معرفی عارفان
912 subscribers
31.2K photos
11.3K videos
3.13K files
2.56K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم

#خیام
کسی که پاس نفس چون حباب نتواند
همیشه چون صدف هرزه خند بی گهرست


صائب تبریزی
دل به جا از هرزه گردی های آن بیباک نیست
وقت قمری خوش که سرو پایداری داشته است


صائب تبریزی
بی قیمتی ما ز گران مایگی ماست
کاین چرخ فرومایه ندارد ثمن ما


صائب تبریزی
طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟
بوسه تاراج کنم زان لب می نوش ترا


صائب تبریزی
از نگاهی آسمان را می کند زیر و زبر
آسمان چشمی که در تاراج عقل و هوش ماست


صائب تبریزی
سرای خانه بدوشی حصار عافیت است
صبا به طایر بی آشیان چه خواهد کرد؟

ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟،
شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟

#رهی_معیری
دلم در بحر سودای تو غرق است
نکو بشنو که این معنی نه زرق است

فراقت ریخت خونم این چه تیغ است
نفاقت سوخت جانم این چه برق است

#خاقاني
‌ ترازو تنها نه این است که بر دکان ها آویخته‌اند.
هر چیزی را ترازویی است
میوه را ترازوی دیگر
سخن را ترازوی دیگر که بدانی راست است یا دروغ است، حق است یا باطل است.
و آدمی را ترازویی دیگر است که بدانی آن آدمی چند ارزد.


فیه ما فیه
تو را در آینه دیدن
جمال طلعت
خویش

بیان کند
که چه بودست ناشکیبا را...


#حضرت_سعدی
عشق
آتش است
هر جا که رسد؛
سوزد و به رنگ خود گرداند...


#عین_القضات_همدانی
مگر نسیم خطت
صبح در چمن بگذشت

که گل به بوی تو
بر تن چو صبح جامه درید

#حافظ
به من گر آشنا بیگانه گردد جای آن دارد

که با بیگانه، حرف آشنایی در میان دارم

#رضی‌الدین_آرتیمانی
تا از طرف تو ناز خواهد بودن

از جانب ما نیاز خواهد بودن

#هلالی_جغتایی
بوی بهاران بود و ذوقِ میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی


#هوشنگ_ابتهاج
هر عضو تنت ساده تر از عضو دگر بود
موئی که بر اندام تو دیدیم کمر بود

از درد جدائی مژه بر هم نزدم دوش
با آنکه سراپای تو در مد نظر بود

زد بخت بدم نغمه ی هجران تو بر گوش
این زاغ سیه رو چه بلا شوم خبر بود

در کوی تو دوش از اثر تیزی خویت
پای مژه را بر دم شمشیر گذر بود

تا صبحدم از ناله نیاسود همانا
مرغ دلم از قافیه سنجان سحر بود

طوطی نخورد خون دل اما چه توان کرد
در هند به بخت بد ما قحط شکر بود

شد کام دل از یاد زهی سستی طالع
امشب که دعا دست در آغوش اثر بود

گفتند چه بودت به جهان رهزن اقبال
نالیدم و گفتم که هنر بود ،هنر بود

#طالب چه عجب گر دل و دین داد به تاراج
او نو سفر و بادیه پر خوف و خطر بود


طالب آملی
اوراق كهنه كِي به مِي كهنه ميرسد
ذوقي كه با پياله بُوَد در رساله نيست

طالب آملی