زبان نایینی
972 subscribers
3.99K photos
1.34K videos
205 files
358 links
این کانال فقط جهت ترویج و آموزش زبان نایینی و گسترش فرهنگ محلی است.
ارتباط با ادمین
@emamiarandi
Download Telegram
Audio
🌸🍃🌸
🍃🌸
#آموزش_گویش_نایینی

.
مثنوی(مسمط) زیبا مملو از واژه ها و کلمات ناب نایینی.
سروده جناب آقای سید رضا مرتضوی
بند سوم



راسی گُه یادُش بخیر بُه ای روُوا/
سِرکوتاب شوفا بیو سیبِند دوُوا/
وَختی اِعتوُقاد قوی بی وَچوُوا/
هیچ کُمُش از ایکی بی نَبی کوُوا/
موُروکی چَش و مازو یادُش بخیر/


ِ🌺🌺🌺🌺 3

راسی  = راستی ، واقعا
گُه = که
بُه =  باشد
ای =  آن اشاره به دور
رُووا = روز ها
سیبِند =  اسفند ، بوته ای بیابانی با خواص دارویی فراوان که به دلایل مختلف از جمله برای چشم زخم دود می کنند
درمُون =  درمان
بی =   بود
داعا  = سرکتاب
دوُوا = دارو ، دوا
وَختی = وقتی ، موقع ای ، زمانی که
اِعتوُقاد =   اعتقاد
وَچوُوا = بچه ها ، خطاب به همه
کُم =  کدام ، کُمُش  کدامش
ایکی =  یکی
بی = در اینجا ، دیگر  ، دیگری
نَبی =  نبود
کوُوا = کم  ، کمتر
موریک ، موروک =  دانه هایی مثل دانه تسبیح
موریک چَش =  دانه هایی مثل دانه های تسبیح که برای چشم زخم به همراه مازو و.... به لباس بچه‌ها آویزان می کردند
مازو ؛ فراورده‌ گیاهی است از نوع بلوط ،  کروی شکلی بوده  که در طب سنتی و طب جدید کاربرد فراوان داشته و از آن برای درمان بسیاری از بیماری ها استفاده میشود
قبلا با چند چیز دیگر از جمله نمک سنگ که به آن نمک تُرکی می گفتند ، آویزه ای کوچک می ساختند و به جایی از جمله لباس نوزاد و اطفال آویزان می کردند
با اعتقاد بر اینکه از چشم خوردن(چشم زخم) جلو گیری می کند


#سید_رضا_مرتضوی
@naein_nameh

🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
#تاریخچه_نایین
.
سفر نامه صفاء السلطنه نایینی
چهارشنبه چهارم شعبان: امروز بر حسب وعده به خانه حاجی میرزا عبدالرحیم شیخ الاسلام رفتم. این مرد نواده 
مرحوم حاجی میرزا عبدالرحیم شیخ الاسلام قدیم است، حاجی مذکور جدّ امّی والد است که در دستگاه مرحوم 
نورعلی شاه معتبر بوده و نظر علی شاه لقب داشته است.
مرحوم حاجی دو پسر داشت، یکی حاجی میرزا سعید پدر این شیخ الاسلام و دیگری میرزا محمد صادق که در زمان 
وزارت میرزامحمدخان با وجود مُکنت پیاده به تهران رفته فرمان صدرالعلمایی نایین را از سپه سالار گرفته و پس از آن
خود و دو پسرش در نایین به خوردن مال وقف و بردن مال از خانه های مردم مشغولند. اهل قصبه خواب آرام نمی توانند نمود. چند بار هم گرفتار شده و حکّام یزد امر به اخراج آنها نموده اند.
لاکن بعضی ضُبّاط حالیه نایین با آنها مدارا می کنند. تعجّب این جاست که با این همه افتضاح لباس تقوی حتی نعلین را از خود خلع نکرده اند.
این سفر نامه در سال ۱۳۰۰ هجری قمری نگاشته شده است.
@naein_nameh
#آن_روزها
.
#

🖊: خاطرات مطبوعاتی و سینمایی/  احمد طالبی نژاد
قسمت دهم
... بعدازظهر حدود ساعت 4 یا 5، اکسپرت از راه می رسید. من از یکی دو ساعت زودتر، کنار گاراژ سید رضا پهلوان، به انتظار می ایستادم. اتوبوس که می رسید، هنوز مسافران بار و بندیلشان را بر نداشته، گونی مجله ها را از لای بارها می کشیدم بیرون و به زحمت می انداختم روی کولم و بدو بدو راهی خانۀ آقای اشراقی می شدم که فاصلۀ زیادی با گاراژ نداشت. زنگ می زدم. آقای اشراقی که بعد ها فهمیدم از هواداران حزب ایران نوین بود و به پاس خدماتش، نمایندگی مطبوعات را به او داده بودند، در لباس فاخر در را می گشود. سلام می کردم و گونی را توی دالان زمین می گذاشتم و بلافاصله مجله های مورد علاقه ام را بر می داشتم. جوانان، اطلاعات هفتگی، ستارۀ سینما، فیلم و هنر و آن اواخر سپید و سیاه. پولش را که از قبل آماده کرده بودم می دادم دست آقای اشراقی و خداحافظی می کردم. اشراقی که متوجه عشق و علاقه ام به مجله ها شده بود، اواخر ازم پول نمی گرفت. در عوض سهمیۀ مشترکان مجله را می داد دستم که ببرم در خانه هاشان. مجله ها را می گذاشتم ترک موتور زنداپ دست دومی که پدرم از تهران خریده بود و انداخته بود زیر پای من و برادرم و می رساندم در خانۀ مشترکان. حالی داشت. احساس می کردم خودم آنها را تولید و چاپ کرده ام. تعدادشان البته زیاد نبود. کلا چیزی در حدود ده، دوازده نفر. اغلب هم معلم یا کارمند بودند. تنها یکیشان محمد آقا رستمی که همسایه ما هم بود، مستخدم ادارۀ آموزش و پرورش بود اما سواد خوبی داشت. هم تعزیه گردان بود، هم اهل کتاب و کتابخوانی. عصرها دم مسجد محل، روی سکویی می نشست و برای پیرمردها کتاب می خواند. ماهی یک بار هم می رفت اصفهان و دو تا فیلم می دید و داستانش را برای هم سن و سالانش تعریف می کرد... به هر حال عشق بازی ام با سینما و نشریات سینمایی در چنین حالتی ادامه پیدا کرد. حالا دیگر سال های آخر دبیرستان بودم و علاوه بر تابستان ها که می رفتم پیش دایی، ماهی یکی دو بار هم مثل محمد آقا رستمی می رفتم اصفهان. صبح زود با سواری بنز190  کرایه ای راه می افتادم تا می رسیدیم اصفهان یک راست می رفتم خیابان چهار باغ که هفت سینمای فعال داشت و تا عصر دو سه تا فیلم می دیدم و بر می گشتم. کم کم علاوه بر بازیگران، کارگردان ها را هم می شناختم و به تماشای هر فیلمی نمی رفتم... اما قیصر که به نمایش در آمد، انگار زلزله ای در ارکان وجودم  اتفاق افتاد. فیلمی که هنر پیشه اولش نه می رقصید، نه آ واز می خواند و نه کتک می زد. تازه کتک هم می خورد. بعد از دیدن این فیلم، یک جورایی از فیلم های فردین، بیک ایمان وردی، ایرج قادری، منوچهر وثوق و امثال این ها خوشم نمی آمد. به جای فردین، بهروز وثوقی شد ستاره ذهن من. هر فیلمی با او خوب بود و بدون او بد. در این فاصله ها شنونده یک برنامه کوتاه سینمایی در دل برنامه جوانان رادیو هم شده بودم که عصر ها پخش می شد. چند بار هم با این برنامه مکاتبه کردم که مجری اش دکتر ابراهیم رشید پور بود که بعد ها فهمیدم متر جم آثار مارشال مک لوهان نظریه پرداز بزرگ رسانه ها است. یا بود. نمی دانم زنده است یا نه مک لوهان را می گویم. هرچه بود این دکتر رشید پور نقش بزرگی در ارتقاء سلیقه اغلب هم سن وسالانم نسبت به سینما داشته است. سال های آخر دبیرستان، ‌دیگر خواننده جدی مجله سپد و سیاه بودم که صفحه آخرش نقد های پیام (‌پرویز دوایی ) را چاپ می کرد. به همین خاطر من مجله را از آخر به اول ورق می زدم. هنوز هم این عادت را دارم. چپ دست هم نیستم. ولی حتی روز نامه ها را هم از صفحه آخر نگاه می کنم...ادامه دارد


@mamatiir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
کنسرت مدرسه و هنرستان موسیقی اصفهان
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
"صی رئمت وِ هندی ابوجهل"
صد رحمت به هندوانه ابوجهل
در کویر مرکزی گیاهی خودرو سبز می شود که شبیه هندوانه است ، میوه این گیاه بسیار تلخ و بد مزه است.
کنایه از افراد عبوس و بد اخلاق یا خوراکی های بد طعم و بد مزه
.
"انکار صیغره(سیغره) تِگ ریجَه"
مثل این که سنگ ریزه از کوه می ریزد
خنده یا اواز افراد بد صدا و بد لحن که دلکش نباشد به مانند سنگ و صغر که از کوه ریزش می کند.
.
"طونافی تُو بِر شیه مونه"
مثل طنابی که تاب ان درفته می ماند
کنایه ازشخص بلند قامت شل و وارفته و بی حال
@naein_nameh
Audio
#آموزش_گویش_نایینی
.


چهارمین بند از مسمط یادُش بخیر سروده جناب اقا سید رضا مرتضوی با صدای فرزند ایشان

درمونی بعضی دردا جی،  خاش بیو/
دُندَه دِرُش گیسُ،  گِل دوُواش بیو/
شوخیی بِعدُش هیمیشهَ باش بیو/
کاشکی دردُش کَفتُ، آمّا واش بیو/
گِلی کَفی سوُوَچو یادُش بخیر/


4 🌺🌺🌺🌺

جی = هم
خاش = خوش ، با مزه
دُندَه = زنبور
دِرُش گیس = نیش زد
دوُوا = دارو ، درمان
بی ی ُ، بیو = بود
کَفتُ = می افتاد
وا  = باد ،ورم و آماس ،
(مصرع چهارم اشاره به داستانی طنز در خصوص گزیدن نقطه حساسی توسط زنبور دارد)
سوُوَ = کوزه ، سوُوَچو = کوزه کوچک
توضیح اینکه در قدیم اگر زنبور نیش می زد گل زیر کوزه که از تراوش آب آن حاصل شده بود را جهت خنک کردن و تسکین درد در محل گزش قرار می دادند



#سید_رضا_مرتضوی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مشاهیر_نایین
.
سلطان الحکما
میرزا ابوالقاسم ملقّب به «سلطان‌الحکماء» فرزند میرزا محمّدجعفر نایینی ، طبیب حاذق و دانشمند فاضل. از طرف پدر، نسبش به سلطان محمّد خدابنده ایلخانی و از طرف مادر، نسبش به علاّمه مجلسی منتهی می‌شود. در سال ۱۲۴۵ق در نایین متولّد شد، و در مدرسه نیماورد اصفهان به تحصیل پرداخت، از درس آخوند ملا محمد حسن نایینی ( آرندی) بهره برد سپس به یزد رفت، و نزد میرزا زین‌العابدین، آقا محمّد حکیمی و حاجی میرزا عبدالوهاب یزدی در حکمت، منطق، هیات، طب، ادبیّات، فقه و تفسیر تحصیل نمود. وی در ۲۵ سالگی به تهران رفت، و به تدریس طب در مدرسه صدر پرداخت، و سرانجام به تدریس در مدرسه دارالفنون مشغول شد. هم چنین شهرت و حذاقت وی باعث شد ناصرالدّین شاه به او لقب «سلطان‌الحکماء» دهد، و او را رییس اطبّای دربار خویش نماید. عاقبت، سلطان‌الحکماء در سال ۱۳۲۲ق در قریه کلاک در نزدیکی کرج در اثر ابتلاء به وبا وفات یافته، در صحن امام‌زاده آن قریه مدفون شد.
با سپاس از جناب پاک سرشت
@naein_nameh
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
روزگاری تنور گرم بود خمیر ور امده از خمیر ترش و دستان مهربان مادران و پخت نان...
اکبر اخوندی
@naein_nameh
Forwarded from اتچ بات
خانه تاریخی علوی نائین

اين خانه واقع در بافت تاريخی شهر نائين و در محله باب المسجد جنب قديمی ترين بنای تاريخی شهر نائين يعنی نارين قلعه واقع شده است .

بنای تاريخی خانه علوی ازنظر معماری بسيار حائز اهميت بوده ازاجزاء مختلفی از جمله سردر بسيار زيبا و بلند كه بربالای آن سه برج مدوركوچك قرارداشته و جنبه تزئينی دارد ساخته شده است.درقسمت پائين سردر, پيشطاق بسيار زيبا كه با رسمی بندی شمشه ای با گچ ساخته شده ديده مي شود بعد از عبور از ورودی و پيشطاق به هشتی زيبا و بزرگی بر می خوريم كه سقف آن نيز باشمشه گچ و سيم گل به صورت رسمی بندی تزئين گرديده است .

هشتی خانه بوسيله دالانی باحياط ارتباط يافته است .ازقسمتهای ديگر اين بنا، حياط به صورت چهارضلعی در مركز بوده كه فضاهای معماری در چهارجهت آن قراردارد در وسط حياط گودال باغچه ای جهت دسترسی به آب قنات ساخته شده است كه در دو گوشه شمال غربی و جنوب شرقی كانالهای قنات مشهود است. دورتادور گودال باغچه را غلامگردش يا مردگرد احاطه نموده در جبهه غربی بنا ايوانی بلند در وسط قرار داشته و در دو طرف اتاقی در دوطبقه به صورت سه دری ساخته شده است كه مهمترين قسمت بنا را شامل می شود در روبروی اين جبهه اتاق پنج دری قرار داشته و در دوجبهه شمالی و جنوبی اتاقهای سه دری وجود دارد.
ساخت كلی بنا براساس شكل ساختمان و نوع معماری احتمالا” متعلق به دوره صفوی بوده وليكن در دوره های بعدی الحاقاتی داشته است .
در پشت ساختمان اصلی فضاهای خدماتی به عنوان مطبخ , حمام , بهاربند ساخته شده است .
در حال حاضر خانه مذكور متروكه بوده و به تعميرات زياد و همت والای مسئولین نيازدارد.
تزئينات بنا محدود به سه برج تزئينی بالای سردر ورودی رسمی بنديهای پيشطاق ,هشتی و ايوان بلند و سيم گلهای موجود در نماهای داخلی ساختمان می باشد.

👈اینستاگرام، https://Instagram.com/naeene_ma

#بنای_تاریخی
#نائین_ما

@Naeene_Ma
#معرفی_کتاب
.
اثر جدید جناب آقای رسول زمانی نایینی که انتشارات مگستان در سال جاری و تیراژ هزار نسخه چاپ نموده است.موضوع کتاب شناخت هستی است"هستی هم تصادف است، هم سرنوشت"
افراد خلاق ، آدم های جستجو گری هستند که مرتب به سمت اهداف شناخته نشده حرکتی جسورانه دارند.
@naein_nameh
Audio
#آموزش_گویش_نایینی
.


بند پنجم مثنوی "یادش بخیر "سروده جناب اقا سید رضا مرتضوی با صدای فرزندشان

از گیاه و گُل ایگیر و یوشنایَه/
تا خواصّی سرگینی خِری مایَه/
توتولی و تک تکو یی هِمسایَه/
گوچی و لیجین و یَه یی پیسایه/
اًوُمی بَس وِر چَقو یادُش بخیر/


   5🌺🌺🌺🌺


ایگیر =  بگیر
یوشنایَه = جوشانده
سرگینی خِری مایَه = پِهِن ماده الاغ که در زبان نایینی ماچه خر هم گفته می شود، (عنبر نسارا که برای آن خواص درمانی فراوانی ذکر شده است)
توتولی = تبخال
تک تکو = کوبه در
(برای رفع درد و بهبود تبخال توصیه می شد که محل تبخال ، که معمولا اطراف لب و دهان بود را مخصوصا صبح های زود به کوبه در بمالند)
گوچی = زگیل
لیجین = لجن
یَه = جو
پیسایَه = پوسیده
(برای درمان زگیل  مشتی جو را در پارچه ای پیچیده و چند روز در زیر لجن می گذاشتند و بعد از پوسیدن روی زگیل گذاشته و پارچه پیچ می کردند)
اُو = آب
بَس = زدن
اُومی بَس =  به آب می زدیم
وِر = بر
چَقو = چاقو
آب به چاقو زدن ؛ برای رفع ترس اب ریخته شده به چاقو را شخص وحشت زده میخوراندند.

#سید_رضا_مرتضوی
@naein_nameh
#سخن_روز
.
گفتمش دل به خم زلف تو در قید بماند
گفت دیوانه همان بِه که مُقیّد باشد

#وحشی_بافقی
@naein_nameh
Forwarded from دولت بهار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔊 روایت سید مهدی شجاعی از زندگی و مرگ جانسوز سید عباس معروفی در غربت و تنهایی

عباس نرفته بود که بماند ...

@dolatebahar
#حومه_نایین
#حکایت
.

شیخ کجان
مرحوم شیخ غلامحسین فردوسی (شیخ کجان )که مجتهدی عالم و بسیار مردمی بود در مقابل ادعای درویش کوچک علی که مردم در هنگام موعظه و روضه خوانی  چندان توجهی ندارند، مخالفت نمود، در نتیجه بین آن دو نفر جهت اثبات مدعای درویش قراری
گذاشته شد.درویش بر پله اول منبر و شیخ در پایین منبر مستقر و مسجد در تصرف مستمعین و مردم عادی است. درویش کوچک علی 
ابتدا اشعاری زیبا با صدای خوش در مدح آل رسول خوانده و در ادامه مطلب کم کم به روضه خوانی میپردازد و در ضمن روضه که با صدای محزون همراه بوده چنین میگوید:
در مجلس ما دختر رعنای کمر باریک است
یک بوسه بده کنج دلم تاریک است
عوام الناس به عادت همیشگی با گریه و شیون و در خیال مصیبت های آل الله به گریه مشغول اما شیخ سر در زیر عبا نموده و به شدت میخندید.
حکایات بسیاری از مراجعات دینی و اختلافات مالی و دعواهای خانوادگی نقل شده که شیخ کجان با محبت و تشخیص درست رفع و رجوع نموده است. خدایش رحمت کند.
تصویر از جناب آقای غفرانی
@naein_nameh
#سخن_روز
.

زهر دارد در درون، دنیا چو مار
گرچه بینی ظاهرش نقش و نگار

( عطار، ق ۶، پندنامه، ص ۲۱ )
@naein_nameh
Audio
#آموزش_گویش_نایینی
.

بند ششم مسمط زیبای "یادش بخیر سروده جناب اقا سید رضا مرتضوی با صدای فرزند گرامیشان


تودوری و کوکونار و نُم نَبِر/
درمونی پاکیچَه بیو و وا و صِئر/
گرچه دوُوا بی ولیکن الحَذِر/
یعنی گُو ، احمد لَکِر دسُش نَکِر/
دی نصیحتی ماجون یادُش بخیر/


6🌺🌺🌺🌺


تودوری (توتوری)= خشخاش
کوکونار = کوکنار ، کپسول یا کاسبرگ گیاه خشخاش که با خراشیدن آن شیرآبه سفیدرنگی بدست می‌آید که با خشک کردن آن (آب آن گرفته شود) ماده‌ای قهوه‌ای رنگ به نام تریاک حاصل می‌شود.
نُم نَبِر = اسمش را نبر،کنایه از آنچه که در ذِکر نام آن نیز باید اکراه داشت ( منع شده ) ، در اینجا هدف تریاک است
پاکیچَه = اسهال
وا = باد، در اینجا بیماری ، حالتی که به نظر اطبای قدیم در داخل بدن حاصل و سبب صرع ، درد و قولِنج .... می شد
صِئر = غش ، صرع
بی = بود
نَکِر = نکن
احمد لَکِر دسُش نَکِر = بر حذر داشتن ،این تمثیل کنایه برای اعلام خطر در خصوص چیزی یا کاری گفته می شود
نصیحتی = نصیحتِ
ماجو ، ماجون = مادربزرگ


#سید_رضا_مرتضوی
@naein_nameh
بمناسبت روز زمین..
وطن چون ناموس و زمین و خاکش گرامی است..
چنین نقشی است برای مادر در زندگانی

استاد اکبر آخوندی
@naein_nameh
#مشاهیر_نایین
.
باقر خان پیرنیا
فرزند مرحوم معاضدالسطنه
او در دانشگاه تهران تحصیل و از مشاغل مهم او ابتدا چهار سال استاندار فارس و سپس چهار سال استاندار خراسان و نایب التولیه آستان قدس بود
باقر پیرنیا خوشنام‌ از فارس‌ رفت‌ و این‌ سعادتی‌ است‌ که‌ نصیب‌ منوچهر پیروز و استانداران‌ بعدی‌ نگردید؛ برخلاف‌ اینکه‌ پیرنیا در دورانی‌ حساس‌ و بحرانی‌ به‌ استان‌ فارس‌ اعزام‌ شد. پیرنیا وارث‌ استانداری‌ خشن‌ و فاسد به‌ نام‌ سپهبد کریم‌ ورهرام‌ بود. سیمای‌ این‌ دو به‌ کلی‌ متفاوت‌ بود و شاید همین‌ تمایز فاحش‌ به‌ پیرنیا جلوه‌ بیشتری‌ می‌بخشید. پیرنیا درست‌ می‌گوید. بدون‌ تردید خوشرویی‌ و حسن‌ سلوک‌ او مرهمی‌ بر جراحات‌ عمیقی‌ بود که‌ سپهبد ورهرام‌ و سپهبد بهرام‌ آریانا (ارتشبد بعدی)، فرمانده‌ نیروی‌ جنوب‌ بر پیکر فارس‌ وارد آوردند.

مجله فکاهی معروف"توفیق" در زمان استانداری او در فارس
یک آگهی استخدام به شکلی طنز چاپ کرده بود . آگهی چنین بود:
استانداری فارس کارمند استخدام می کند . اما در دایره ای دور اگهی نوشته بود ، نایینی ، نایینی، نایینی،نایینی........

@naein_nameh