معرفی عارفان
939 subscribers
31.4K photos
11.4K videos
3.14K files
2.58K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#محتشم_کاشانی 
#ترکیب‌بند
باز این چه شورش است که در خلق عالم است

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای
وز کین چه‌ها درین ستم‌آباد کرده‌ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ‌گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای

کام یزید داده‌ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند
چیزی که به تو تعلق دارد
درنهایت روزی بهت میرسد

آن در بسته در واقع محافظت خداوند از تو هست
گاهی اوقات‌ صبرمان را از دست میدهیم فکر میکنیم فراموش شده ایم
عقب انداخته شده ایم
اما یاد گرفته ایم چیزی که به تو تعلق دارد
به هیچ کس دیگری نمی رسد
چیزی که اسم تو رویش نوشته شده است
در هر صورت به تو میرسد
به جای اینکه تلاش کنی
اتفاقات را وادار به رخ دادن بکنی
ارام باش، ارامش خودت را حفظ کن خداوند قدم هایت را هدایت می‌کند
هم اکنون چیزی که برای رسیدن به اهدافت
نیاز داری در مسیرت قرار داده است

#جول_اوستین
این قدر تخمی که ماندستت بباز
تا بروید زین دو دم عمر دراز

همين بذرِ اندکی که برای تو مانده است. آن را بکار و در راه خیرات بذل کن، تا از این دو لحظه، عمر دراز پیدا کنی.

تا نمردست این چراغ با گهر
هین فتیلش ساز و روغن زودتر

تا وقتی که این چراغ فروزان خموش نشده، آگاه باش و هر چه زودتر فتیله و روغنش را تنظیم کن.

چراغ باگهر می تواند اشاره به قلب باشد که باید بوسیله طاعت و ریاضت انوار قلب را هماره فروزان نگاه داشت .

هین مگو فردا که فرداها گذشت
تا بکلی نگذرد ایام کشت

آگاه باش، مبادا دائماً فردا، فردا بگویی که بسی از این فرداها گذشته است. اینک شتاب کن که فصل کشت کاملا سپری نشود.

پند من بشنو که تن بند قویست
کهنه بیرون کن گرت میل نویست

اندرز مرا گوش کن که جسم، حجابی بسیار نیرومند است، اگر دوست داری نو و تازه شوی، کهنه را بیرون کن. میل این دنیای کهنه را از قلبت بیرون کن »که این عجوز عروس هزار داماد است..« در برخی از شروح، "کهنه بیرون کن" را نوشته اند: یعنی مبدل شو از وجود طبیعی به وجود ملکوتی تا از آبدال شوی.

شرح مثنوی
... از بام پایین آمدیم، آرام
همراه با مشتی غم و شادی
و با گروهی زخم‌ها و عدّه‌ای مرهم
گفتیم بنشینیم
نزدیک‌ِ سالی مهلتش یک دَم
مثل‌ِ ظهور‌ِ اولین پرتو
مثل‌ِ غروب‌ِ آخرین عیسای‌ِ بِن مریم
مثل‌ِ نگاه‌ِ غمگنانه‌ی‌ْ ما
مثل‌ِ بچه‌ی‌ْ آدم
آنگه نشستیم و به خوبی‌ّ خوب فهمیدیم
باز آن چراغ‌ِ روز و شب خامش‌تر از تاریک
هیچیم و چیزی کم.

تهران، فروردین ۱۳۶۹
#مهدی_اخوان_ثالث
ما_من_ما
#سال_ديگر_اى_دوست_اى_همسايه
#انتشارات_زمستان
عارف _ یار که بودی
🅰 @shaeraneyenab
عارف
یارکه بودی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

رهی_معیری
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت

#حافظ
آخرین عشق
پوران
پوران
هر انسانی،
فقط یکبار،
برای رسیدن به کسی که دوستش دارد، دیر می کند!
و پس از آن
برای رسیدن به دیگران هیچ عجله ای ندارد.
به این می گویند "سَرخوردگی روح"!


#پائولو_کوئیلو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه نقش باختی ای روزگار رنگ‌آمیز
که این سپید ، سیه گشت و آن سیاه سپید ...

«خروش عشاق»
آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
آهنگساز و تنظیم: مجید #درخشانی
شعر: #هوشنگ_ابتهاج
گوشه‌ی قرچه

کنسرت #گروه_شهناز
رویال فستیوال هال لندن / آبان ۱۳۹۰
انسان از آغاز وجود،
خود را بسی کم شاد کرده است.

برادران، گناه نخستین همین است و همین!

هرچه بیشتر خود را شاد کنیم،
آزردن دیگران
و در اندیشه‌ی آزار بودن
را بیشتر از یاد می‌بریم...




چنین گفت زرتشت
فردریش_نیچه
بیـا جــانا
ڪه امــروز آن مایی...

مولانای _ جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی مانند کشوری است که روح من در آن حرکت می کند. در آنجا هر چیز، گلهای زیبا می دهد و هیچ علف هرزه ای در آن نمی روید.
اما تعداد کمی از افراد می فهمند که در هر قطعه از موسیقی چه شوری نهفته است....


#بتهوون
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اسامی حق تعالی از حصر بیرون است. تو در جیبِ خود نگر تا خود از او چه نصیب داری، و می دان که ابدالآباد از آن خواهی خوردن.



#عین_القضات_همدانی
هر که گوید که تو را فلان ثنا گفت، بگو: مرا ثنا تو می‌گویی، او را بهانه می‌سازی. هر که گوید که تو را فلان دشنام داد، بگو: مرا تو دشنام می‌دهی، او را بهانه می‌کنی، این او نگفته باشد، یا به معنی دیگر گفته باشد. و اگر گوید: او تو را حسود گفت، بگو: این حسد را دو معنی است، یکی حسدی است که به بهشت برَد حسدی که در راه خیر گرم کند، که من چرا کم از او باشم در فضیلت. کرا خاتون نیز حسود است، مولانا نیز حسود است، آن حسد است که به بهشت برد. همه روز سخن من جهت این حسد است. اما حسد آن کس به دوزخ برد که خدمتی می‌کردم و مرا از آن چیز حسد کردی تا از آن منع شوم و بازمانم.



#مقالات_شمس_تبریزی
تعلیق و تصحیح:
#محمد_علی_موحد
دیلمان
@ostad_shajariyan
🎵 دیلمان

💠آواز :محمدرضا شجریان
💠شعر : هوشنگ ابتهاج
💠💠💠

من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی دانست و خود را می ستود

💠💠💠

آواز استاد جان شجریان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵ساز و آواز سه‌گاه

💠آواز :محمدرضا شجریان
💠گروه شهناز‌
💠کنسرت لندن ، آبان ۱۳۹۰
💠مرکب خوانی

‌به سوز دل نفسی آتشین بر آر ، ای عشق!
که سینه ها سیه از روزگار دم سردست‌

👤هوشنگ ابتهاج

🔸🔹🔸

🎼 آواز استاد جان شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اکنون اگر دلارامی داری
بی او چرا چنین می‌آرامی؟
و اگر دلارامی نداری
درین جهان از بهر چه آرام داری؟


#معارف
#بهاءولد


بهر آرام دلم
نام دلارام بگو ...


#مولانا
از اهل الله کسی بود که هفتاد سال پیوسته ملازم صف اوّل نماز بود و می پنداشت که این را برای آنکه خداوند دوست دارد و از جهت موافقت با خدا انجام می دهد، تا آنکه روزی دیر رسید و نتوانست در صف اول ایستد، به خاطرش خطور کرد آنان که در صف اول با او نماز می خواندند وقتی او را نبینند خواهند گفت فلانی کجاست؟ به گریه افتاد و به نفسش گفت: مرا هفتاد سال فریب دادی، من می پنداشتم که برای خدا انجام می دهم، من در خدمت هوا و هوس تو بودم، ترا چه می شد اگر نیافتندت؟ سپس توبه کرد و بعد از آن دیده نشد که در یک مکان و در یک مسجد نماز گزارد، اهل الله نفسشان را اینگونه محاسبه می کردند.



#شیخ_محی_الدین_ابن_العربی
#فتوحات_مکیه
راست می گفتند
هميشه زودتر از آن که بينديشی اتفاق می افتد
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دويدن نداشت
چشم مي گشودم همه رفته بودند
مثل " بامدادی " که گذشت
و دير فهميدم که ديگر شب است
" بامداد " رفت
رفت تا تنهايی ماه را حس کنی
شکيبايی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
به حس لهجه ی " بامداد "
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زيبا می گفت
" من درد مشترکم "
مرا فرياد کن


#فریدون_مشیری