial
بخشی از یک ترکیب بند علوی مربوط به سال ۸۶



ایکه فلک بندۀ فرمان توست
کلکِ قضا کاتب دیوان توست

شمس که روشنگرِ گیتی بود
مقتبس از شمسۀ ایوان توست

ماه که خلق‌اند از او مستنیر
پرتوی از شمع شبستان توست

جنت و انهار و لحوم و ثمار
یک طَبَق از سفرۀ احسان توست

خانۀ معمورِ دل عارفان
زآن بود آباد که ویران توست

مجمعِ اضدادِ صفاتی، علی
عقل فرومانده و حیران توست

ذات تو را صعب ندانم وجوب
آنچه غریب آمده، امکان توست

عزمِ تو این فسخ عزائم کند
لوح و قلم زآنکه به فرمان توست

حاکمِ محشر تو و صفّ حساب
محکمه و مسند و میزان توست

شمسِ حقیقت تویی و هرکه راست
نورِ حقیقت، همه خواهان توست

دولتِ فانی ز فلان و فلان
سلطنت باقی حق زآن توست

مدحت این بنده نزیبد تو را
تا که خدای تو ثناخوان توست

در صفتت غایت افکار ما
آنچه نماید ز تو، سلمان توست

السن خلق است در اینجا، کلیل
وصف تو در عهدۀ ربّ جلیل!



#رحیق #شعر_آئینی
#فضائل #یاعلی
@jamalekhial
دهم به بانگ رسا این شعار و مفتخرم:
که یار حیدر کرار و دشمن عمرم

بدیهی‌ای چو تبرّا ـ به فرض ـ اگر نظری‌است
خموش باش و مرا واگذار با نظرم

چه سان شریک شوم در عقیده با قومی
که نیست جز جهتِ قبله، شرکتی دگرم؟!

کجای مذهب من با بنی سقیفه یکیست؟!
معاد، عدل، امامت، خدا، پیامبرم؟!

اگر شباهتِ ظاهر ملاکِ دوستی است
ـ سخن صریح بگویم و یا که درگذرم؟ ـ

برو رفاقت بوزینه برگزین تا من
وجوه مشترکش با بنی‌بشر شمرم

مرا معاشرتش جز وبال و نکبت نیست
برادری که بود عاقِ مادر و پدرم

در آفتابِ قیامت سرم گداخته به
که بالِ شب پره‌گان سایه افکنَد به سرم

در این معامله‌ام با کسی مجامله نیست
تشیعِ عمری را به نیم جو نخرم

من و مصالحۀ خون فاطمه؟! هیهات
وگر چنین کنم، این ننگ را کجا ببرم؟

تقیه‌ای که کند مضمحل، تشیع را
تقیه نیست؛ خدارا مدار برحذرم

تو عاقلانه شماری اگر ز بهر علاج
چنان فراوان دارو خورم که جان سپرم؟

و یا به وقت هَرَس ـ کز برای اصلاح است ـ
شکوفه و ثمر و شاخ و ساقه را ببُرم؟

تقیه بهر صیانت بود نه بهر زوال
دلیلِ شرع و خرد، دو گواهِ معتبرم

چو غنچه بسته زبانی بس است، وقت آمد
که پرده از دل خونین دگر چو گل بدرم

شکایتی‌است به عنوان یک بشر دارم
نه طبل تفرقه می‌کوبم و نه فتنه‌گرم

سقیفه در بشریت فکند شعلۀ کین
کجا توانمش از یاد برد اگر بشرم؟

چو بست فتنۀ آنان، درِ مدینۀ علم
چو همگنان به تمنای علم، دربدرم

چرا به جرمِ مسلمانی ای مسلمانان
جریحِ طعنۀ اهل دیار باخترم؟

چرا پیمبر رحمت شده نماد عذاب؟
ـ کز این جسارت از او شرمناک و معتذرم ـ

چراست داغ خشونت به جبهۀ اسلام؟
اگر تو بیخبری من نه چون تو بیخبرم

کدام سنگدلی اهل آن ممالک را
بکشت و گفت نمایندۀ پیامبرم؟!

کدام علم ستیزی کتابسوزی کرد
که علم، ناله‌زنان گفت سوخت بال و پرم؟

کدام بدسیَری نام وحی، «هذیان» کرد؟
گواهِ صدق، تواریخ باشد و سیَرم

اگرچه وجهِ نزاعم حطام دنیا نیست
وگرچه بر سر دین با سقیفه کینه‌ورم،

تصرفی که عمر کرد در غنائم فُرس
مرا بس است اگر خود نه عاری از هنرم

به جای علمِ مجسم نشست و گفت: از علم
ز پیرزالِ پسِ پرده بی نصیب ترم

هرآنچه کرد و تواش نام کرده‌ای «خدمت»
خیانت است و دگر هیچ، هرچه می‌نگرم

من ار عمارتِ مغصوبه را کنم آباد
خود این عمل چه شماری تو؟ عیب یا هنرم؟

به خون فاطمه سوگند روز حکم و حساب
ز هرکه درگذرم، زآن دو تن نمی‌گذرم

بخوان وعیدِ «من المجرمین منتقمون»*
تو مهربان‌تری از کردگارِ مهروَرم؟

کنون منم که به امید آن وعیدِ اکید
مدام دیده به راه امام منتظرم

سرم به منقبت شاه لافتاست بلند
اگرچه راست نگردد ز معصیت کمرم

زهی ز فیض غلامی آن امیر بیان
کنون به ملک معانی خدیو تاجورم

نگر به نظم بدیعم، که چون به رشته کشید
مطوّلاتِ معانی، بیان مختصرم

ایا شهی که درِ شهر علم، غیر تو نیست
نگاه دار و حوالت مکن به هیچ درم

◻️◽️▫️


* سجده/۲۲



#شعر_آئینی #تبری
#انتظار #انتقام

@jamalekhial
💠 فازِ آقا را!




فردی که نمی‌شناسم در شبکه‌ای که نمی‌دانم اظهار داشته است که از جمله علل انحطاط ما در دنیای مدرن، عملکرد صفویه و [علامه] مجلسی است...


این حقیر پس از مدتها که اشتغالات درسی مانع بود، امروز اول صبح احساس کردم بی‌اختیار دارد وحی می‌شود☺️ آن هم در ارتباط با موضوع فوق.

اول خواستم اهمیت ندهم و به مطالعه‌ام ادامه دهم، چون به هر صدایی واکنش نشان دادن لازم نیست،

اما فکر کردم که فارغ از صدای اخیر، این تفکر - شوربختانه - ریشه‌ای طویل و عریض دارد و بد نیست - بلکه باید - پاسخی درخور (هرچند مختصر و اشاره‌وار) دریافت کند.

و این گونه شد که قلم را برداشتم و نوشتم:






صبا از جانبِ من، آن ـ زبانم لال ـ دانا را

بگو این اطلاعات از کجا می‌آوری یارا؟

که گویی با سری پُر باد و با ژستی فهیمانه

که از ژاپن عقب انداخت کارِ «مجلسی» ما را

به قول آن مَثَل ـ کز گفتنش بی پرده معذورم ـ

چرا مربوط می‌دانی "شقایق" را و "جوزا" را؟!

بخواهی یا نخواهی، علتِ پس‌رفتِ ما این است:

ندانستیم هرگز قدر کارِ «مجلسی»ها را

مگر نشنیده‌ای «عیب از مسلمانی‌است نز اسلام»؟

همان یک مصرع آری می‌کند حل این معما را

چراغِ راه ما گر بود آثارِ درخشانش

نمی‌کردیم گم در ظلمت شب، راه فردا را

ز ابواب معارف من نگویم چون نمی‌دانی

بهای نشر توحید و تولا و تبرا را

فقط یک شمه از آثار اخلاقیش می‌گویم

که با آن می‌توان آورد زیر پا اروپا را:

اگر "عین الحیات"اش درس مکتب‌های ما می‌شد

تصرف کرده بودیم از ره اخلاق، دنیا را

بحارش بحرِ موّاج است اما مدّعی آخر

به ساحل تشنه لب مُرد و ملامت کرد دریا را

همه درسِ ترقیّ و تعالی در درون دارد

فقط کافی‌است ـ گر داری ـ گشایی چشم بینا را

اگر غواص بودی جسته بودی در بحار او

هزاران حقّه‌ی عنبر، دو صد لؤلوی لالا را

از آن رو شاهِ خاور شد که الحق کار زد ژاپن

فرازی چند از متن وصیت‌های مولا را

دلیلِ راه خود کردند در پیچ و خمِ صنعت

درایت، صدق، نظم و همت و رِفق و مدارا را

چنین کردند و شد آباد دنیاشان، ولیکن ما

نکردیم و ز کف دادیم دنیا را و عقبا را

اگر خو کرده‌اند ایرانیان با غفلت و مستی

گناه مجلسی و مجلسی‌ها چیست هشیارا!

🔹

نمی‌فهمد وَ یا خود را به نافهمی زده‌است؟ آخر

الا یا ایها الساقی بفرما فازِ آقا را!



#علامه_مجلسی
#مرزبانان_ولایت
#نقد #رفع_شبهه
#شعر #رحیق
http://Telegram.me/jamalekhial
🌨🌨🌨🌧🌧🌧🌧🌧

تقدیم به همۀ آنان که «حُر»وار، «به دیوان عمل نامه سیاه آمده» و روی نیاز و ندامت به درگاه «پادشاه خطابخش جرم پوش» می‌گذارند..
و آنگاه به فیض نگاه او که «خاک را به نظر کیمیا کند»، به یکباره «طاووس علیین» می شوند...




🍃 قامتی مثل شاخۀ شمشاد
از سر پیچ کوچه پیدا شد

خورد قدری تلو تلو، آنگاه
بی تعادل نشست و پس پا شد
🔹

🍃 اینکه او پیش از این، کجا بوده
هست پیدا ز طرز آمدنش

باورت نیست؟ صبر کن، آری
می دهد بوی معصیت، دهنش!
🔹

🍃 آن سر کوچه خیمه‌ای زده‌اند
تا به آنجا رسید، سر خم کرد

آری الحق که با دل خوبان
هرچه کرد، اول محرم کرد!
🔹

🍃 جز برای سیاهیِ ارباب
هیچ جا سر فرو نیاورده

به گمانم در این دو بیت فقط
خواجه توصیف حال او کرده:
🔹

🍃 «من که سر در نیاورم به دو کون»
«گردنم زیر بار منّت اوست»

«گر من آلوده دامنم، چه زیان»
«همه عالم گواه عصمت اوست»
🔹

🍃 عکس ارباب روی پرچم بود
زیر لب گفت: چاکرم آقا

دهنم پاک نیست، عفوم کن
اگر اسمت نمی برم آقا!
🔹

🍃 دورۀ سال، لحظه‌ای نشود
عیش ما جز به معصیت، تکمیل

این دوماهه ـ ولی ـ به حرمت تو
همۀ کار و بارمان تعطیل
🔹

🍃 غلطی کردم و نفهمیدم
حال فهمیدم، آمدم توبه

می کنم با همه وجود اقرار
که تو خوبی و من بدم، توبه!
🔹

🍃 زشتم؟ آلوده‌ام؟ گنهکارم؟
من که حاشا نکردم آقاجان

هر چه کردم ولی قسم به سرت
کار حُر را نکردم آقاجان
🔹

🍃 تو گشودی برای او آغوش
تو نظر از خطای او بستی

فرض کن قدرِ او گنه دارم
به سرم از کرم بکش دستی
🔹

🍃 مثل او با خود آشنایم ساز
مثل او بی‌خبر ز غیرم کن

مثل او جرم من ندیده بگیر
مثل او عاقبت به خیرم کن
🔹

🍃 می‌شود دستِ بی‌لیاقت من
در شفاخانۀ تو بند شود؟

می‌شود دست خود دراز کنی
تا زمین خورده‌ای بلند شود؟
🔹

🍃 مادرم روز قبل مرگش گفت
پسرم، آبروی مادر باش

خیر دنیا و آخرت خواهی
نوکر شهریارِ بی سر باش
🔹

🍃 ببُر از مردم و به او پیوند
که رفیقِ زمان تنهایی‌است

در سرایش گدای خوبی باش
تا ببینی چه خوب آقایی‌است
🔹

🍃 جای خوبی نبوده‌ام، اما
به خدا خوب جایی آمده‌ام

بعد عمری غریبگی، حالا
از پی آشنایی آمده‌ام
🔹

🍃 عاجزم در هجوم سیل گناه
مگذار این بلا مرا ببرد

منِ بیچاره را نجات بده
زین جوانی که بی تو می‌گذرد
🔹

🍃 جز وصالت مرا تمنایی
نیست، دستم به دامنت ارباب

درد من را فقط تو می‌دانی
جان ششماهه‌ات مرا دریاب
🔹

🍃 مثل بیدی به باد می‌لرزد
مثل ابر بهار می‌گرید

به تمنای یک توجهِ دوست
بی امان زارزار می‌گرید
🔹

🍃 بسکه زد دست و پا، غریقِ گناه،
سوی او رو نمود فُلکِ نجات

دست او را گرفت و بالا برد
بِرَهاندش ز مرگ و داد حیات
🔹

🍃 تا کنون مرده بود و اکنون عشق
تن گرفت از وی و به او جان داد

دهنش پاک بود مثل فرات
«یاحسین» گفت و جان به جانان داد...





🌹بأبی انت و امی یا اباعبدالله🌹



#شعر_آئینی #رحیق
#ادب_محرم #رحمت_واسعه
http://Telegram.me/jamalekhial
اگر بعضی‌ها از بعضی چیزها هیچ چیز نمی‌فهمند،
نگویند "بی‌مفهوم" است!
بعضی‌ دیگر هستند که خیلی چیزها می‌فهمند!
همان کسانی که #چشم_دلشان سالم است...

☑️☑️☑️



یادآورِ شهامت و ایثاری ای عَلَم
یعنی که یادگارِ علمداری ای علم


گلزار عشق، بزم غم شاه کربلاست
تو سروِ این مبارک‌گلزاری ای علم


هر مقتلی نوشتنی و خواندنیست لیک
تو مقتلِ مصوّرِ سیّاری ای علم


آن را که گوش‌ها ز دهان‌ها شنیده اند
در دیده‌ها منصّۀ اظهاری ای علم


اربابِ #فهم را ز مصیباتِ شاه دین
در چشم دل، نشانه و تذکاری ای علم


از آهنی، ولی ز اثرِ کیمیای عشق
زر را شکستِ رونق بازاری ای علم


با قدّ راست، در دل کافر، چو نیش کج
چون ذوالفقار حیدر کراری ای علم


بر دوش می‌کِشیمت اگر، از قصور ماست
ورنه به فرق و دیده سزاواری ای علم!


بر مؤمنین شفایی و بر ظالمین خسار
خاصیّت کتاب خدا داری ای علم


نقشت به شکل شعله🔥 از آن‌روی زد قضا
کاندر دل خسان، شررِ ناری ای علم


چشمِ ندیده غیرِ #ظواهر، کجا شود
روشن به تو که مجمع #اسراری ای علم؟

خفّاش دردسر نکشد جز ز آفتاب
در خوبی‌ات بس اینکه #بدآزاری ای علم

نادان سخن ز «بارکشی» می‌کند، ولیک
بر دوش ما نه، بر دل او باری ای علم


این مملکت پر است ز فحشا و منکرات
واندر میان، تو مورد انکاری ای علم؟!!

گلرنگ باد هردم از آسیب روزگار
آن چشمِ کج‌نظر که در او خاری ای علم





#شعر_آئینی
#علامت #شعائر

@jamalekhial