معرفی عارفان
915 subscribers
31.2K photos
11.4K videos
3.13K files
2.57K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو
بیزار شو بیزار شو وز خویش هم بیزار شو

بی‌چون تو را بی‌چون کند روی تو را گلگون کند
خار از کفت بیرون کند وآنگه سوی گلزار شو

مشنو تو هر مکر و فسون خون را چرا شویی به خون
همچون قدح شو سرنگون وآن گاه دُردی خوار شو

در گردش چوگان او چون گوی شو چون گوی شو
وز بهر نقل کَرکَسَـش، مُردار شو مُردار شو



▪️مولانا
ساقی بیار آبی
از چشمه خرابات
تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی

حضرت حافظ


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌

محبوب من بیا
تا اشتیاقِ بانگِ تو در جانِ خسته‌ام
شور و نشاط عشق برانگیزد

من غرق مستی‌ام.
از تابشِ وجودِ تو در جامِ جان، چنین،
سرشار هستی‌ام.

من بازتابِ صولتِ زیباییِ توام
آیینه‌ی شکوهِ دلاراییِ توام


▪️حمید مصدق
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به هر چه خوبتر
اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند
تو خوبتر ز آنی

وجود هرکه نگه می‌کنم
ز جان و جسد
مرکبست و تو
از فرق تا قدم جانی


سعدی‌علیه‌الرحمه
تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی
نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را

#حسین_منزوی
رسم آدم ها همین است
اگر بودی که هیچ
اگر نبودی دیگران هستند ...
این تویی که باید عاقل باشی
و خودت را برای چنین جماعتِ
بی تفاوت و بی عاطفه ای خرج نکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود


#حافظ
#مژگان_شجریان
نگاه كن هنوز آن بلند دور
آن سپيده، آن شكوفه زار انفجار نور
كهربای آرزوست
سپيده‌ای
كه جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی يك نفس در ان زلال دم زدن
سزد اگر هزار باز بيفتی از نشيب راه و باز
رو نهی بدان فراز ...

#هوشنگ_ابتهاج
Into The Dark
Jesse Cook
روئیدی در قلب من، بسان گل کوچکی که کنار دیوار می‌روید. همین‌قدر ناخواسته، عاشقت شدم ...
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی‌کنم
صدبار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم

تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی‌کنم

هرگز نمی‌شود زسر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی‌کنم

#حافظ
مکن پیشه خود بجز راستی
اگر راستی کارت آراستی

#سعدی
اگر از من بخواهند نیکوکاری، مهربانی و عدالت را به ترتیب تقدم ردیف کنم، اول مهربانی، دوم عدالت و سوم نیکوکاری را نام می‌برم ...
زیرا مهربانی به خودی خود عدالت و نیکوکاری را به کار می‌گیرد، و یک سیستم عدالت بی عیب در بطن خود به اندازه کافی نیکوکاری دارد ...
نیکوکاری چیزی است که وقتی نه مهربانی هست و نه عدالت، باقی می‌ماند

#ژوزه_ساراماگو
📕 نوت بوک
به من می‌گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز انداخت.
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده.
تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم.
نمی‌دیدی كه چشم بر زمين مى دوختم؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن!
جز تو هيچ چيزى در آن نيست..."

📕 #چشمهایش
#بزرگ_علوی
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد
چه بسی نعره مستان که زگلزاربرآمد

ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش
همه رابخت فزون شدهمه را کاربرآمد

مولانا
Tasnif Deldadeh
Iraj Bastami @Avazsonnati
ایرج بسطامی
دلداده
تو ای پری کجایی
حسین قوامی
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم

دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم

تو ای پری کجایی که رخ نمی‌نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی‌گشای

من همه جا پی تو گشته‌ام
از مَه و مِهر نشان گرفته‌ام

بوی تو را ز گل شنیده‌ام
دامن گل از آن گرفته‌ام

تو ای پری کجایی که رخ نمی‌نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی‌گشایی

شعر از هوشنگ ابتهاج
۲۱ مرداد
#روز_ملی_دریای_خزر
گرامیداشت گنجینه ارزشمند محیط زیست ایران
ملت عشق از همه دینها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

#مولانای_جان
Ahange Soroush
Salar Aghili
یا هو یا هو یا حقُ هوالهو
ما مست و خرابیم .....
خُم گونه بجوشیم .......
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم
تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم

به سامانم نمی‌پرسی، نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟

نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم

ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم

فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم می‌دهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جُستم
رُخَت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابِ گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم

توخوش می‌باش باحافظ،بروگوخصم جان می‌ده
چوگرمی ازتو می‌بینم،چه باک ازخصمِ دَم سَردم

#حضرت_حافظ